اری دِلوکا یکی از نویسندگان برجستهی امروز ایتالیا است. وی علاوه بر نویسندگی و روزنامهنگاری، در دفاع از مهاجران و پناهندگان نیز فعالیتهای داوطلب انجام میدهد. نشست هفتگی شهر کتاب، سهشنبه، ۱۳ تیر به بررسی آثار ترجمهشدهی وی به فارسی اختصاص داشت. در این نشست غلامرضا امامی و نهال محذوف، دو تن از مترجمان کتابهای دلوکا به فارسی و محبوبه خدایی سخنرانی کردند.
در این نشست محبوبه خدایی با بررسی آثار منتشر شده از دلوکا به فارسی گفت: اری دلوکا یکی از نویسندگان برجستهی ایتالیایی است که با قلم روانش دنیای کودکانه را بهزیبایی به تصویر میکشد. پدرش ۳۳ ساله بود که اری متولد شد. اری ده ساله بود که پدرش برای زندگی بهتر به آمریکا رفت. اری میگوید: «پدرم برای امکاناتی بهتر و فرصتی بهتر به آنجا رفته بود. برای گردش نرفته بود. بعد از جنگ کشوری بودیم طاعونزده. او توانسته بود ویزا بگیرد و یک کار خوب هم پیدا کند. همه اینها را به خاطر ما انجام داده بود.»
خدایی افزود: دلوکا در هجده سالگی به رم رفت و در این شهر به یک حزب سیاسی چپ گرایش پیدا کرد و تا ۲۶ سالگی به فعالیت حزبی پرداخت. دلوکا از بیست سالگی شروع به نوشتن کرد و تا کنون حدود ۷۰ اثر از وی به چاپ رسیده است. وقتی ۳۹ سال داشت نخستین کتابش را با نام «حالا نه، اینجا نه» منتشر کرد که نهال محذوف آن را به فارسی برگردانده است. دلوکا که پیش از نویسندگی کارهای بسیاری را تجربه کرده میگوید قدیمیترین حرفهی جهان را انجام داده است: کارگری. او به عنوان کارگر در کارخانههای متعددی کار کرده و به عنوان بنا در ناپل پس از زلزله، در میلان و رم و در فرانسه کار کرده است. در فرودگاه کاتانیا کارگری کرده و سپس به صورت داوطلبانه در آفریقا و تانزانیا، در طول جنگ یوگسلاوی سابق برای انتقال کمکهای بشردوستانه به رانندگی کامیون پرداخته است. او که در داستانهایش فقر و تنگدستی کارگران موج میزند، در ده سالگی به ماهیگیران در پارو زدن کمک میکرده است. دلوکا، کتاب «مُونته دی دیو» یا «کوه خدا» را در ۵۲ سالگی نوشت. مهدی سحابی این کتاب را به فارسی برگردانده است. در کوه خدا هم از فقر و تنگدستی و کار طاقتفرسای کودکان میگوید.
وی با اشاره به علاقهی دلوکا به کوه و کوهنوردی و با یادآوری این نکته که دلوکا معتقد است این شور و اشتیاق را از پدرش به یادگار دارد، خاطر نشان کرد: دلوکا وقتی ۵۸ ساله بود بر اساس خاطرات پدرش، کتاب «آسمان در یک آخور» را نوشت که این اثر را رضا قیصریه به فارسی ترجمه کرده است. گاهی دلوکا، عناصر اصلی جمله، مثل فعل و فاعل را کنار میزند، به مفهوم خاص خودش، زبان را به کار میگیرد و در واقع ساختار زبان را میشکند و تکهتکههایی از جملات بریدهبریده میسازد. خواننده باید مهارت کنار هم قرار دادن این قطعات را داشته باشد و فضاهای خالی را پر کند. کتاب «وزن پروانه» به همین شیوه نوشته شده است. دلوکا در ۵۹ سالگی این کتاب را به چاپ رسانده و زهره بهرامی آن را به فارسی برگردانده است. کتاب شامل دو داستان بلند است: یکی به نام «وزن پروانه» ماجرای ملاقات پادشاه بزهای کوهی و پیرمرد شکارچی و دیگری «ملاقات با یک درخت» که از علاقهی نویسنده به طبیعت و کوهستان خبر میدهد. اثر دیگر وی «یک روز پیش از خوشبختی» نام دارد که برگردان فارسی آن را خود به انجام رساندهام که به زودی منتشر خواهد شد. دلوکا کتاب «ماهیها چشمانشان را نمیبندند» را در ۶۱ سالگی نوشت که این کتاب به قلم غلامرضا امامی، با نام «ماهیها همواره بیدارند» ترجمه و در ایران منتشر شده است.
غلامرضا امامی، مترجم کتاب «ماهیها همیشه بیدارند»، گفت: ناپل، خاستگاه دلوکا، یک شهر رؤیاییِ دریایی است. اگر ایتالیا را به خاطر آداب، سنتها و به خاطر آفتاب و آبوهوای چهارفصلاش شرقیترین کشور غرب بدانیم، شرقیترین شهر ایتالیا هم ناپل است. ناپل شهری است بیدار، پررؤیا و پرشور. ناپل شهر فقیری است، اما فقر این شهر اسفانگیز نیست. ناپل شهری است سنتی، زیبا با فرهنگ غنی و کلیساهای فراوان.
امامی دربارهی کتاب «ماهیها همیشه بیدارند» گفت: این کتاب بر اساس خاطرهها نوشته شده است. نویسنده در این کتاب به نوجوانی خود بازمیگردد. وقتی خوانندهی ایرانی این کتاب را بخواند شباهتهای زیادی بین زندگی در دو کشور خواهد یافت. به گمان من ادبیات مقداری بر صداقت بنا شده است. ممکن است همهی واقعیت نباشد، اما نقبی است به واقعیت. دلوکا به هر جهت از دورانی که بر وی گذشته است رنج میبرد. جنگ دوم جهانی شالودهی اخلاقی جامعهی ایتالیا را از هم پاشانده بود و این سالها مصادف است با کودکیهای نویسنده. نویسنده میگوید در سالهای جنگ برای ایدهآلهایمان میجنگیدیم، اما در سالهای پس از جنگ برای زنده ماندن.
او تصریح کرد: دلوکا در جوانی به گروهی چریکی میپیوندد که هم به نوعی انتقام بگیرد هم به گذشتهی قبل از جنگ ایتالیا بازگردد، به زندگی بر اساس ایدهآل. او با جامعهاش درآمیخت و با آن آشنا شد. او وقتی از زندگی و جامعه صحبت میکند، حرفهایش رؤیایی نیست و نشان از درک کردن جامعه دارد. اگرچه دلوکا به اقدامات انقلابی ادامه نداد، کلمهها را با همین هدف به خدمت گرفت. او امروز صدای بلند بیپناهان است. او صدای بلند دفاع از مهاجران است و به مردم میگوید مهاجران مهمانانی هستند که با پذیرش احتمال مرگ راهی دریا میشوند و به اروپا پناه میآورند.
امامی افزود: کاش مترجمان ما برای نویسندگانی که مشهور نیستند، مقدمه بنویسند و در این مقدمهها به معرفی نویسنده بپردازند. به نظر من شبیهترین نویسنده بین نویسندگان ایرانی به دلوکا، جلال آلاحمد است. هر دو پیشینهی چپ و هر دو تجربهی بازگشت به سنت را دارند و هر دو خودآموختهاند و نثرهای زیبایی دارند. دلوکا نویسندهای مذهبی نیست، اما گرایشهای دینی دارد. نثر او نیز نثری منقطع، کوتاه و سریع و صریح است و پر از اشاره. این دو گویا زندگی و نبردی مشترک دارند. هر دو به مسائل اجتماعی و فرهنگی اطراف بیاعتنا نیستند و اعلام موضع میکنند. من به سیاسی شدن نویسنده اعتقاد ندارم، اما اعتقاد هم ندارم که نویسنده اجتماعی نباشد و به مسائل اطرافش بیاعتنایی کند. جلال و دلوکا هر دو در نوشتههاشان به دوران کودکیشان هم بازمیگردند.
امامی در پایان تصریح کرد: تاگور گفته بود اگر خاطره نبود انسان چه بیهوده میزیست. در افسانههای یونانی هست که بزرگترین عذاب فقدان خاطره است. خاطرهها را از یاد نبریم. خاطرهها هستند که بخشی از هویت و واقعیت ما را میسازند. مارکز گفته بود انسان و زندگی چیزی جز خاطره و چیزی جز خاطرههایی که روایت میکنیم نیست. کتاب ماهیها همیشه بیدارند، روایتی است از خاطره.
نهال محذوف، مترجم کتاب «حالا نه، اینجا نه»، گفت: این کتاب در ۱۹۸۹ و در ۳۹ سالگی نویسنده نوشته شده و نخستین کتاب مؤلف است. زبان او خاص است و کتابهایش عموماً پرحجم نیستند. کتاب حاضر بیشتر جنبهی تأملی دارد. نویسنده عکسی را موضوع تأملات خود قرار میدهد و در حین این تأملات به کودکی خود بازمیگردد. اما چرا کتاب چنین نامی دارد؟ عبارت حالا نه، اینجا نه، عبارتی بوده که مادر قهرمان داستان مدام به او میگفته است. خیلی از اوقات به او و خواهر کوچکش میگفته حالا نه، اینجا نه. نویسنده ذکر میکند که خیلی از اوقات، وقتی بزرگ شدم، متوجه شدم خیلی از کارهایی که انجام دادهام نه در جایشان و نه در زمانشان انجام شدهاند؛ اما امروز زمان و مکانی است که میدانم از پیش برای من کنار گذاشته شده است. رمان بر اساس صحبتها و تأملات نویسنده و گفتوگوهای ذهنیاش با مادرش نوشته شده است و داستان به این صورت پیش میرود.
محذوف خاطرنشان کرد: در این کتاب به طور مشخص شخصیت مادر پررنگ است. به نظر میرسد در تمام آثار دلوکا مادر شخصیت پررنگ و پرداخت خوبی دارد. در ابتدای داستان با بچهای سروکار داریم که در گنجینهی عکسهای خانوادگی جستوجو کرده و شروع به حرف زدن میکند؛ اما زمانی که برای او کنار گذاشته شده، زمانی است که احساس میکند دارد به مرگ نزدیک میشود. در برههای از داستان رفتوبرگشتی بین کودکی و بزرگسالی واقع میشود، اما ما مدام در کودکی نویسنده هستیم. او میگوید والدینم برای من در کریسمسها اسباببازی میخریدند، اما نمیگذاشتند با آنها آنطور که دلم میخواست بازی کنم. میپرسیدم آیا اینها مال من هستند؟ میگفتند بله، اما زیاد از آنها استفاده نکن، خرابشان نکن و... و من میگفتم اگر اسباببازی مال من است، آزادی استفاده از آن را هم میخواهم. از من میپرسیدند چرا اسباببازیهایم را خراب میکنم؟ من میخواستم لحظهی مرگ اسباببازیهایم را ببینم. دلوکا میگوید آدم در لحظهی مرگ احساس میکند که مالک زندگی است.
مترجم افزود: دلوکا در مصاحبههایش وقتی ناپل را توصیف میکند ناپل شهری افسانهای است که همواره تلفیقی است از زیبایی باشکوه و بیرحمی شدید. او در این کتاب نشان میدهد که لایههای مختلف شهر پرسروصدا و پرقساوت ناپل پر از خیابانهای بدبو و کودکان کار است. وی میگوید تا از ناپل بیرون نیامده بودم فکر نمیکردم زمستان میتواند بوی قهوه و لباس گرم بدهد. ناپل او هرچند مرفه نیست، دوستداشتنی است. کتاب او سرشار از تأملات فلسفی است. قهرمانان دلوکا یا دچار نقص عضو هستند یا بدنشان را دوست ندارند. در این کتاب هم قهرمان ما دچار لکنت زبان است و او را در حرف زدن با مشکل روبهرو میکند. نگاه نویسنده به مقولهی کلام، فلسفی است.
در آغاز نشست علیاصغرمحمدخانی، معاون فرهنگی شهر کتاب گفت: تلاش کردیم در جریان نمایشگاه کتاب تهران، چون ایتالیا مهمان ویژه نمایشگاه بود، دلوکا هم به تهران بیاید که به دلیل مشغلههای زیادش امکان سفر او به تهران میسر نشد. حالا امیدواریم برای ماههای آتی او را به ایران دعوت کنیم تا بتواند با خوانندگان کتابهایش دیدار کند.