شرق: «بعدازظهر گرمی بود و هوای واگن قطار به همان نسبت دم کرده بود
و ایستگاه بعدی در تمپلکوم، حدود یک ساعت جلوتر، بود. سرنشینان واگن دختری کوچک و
دختری کوچکتر از او و پسری کوچک بودند. عمه بچهها روی صندلییی در گوشه واگن نشسته
بود و صندلی دیگر در گوشه مقابل آن را مرد مجردی که با جمع آنها غریبه بود در
اختیار گرفته بود، اما دخترهای کوچولو و پسر کوچولو آشکارا کوپه را در اشغال خود
داشتند.» این بخشی از داستان «قصهگو» از مجموعه «تخممرغ چهارگوش» است. «تخم مرغ
چهارگوش» عنوان مجموعه داستانی است از هکتور هیو مونرو که به تازگی با ترجمه مزدک
بلوری در نشر نی منتشر شده است. هکتور هیو مونرو نویسندهای انگلیسی است که در سال
۱۸۷۰ متولد شد. او در جوانی شروع به نوشتن
کرد و در آغاز مطالبی با مضمون طنز سیاسی مینوشت. اولین کتاب
او با عنوان «ظهور امپراتوری روسیه» در سال ۱۹۰۰ منتشر شد. این نویسنده انگلیسی تمام داستانهایش را با تخلص
«ساکی» نوشته است و این را از واژه فارسی ساقی از رباعیات خیام گرفته است. او
همچنین مدتی به عنوان گزارشگر روزنامه به فعالیت پرداخت و سپس در سال ۱۹۱۲ اولین رمان خود را نوشت. با شروع جنگ
جهانی اول او داوطلبانه به خدمت سربازی رفت و سرانجام در نوامبر ۱۹۱۶ در حین خدمت کشته شد.
«تخممرغ چهارگوش» مجموعهای است از بهترین داستانهای
کوتاه ساکی که حدود بیست داستان را دربر گرفته است. در بخشی از داستان اول این
مجموعه با عنوان «سردنی واشتار» میخوانیم: «کانریدن دهساله بود و دکتر نظر
حرفهایاش را اعلام کرده بود که این پسر بیشتر از پنج سال زنده نمیماند. دکتر
آدم سست و وارفتهای بود و چندان به حساب نمیآمد، اما نظرش مورد تایید خانم دراپ
بود که خیلیخیلی به حساب میآمد. خانم دراپ دخترعمو و قیم کانریدن بود و در چشم
کانردین مظهر سهپنجم از دنیا بود که اجتنابناپذیر، بدخلق و واقعیاند؛ دو پنجم
دیگر، که با این گروه در ستیزی همیشگی بود، در خود کانریدن و تخیلش خلاصه میشد.
کانریدن میپنداشت که یکی از همین روزها مغلوب فشار رامکننده چیزهای اجتنابناپذیر
و فرساینده -مانند بیماری و محدویتهای مراقبتی و کسالت طولانی- میشود. بدون
تخیلش، که زیر مهمیز تنهایی بیامان میتاخت، مدتها پیش از این مغلوب شده بود.
خانم دراپ هرگز، در صادقانهترین لحظات زندگیاش، حاضر نبود پیش خود اعتراف کند که
از کانریدن بدش میآید، هرچند شاید بهطور مبهمی آگاه بود که چوب لای چرخ او گذاشتن
برای مصلحت خود او وظیفهای است که چندان از آن بدش نمیآید.»
تخممرغ چهارگوش/ هکتور هیو مونرو/ ترجمه مزدک بلوری/
نشر نی