کد مطلب: ۱۰۶۸۰
تاریخ انتشار: سه شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۶

از چارلز فاستر کین تا حسن فرازمند

سعید طاهری

ابتکار: تأثیر رسانه‌ها و فراتر از آن فضای مجازی در زندگی این روزهای‌مان انکارناشدنی است. کافی است به نیاز و دفعات رجوع و سرک کشیدن‌مان به دنیای تو در توی مجازی در طول شبانه‌روز نگاهی بیاندازیم و به این واقعیتِ حقیقی و نه مجازی، پی ببریم. از طرفی تجربه سینمای جهان و به تبع آن ایران، نشان می‌دهد سینماگران همیشه از پدیده‌های تازه استقبال کرده‌اند و گاه چنان پر و بالی به آن‌ها داده‌اند و با خلاقیت و تخیل رام‌نشدنی‌شان برای خودشان بریده و دوخته‌اند. هدف از بیان جمله‌های قبل، اشاره به استقبال کردن و پرداخت سینماگران به تأثیر عجیب و غریب رسانه‌ها و گاه تعیین دلخواه جهت‌دهی به موج‌های خبری بر اساس سمت و سوی‌شان در آثار سینمایی‌شان است. برای مثال دیوید فینچر فیلم درخشان «شبکه اجتماعی» را براساس پدیده فیسبوک و سازنده‌اش می‌سازد و در فیلم آخرش هم تا جای ممکن، دست رسانه‌ها را برای تأثیر روی مسیر قصه‌اش باز می‌گذارد. یا تام مک‌کارتی که با «Spotlight» و روایت پیگیری یک روزنامه محلی و کشف بزرگ‌ترین فساد اخلاقی تاریخ در کلیسای کاتولیک و کودک‌آزاریکشیش‌ها، اسکار را از آن خود کرد.
به همین دلیل تصمیم گرفتیم در این ویژه‌نامه چند شخصیت خبرنگار در فیلم‌های سینمای ایران و جهان را معرفی کنیم.
«کلوزآپِ» کیارستمی
حسن فرازمند، خبرنگار مجله سروش، با آب و تاب از پاسگاه بیرون می‌زند و در راه چنان راننده از همه‌جابی‌خبر تاکسی را به حرف می‌گیرد و اسامی روزنامه‌نگارهای خارجی و اصطلاحات تخصصی سینما را پشت هم ردیف می‌کند که با اعتراض غیرمستقیم راننده مواجه می‌شود. به خانه مورد نظرشان می‌رسند؛ جایی که مردی از محله خاوران، سر از خانه‌ای در بالای شهر درآورده و خودش را جای محسن مخملباف، جا زده است. خبرنگار سرمست از سوژه‌ای که به چنگش افتاده، زنگ خانه‌های همسایه را می‌زند و طلب ضبط صوت می‌کند. وسیله‌ای که امروز در ابعاد کوچک در جیب هر خبرنگاری پیدا می‌شود. حسن فرازمندبا سبیلی که نشانه خبرنگارهای دهه هفتاد مطبوعات است، در طول مسیر جمله‌ای را چندین بار تکرار می‌کند: «این سوژه به قول بچه‌ها، سوژه اوریاناییه. اوریانافالاچی، می‌شناسیش که؟! منظورم آینه که هر خبرنگار توی کل سال‌هایی که کار می‌کنه شاید دو یا سه بار همچین سوژه‌ای رو به چنگ می‌آره. از اون سوژه‌ها است که بمب صدا می‌کنه...» فیلم «کلوزآپِ» عباس کیارستمی فقید، که بسیاری آن را بهترین فیلمش هم می‌دانند، ماجرای مشهور بدل محسن مخملباف است که به گفته خودش برای به دست آوردن احترام و چشیدن طعم قدرت، خانواده‌ای را درگیر خودش و بازی عجیبش می‌کند و خود آن‌ها نمی‌داند... نکته جالب درمورد این اتفاق که توسط مجله سروش رسانه‌ای شد، گلایه اعضای خانواده از این خبرنگار، جلوی دوربین کیارستمی است. آن‌ها مدعی‌اند قرازمند خودش را عقل کل جا زده و ما را خنگ فرض کرده و ماجرا را طوری شرح داده که انگار او باعث حل این بحران شده است در حالی که ما از همه‌چیز باخبر بودیم.
«همشهری کینِ» اورسن ولز
«همشهری کینِ»، فیلم بزرگ اورسن ولز که بسیاری از فیلمبازهای حرفه‌ای آن را بهترین فیلم تاریخ سینما می‌دانند، داستان سرگذشت چارلی کین، کودکی است که با وجود لمس فقر در خانه پدری، بدل به یکی از پولدارترین مردان آمریکا می‌شود و در این میان، روزنامه‌اش که سالانه یک میلیون دلار ضرر می‌دهد، مدعی است که بلندگوی مردم است مقابل سیاستمداران و سرمایه‌دارانی که خون مردم ضعیف جامعه را می‌مکند. فیلم در واقعی‌گیری یک خبرنگار است که از سر کنجکاوی سراغ نزدیکان چارلیمی‌رود و تمام ابعاد زندگی این شخصیت قدرتمند را برای مخاطب نمایان می‌کند. مردی که وسوسه قدرت از آرمان‌هایش دور دورترش می‌کند و...
«شبگردِ» دنی گیلروی
«شبگرد» انتقادی است به رفتار رسانه‌هایی که چون قارچ سر بر آورده‌اند و رقابتی که میان‌شان شکل گرفته است. رقابتی که آن‌ها را به سرک کشیدن به حریم خصوصی و رفتارهای غیراخلاقی ترغیب می‌کند. شخصیت لوئیس یکی از قربانیان همین شرایط، از سر بیکاری تصمیم می‌گیرد با دوربین از وقایع تصویر بگیرد و آنها را با قیمت مناسب به رسانه‌ها بفروشد. دقیقاً نوک پیکان انتقاد این فیلم به رسانه‌هایی است که برای به دست آوردن اخبار هر کاری می‌کنند تا جایی که نینا، سردبیر خبر تلویزیونی رسانه‌ای از لئویس می‌خواهد تا می‌تواند از دعواهای خانوادگی و کشته‌شده‌های چنین درگیری‌های تصویر بگیرد تا تعداد بینندگان اخبارش افزایش پیدا کنند. شخصیت نینا در «شبگرد» نماینده نسلی از جامعه رسانه‌ای آمریکا است که رویه نشر جنجال را پیش گرفته‌اند و به حقیقت یا بررسی اخبارهای غیرجنجالی علاقه‌ای ندارند. آن‌ها اعتقادی به افزایش خشونت از طریق رسانه‌ای کردن فیلم‌های خشن مستند ندارند چون در این جا معه پول و ثروت حرف اول و آخر را می‌زند و نینا این را بهتر از هرکس دیگری می‌داند. هدف گیلروی در این فیلم، انتقاد از رسانه‌هایی است که مخاطبان‌شان را طوری تربیت کرده‌اند که علاقه چندانی به شنیدن اخبار روزمره و مثبت ندارند و ترجیح می‌دهند تصاویر پاره‌کردن گلو و راه انداختن حمام خون واقعی را دنبال کنند تا اخبار خبرهای هواشناسی!
«نورافکنِ» تام مک‌کارتی
«نورافکنِ» تام مک‌کارتی که موفق شد اسکار بهترین فیلم را از آن خود کند؛ روایت تلخی از تجاوز گسترده کشیش‌های کاتولیک در کلیساها است. فیلمی که تماماً در دفتر رسانه‌ای محلی به نام «Spotlight» می‌گذرد و روایتگر تلاش چند خبرنگار برای افشای این حقیقت وحشتناک است. اتفاقی که بر اساس داستان واقعی به تصویر کشیده شده و پرداختی درست و دقیق توانسته چند شخصیت خبرنگار حقیقی را خلق کند که همزمان مشکلات زندگی شخصی و دغدغه‌هایکاری‌شان را به دوش می‌کشند و برای نجات جامعه و آدم‌هایاطراف‌شان از هیچ‌کاری دریغ نمی‌کنند. از کتک خوردن توسط افراد مختلف در منسب‌های گوناگون تا قرار گرفتن در شرایط ترسناک...
«لانتوریِ» رضا درمیشیان
یکی از معدود فیلم‌هایی که توانست در سال‌های اخیر در سینمای ایران شمایل درستی از یک خبرنگار را روی پرده سینما بیاورد. هرچند رضا درمیشیان به واسطه تجربه خبرنگاری و حضور در رسانه‌ها، باید این کار را به درستی انجام می‌داد و توقعی دیگری از او نبود، اما فضای رسانه و سردبیر رسانه‌ای که مریم پالیزبان در آن کار می‌کرد، چنان به واقعیت شبیه نبود و با تبلی و خام‌دستی توی ذوق زننده‌ایکرفته شده بود.
«امکان مینا»، «رسوایی ۲»
متاسفانه در این سال‌ها تا دل‌تان بخواهد، فیلم ساخته شده که شخصیت‌های بی هویت بوده‌اند. شخصیتی‌های که آنقدر سطحی هستند و خام و زمخت نوشته شده‌اند که شغل‌شان در فیلم هیچ اهمیتی ندارد. مثلاً میلاد کی‌مرام، خبرنگار فیلم «امکان مینا» همانقدر با رسانه بیگانه است و به یک خبرنگار حقیقی بی‌شباهت که به یک متخصص بیهوشی یا مهندس آی‌تی. مثال دیگر سحر قریشی در «رسوایی ۲» است که با وجود تجربه مسعود ده نمکی در هدایت رسانه‌های تند و تیز در سال‌های گذشته، بدون کوچک‌ترین ظرافتی نقش یک خبرنگار را بازی می‌کند که مدام از خانه حاج‌آقا تا دفتر چند مدیر در رفت و آمد است و با ناآگاهی‌اش از شغل شخصیتی که در فیلم نقشش را ایفا می‌کند، نه‌تنهاذهنیتی از خبرنگاران به بیننده نمی‌دهد که تصورش از این قشر را هم به بی‌راهه می‌کشاند...
«یک روز بخصوص» و «شهرزاد»
وجه مشترک این دو فیلم و شخصیت رسانه‌ایش، مصطفی زمانی است. خبرنگاری که در فیلم همایون اسعدیان برای پیدا کردن قلب به واسطه و دلال متوسل می‌شود تا خواهرش را از مرگ نجات بدهد و تنها گره‌اش با رسانه، نامزدش، پری‌نازایزدیار است که با او به واسطه حضور در مطبوعات آشنا شده است. تمرکز فیلم روی بیمارستان و قبل خواهر شخصیت اصلی، مجال مانور روی شغل شخصیت و ورود به فضای کاری‌اش را نمی‌دهدو تنها اسمی از این حرفه به میان می‌آید. زمانی در سریال «شهرزاد» هم روزنامه‌نگار است که البته در این مجموعه به عنوان نمادی از قشر روشن‌فکر آن روزگار ایران حاضر شده و در واقع خبرنگار نیست.
پی‌نوشت
«گزارش قتل» دومین تجربه سینمایی بو جون هو، فیلمساز کره‌ای، روایتی تلخ از قاتلی زنجیره‌ای است که در روزها بارانی، قربانی‌اش را که همیشه یک دختر جوان است، انتخاب می‌کند و به شکل وحشیانه‌ای می‌کشد. فیلمی که باتوجه به شوخی‌ها و کنایه‌های خاص هو به تجربه‌ای خاص بدل شده است. در قسمتی از فیلم، جمله‌های جالبی بین دو کاراگاه فیلم رد و بدل می‌شود؛ جایی که بالای سر اولین قربانی ایستاده‌اند و یکی‌شان می‌گوید: «این خبرنگارا اینجا چیکار می‌کنن؟ قبل از ما اومدن حتمن. خوبه که این پسره پارک رو باهاشون نیست، هر وقت نمی‌بینمش، احساس آرامش می‌کنم!» همین جمله نشان از رسالت و اهمیت خبرنگاران در جامعه دارد...

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST