ساناز فلاحفرد متولد ۱۳۶۲ و مترجم زبان فرانسه است. اما در همین سن کم هم فعالیتهای زیادی در زمینههای مختلفی از جمله ترجمه ، کارگردانی، نویسندگی، بازی در تئاتر انجام داده است. دغدغهاش در ترجمه بیشتر معرفی نویسندگانیست که تاکنون کاری از آنها به فارسی برگردانده نشده است. نویسندگانی جوان اما آنچنان نزدیک به ما و جامعهی ما که احساس میشود در همین خیابانها و شهرها و میان همین آدمها زندگی کردهاند.
به دلیل ترجمه دو نمایشنامه پدر و مادر اثر فلوریان زلر با ساناز فلاح فرد گفتگویی کردهایم:
به عنوان مقدمه کمی از فلوریان زلر برای ما بگویید.
فِلوریان زِلِر یک نویسنده، نمایشنامهنویس، فیلمنامهنویس و ترانهسرای فرانسوی است که در سال ۱۹۷۹ در پاریس به دنیا آمده. او فارغالتحصیل علوم سیاسی است. ابتدا با رمانهایش شناخته شد و بعد به سرعت به عنوان نمایشنامهنویس راه خود را گشود. طبق گفتهی روزنامهی اکسپرس: «او همچون یاسمینا رضا، بهترین نمایشنامهنویس فرانسه است». و طبق نظر روزنامهی گاردین: «هیجانانگیزترین نمایشنامهنویس عصر حاضر». در سن ۲۲ سالگی اولین رمان خود را با عنوان برف مصنوعی منتشر کرد که جایزهی بنیاد اَشِت (Hachette) را دریافت نمود. در حیطهی نمایش، سال ۲۰۰۴ دیگری را نوشت و پس از آن به این حرفه ادامه داد.
چگونه با این نویسنده آشنا شدید؟
سال ۲۰۰۸ در سفری که به پاریس داشتم، به همراه دوستی فرانسوی به کتابفروشی رفتیم. من به دنبال نمایشنامههای جدید بودم و همچون همیشه تلاش داشتم نویسندههای ناشناختهی فرانسوی در ایران را به مخاطب معرفی کنم. حاصل این گشت و گذار، آشنایی با دَوید فوئِنکینوس و فلوریان زلر بود. نمایشنامهی مجردها از فوئنکینوس را برای نشر افراز ترجمه کردم. تصمیم داشتم نمایشنامهی او منتظرت است و دیگری زلر را هم ترجمه کنم که یکی از دوستان مترجم گفت متن جذابی نیست و برای مخاطب ایرانی کشش ندارد! پشیمانم که به حرف این همکار گوش کرده و این متون را ترجمه نکردم. چون بعدها فهمیدم بارقههای تفاوت و استعداد خاص این نویسنده را همانموقع کشف کرده بودم و باید به شهود خودم اطمینان میداشتم.
آیا نمایشنامه مادر و پدر در یک زمان نوشته شدهاند ؟ به نظر میرسد از لحاظ موضوعی شبیه به هم هستند.
نمایشنامهی مادر سال ۲۰۱۰ نوشته شده و نمایشنامهی پدر سال ۲۰۱۲. واقعیت این است که در تمام آثار زلر نوعی تسلسل و همبستگی وجود دارد. اگر دیگر آثار او را هم بخوانید (غیر از نمایشنامهی طنز یک ساعت آرامش)، متوجه خواهید شد که شخصیتها، اتفاقات و حتی محتوا تکرار میشوند اما با گفتار و موقعیتی متفاوت. مثلاً این پدر و مادر را در نمایشنامهی قبل از پرواز او هم میبینیم. اینبار در کنار هم. یا مثلاً شخصیتِ آن در نمایشنامهی آگه بمیری یا قبل از پرواز، همان شخصیتِ آن در پدر است...
در مقدمهی کتاب گفتهاید ترجمهی مجموعه درام معاصر فرانسوی از در جا زدن گروههای نمایشی کشور جلوگیری میکند. در مورد تفاوت آثاری که در این مجموعه قرار است گنجانده شود و به مخاطب معرفی شود کمی برای ما توضیح دهید.
فکر کنم حداقل با همین دو شمارهای که شما خواندهاید و الان در موردش بحث میکنیم، تفاوت این مجموعه آشکار است. همین که این سئوالات ذهن شما را درگیر کرده و اینقدر موشکافانه به آنها پرداختهاید یعنی تفاوت این مجموعه. به نظرم بهتر است اجازه بدهیم مخاطبان خودشان هم این تفاوتها را کشف کنند. فقط این نکته را بگویم با اینکه زمان زیادی از چاپ پدر و مادر و یک ساعت آرامش نگذشته، گروههای نمایشی بسیاری برای اجرای این آثار تماس گرفتهاند و اشتیاق خود را اعلام کردهاند. حتی یک گروه نمایشی از من خواستند نمایشنامهی آگه بمیری را صرفاً برای آنها و اجرای صحنهای ترجمه کنم. این یعنی افراد فعال در حوزهی نمایشی کشور به دنبال روح تازهای هستند...
هر دو نمایشنامه اشاره دارد به رابطهی میان والدین و فرزندان. بزرگ شدن فرزندان و تنهایی والدین. موضوعشان به نوعی از دغدغههای امروز جامعهی ما نیز هست. در نمایشنامهی پدر موضوع آلزایمر و فراموشی است. در نمایش نامه مادر موضوع زنی خانهدار است که حالا دیگر پیر شده و به قول خودش تمام زندگیاش مشغول مواظبت از همسرش و بچهها بوده و حالا دیگر کسی به او احتیاج ندارد و نمیداند اوقاتش را چگونه سپری کند. این تلخی از کجا راه به داستان باز کرده است؟ ساختار خانواده و روابط درون آن چه بخشی از کارهای زلر را شامل میشود؟
از واقعیت جوامع امروزی. از تزلزل جایگاه والدین. از تزلزل جایگاه انسانی! هر روز و هر لحظه شاهد افول ارزشهای خانوادگی و جایگاه والدین هستیم. در سراسر دنیا. حتی در ایران. من به شخصه نمیتوانم با خواهرم که متولد دههی هفتاد است ارتباط بگیرم. نمیتوانم تفکرات او و دوستانش را در مورد ارزشهای زندگی درک کنم! گویی در دنیای دیگری زندگی میکنند. حالا تصور کنید خود من و شما در آینده پدر و مادر این نسل خواهیم بود. پس ما هم سیلی خواهیم خورد و بیاعتنایی خواهیم دید! چون دیگر در هیچ کجای دنیا هیچ چیز سر جایش نیست. زلر هم دقیقاً روی این مسائل تاکید دارد. محتوای آثار او خیانت، افول انسان، آلزایمر، سرخوردگی، دروغ و... هستند. یعنی هر آنچه انسان را در جهان امروز به چالش کشیده. خودش صریحاً بیان میکند که از حقیقت فراری است زیرا صداقت در جهان ما منبع گرفتاری شده است.
به چه دلیل از بین کارهای نویسنده این دو اثر را انتخاب کردید؟
فقط این دو اثر برای ترجمه انتخاب نشدهاند. سعی من بر این بود که در مجموعهی درام معاصر فرانسوی، تمام آثار این نویسنده را به چاپ برسانم. بنابراین پدر، مادر، یک ساعت آرامش، دروغ، او منتظرت است، قبل از پرواز را کار کردیم. آگه بمیری و آنسوی ظاهر هم در دستور کار ما بود که چون ناشر دیگری آنها را چاپ کرد از لیست خود بیرون آوردم.
آیا زلر شیوهی روایی خاصی را دنبال میکند؟ در هر دو داستان شاهد تکرار صحنههای زیادی بودیم. در داستان پدر به دلیل فراموشی مرد خیلی این شیوه خوش نشسته بود و مفهوم آلزایمر را قویتر به ما نشان میداد. در داستان مادر با تکرار صحنهها و در حقیقت بازسازی آنها انگار میخواست شرایط مختلف را بسنجد که هر رفتاری باز منجر به تنهایی مادر میشود.
کارهای زلر پیچیده هستند. به طوری که ممکن است بازیگران یا تماشاگر گاهی گیج شوند. بنابراین اجرای آثار او هوشمندی خاصی میخواهد. در تمام آثارش (جز یک ساعت آرامش)، صحبتهای درونی، تکرار موقعیتها و واکنشهای متفاوت میبینیم. این هم جزئی از تسلسلی است که در بالا اشاره کردم. سبک نوشتن او اینگونه است. خواننده و مخاطب و حتی کارگردان را در هزارتویی پرتاب میکند و آنها را با درونیات خود و اطرافشان تنها میگذارد. شیوهی او به نوعی است که گاهی شما را به شک میاندازد. نمیدانید آنچه میخوانید یا میبینید واقعیت است یا خیالتان. به نظر من زلر به شدت یک جامعهشناس و روانشناس است. نقاط ضعف انسانها را خوب میشناسد. گویی مخاطب را بازیچهی خود میکند و او را مقابل نگرانیهایش قرار میدهد. ترس از فراموشی، ترس از ترک شدن، ترس از تنها ماندن.
کار جدیدی در دست ترجمه دارید؟ و آیا باز نمایش نامه هستند؟
اجازه دهید قبل از پاسخ به این سئوال کمی درد دل کنم. یک مشکل وجود دارد و آن کندی بیشتر ناشران در چاپ آثار نمایشی است. به دلایل مختلف. یکی اینکه مردم ما اهل خواندن نمایشنامه نیستند. یعنی اینکه یک نمایشنامه همچون رمان در ایران خوانده شود و مخاطب داشته باشد یکی از بزرگترین آرزوهای من است. چون نمایشنامه خودِ زندگی است. مثل رمان. فقط گسست زمانی و شیوهی طرح آن متفاوت است. اما چون آنقدر مخاطب ندارد، بیشتر ناشران این خطر را نمیپذیرند. همچنین نوع ترجمهی نمایشنامه بسیار تخصصی است بنابراین مترجم برای ترجمهی این آثار نیاز به یک پشتوانهی غنی نمایشی دارد. یعنی باید تمام جزئیات مربوط به تئاتر را بداند تا بتواند اثری درخور و شایسته تحویل جامعهی نمایشی دهد. از این رو تعداد مترجمان این حوزه کم است و با همین تعداد اندک نیز به سختی میتوان ناشر را راضی کرد. از طرف دیگر، برخی گروههای نمایشی، هنگام اجرا نویسنده و مترجم را فراموش میکنند. بدون اینکه دقت کنند در ابتدا متن وجود دارد و آنها را دور هم جمع میکند. بنابراین حمایت از مترجم که به نوعی نمایندهی نویسنده هم محسوب میشود را از یاد میبرند.
من همیشه در حال مطالعهی آثار نمایشی روز فرانسه هستم و به محض اینکه جای خالی اثری را حس کنم دست به کار میشوم. در حال حاضر هم مشغول ترجمهی یک رمان بسیار ارزشمند و یک کتاب تئوری بسیار مهم در ادبیات فرانسه هستم که سال آینده به چاپ خواهند رسید. امیدوارم مخاطبان نمایشی و غیرنمایشی کشورم از خواندن مجموعه درام معاصر فرانسوی لذت ببرند و نتیجهی مطلوب حاصل شود. در انتها از دکتر مسعود کوثری، مدیرعامل محترم انتشارات علمی و فرهنگی بسیار سپاسگزارم زیرا به من و گروه مترجمان جوانم امکان دادند این مجموعهی باکیفیت را تولید کنیم. چرا که خود نیز کمبود این آثار را حس کرده بودند و بعد از اینکه طرح کلی را به ایشان ارائه کردم، شرایط برای چاپ فراهم بود.