ایران: باوجود اشتیاق وسیع جوانان ایرانی اعم از دختران و پسران به ادامه
تحصیل در دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی دولتی، آزاد و غیرانتفاعی و گذراندن سطوح
تحصیلی در مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد و دکتری در همه رشتهها از پزشکی و
مهندسی و علوم پایه و علوم انسانی و هنر و تحمل مرارتهای زیاد جهت قبولی در کنکورهای
مختلف که بهجای خود تحسینبرانگیز و درخور ستایش است، اما پرسشهایی نیز از طرفی
در خصوص انگیزه سعی وافر و تلاش وسیع داوطلبان برای تحصیل در دانشگاهها و از سوی
دیگر در خصوص نظام حاکم بر آموزش عالی کشور (فعلاً به آموزش و پرورش ابتدایی و
متوسطه کاری نداریم) و نقیصهها، آسیبها و ضعفها و البته قوتهای آن مطرح است.
پرسشهایی از این دست که تا چه اندازه کسب علم و مهارت انگیزه اصلی ورود به
دانشگاه است و به فرض وجود چنین انگیزهای دانشگاه چه اندازه پاسخگوی چنین انگیزهای
است و علاوه بر آن به فرض آنکه داوطلبان باانگیزه واقعی علمجویی و مهارتطلبی و
تحصیل تخصص وارد دانشگاه شوند و دانشگاه هم به آنها علم و مهارت بیاموزد این آموختهها
و مهارتها تا چه اندازه متناسب با نیازهای واقعی جامعه و پاسخگوی بازار کار و
متناسب با آن است؟ سالانه هزاران دانشجو در مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری از
دانشگاههای کشور فارغالتحصیل میشوند؛ هریک از آنان پایاننامه و رسالهای
پژوهشی مینویسند، این پژوهشها در پاسخ به چه نیازی نوشته میشود؟ و در کجا و
توسط چه کسانی مورد استفاده قرار میگیرد؟ در نگارش آنها تا چه حد موازین روش
پژوهش رعایت میشود؟ چه درصدی از فارغالتحصیلان جذب بازار کار میشوند و تا چه
اندازه از مهارت لازم برخوردارند؟ دورههای تحصیلات تکمیلی بهویژه در مقطع دکتری،
دوره پژوهش و تحقیق است، پژوهش بدون پرسش بیمعنا است، پژوهشگران دوره دکترای ما
تا چه میزان برخوردار از روح پرسشگری هستند؟ نظام دانشگاهی ما تا چه اندازه اهتمام
به ایجاد روحیه پرسشگری در دانشجویان دارد؟ البته میدانیم که در طرحهای پیشنهادی
پژوهشی دورههای تحصیلات تکمیلی بخشی به طرح مسأله و بخشی به پرسشهای تحقیق
اختصاص دارد، اما آیا این مسائل و پرسشها بیشتر صورت رسمی و تشریفاتی ندارد و لذا
صورت انتزاعی به خود نگرفته است؟ اگر اینگونه نبود جامعه ما که با مشکلات و مسائل
عدیده در زمینههای بسیار وسیع اجتماعی، اقتصادی، اخلاقی، روانی، اعتقادی، زیستمحیطی،
صنعتی، سیاسی، حقوقی و...
مواجه است، چرا نمیتواند برای مشکلات خود راهحلی در اینهمه رسالهها
و پایاننامهها که در همین موضوعات نوشته میشود بیابد؟
البته اگر از پدیده پایاننامه فروشی و انتحال و سرقتهای علمی که بهویژه
اخیراً حتی صورت علنی به خود گرفته است، بگذریم و به بحث آن وارد نشویم، حکایت چاپ
مقالههای مستخرج از تز در مجلات پژوهشی داخلی و خارجی بهخودیخود تا حد زیادی
دلالت بر بحرانی دارد که گریبانگیر وضعیت علم و پژوهش در کشور ما است. بین ما
ایرانیان مشهور است که در میان ملل جهان از بهره هوشی بالایی برخورداریم گاهی گفته
میشود بیشترین بهره هوشی را داریم، نمیدانم این پندار کی و از کجا آمده است اما
میدانیم که ظاهراً طبق تحقیقاتی که نتایج آن در برخی منابع در دسترس است، متوسط
بهره هوشی ما کمتر یا در حد متوسط جهانی است، اما بهره هوشی
کم و بیش همان است که قدما به آن عقل جزوی و عقل معاش میگفتند، که
کمبود آن خود را در ناهماهنگی و پریشانی امور هرروزی و ندانمکاریها و ناتوانیها
در امور جاری نشان میدهد. اما عقل جزوی هرگز بدون مبنا و خودبسنده نیست بلکه ریشه
در عقلی دیگر دارد و از آن مدد میگیرد و نشاطش وابسته به آن است. ریشه و اساس و
مبنای عقل جزوی (یا بهره هوشی) در عقل کلی است. عقل کلی به بنیادها میاندیشد و
غایات را میبیند و امکانات ر ا در نظر میآورد و همه مسائل را در نسبت با هم و
تحت یک کل در نظر میآورد و از ظاهر امور به باطن آنها میرود و از سطح به عمق میرسد.
عقل کلی در مناسبات بین انسانها و در نهادها و مؤسسات و در قوانین و تدبیرها و...
ساری و جاری است.
از میان رشتههای دانشگاهی رشته فلسفه جایگاه متفاوت و متمایزی دارد
زیرا هر علمی و رشتهای را به سبب فایده و نتیجهای که دارد میآموزند تا بهکار
ببرند اما آموختن فلسفه به چه کار میآید؟ کدام مسأله فوری و مشکل عملی را میتوان
با آنچه در فلسفه آموخته میشود حل و برطرف کرد؟ فلسفه به مسائل بنیادین میپردازد.
اساسیترین مسائل و بنیادیترین پرسشها، پرسشهای فلسفی است. از سوی دیگر تنوع
وسیع حیطههای تفکر دکتر داوری از قبیل تاریخ و سیاست و فرهنگ و شعر و توسعه و
وضعیت تفکر و آموزش و مدیریت و ورزش در کشور ما و... نشاندهنده انضمامی بودن تفکر
فلسفی دکتر داوری است و همین امر ایشان را شایسته نام معلم تفکر معاصر ما کرده
است. جایزه دکتر داوری گام نمادینی است برای تشویق پژوهشگران جوان فلسفه در مسیر
اجرای تحقیقات اصیل فلسفی و گسترش روحیه پرسشگری بنیادین در جامعه علمی و دانشگاهی
کشور و توجه به انضمامیترین مسائل و پرسشهای انسان معاصر و تأمل و تفکر در وضع
کنونی فکر و فرهنگ و سیاست و هویت جمعی ما.