کد مطلب: ۱۰۷۲۱
تاریخ انتشار: دوشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۶

ایران یک واحد فرهنگی است

سيد محمد بهشتي

اعتماد:

کی ببینی سبز و سرخ و فور را/ تا نبینی پیش از این سه نور را (مولانا)

«ایرانی» را گاه ستوده‌ایم و گاه شماتت کرده‌ایم. گاه از گذشته‌اش گفته‌ایم و گاه آینده‌اش را پیش‌بینی کرده‌ایم و نسبت به این آینده ابراز ناامیدی یا امیدواری کرده‌ایم. در همه این موقعیت‌ها پنداری با «شخصیتی» سروکار داشته‌ایم که سرگذشت و سرنوشت واحدی دارد. تعجبی ندارد که درباره سرگذشت جامعه‌ای قضاوت کنیم؛ ولیکن چطورست که می‌توانیم از سرنوشتش نیز کسب اطلاع کنیم. هرچند سرنوشت، خبری درباره آینده است ولی چنان‌که از نامش پیداست، موجودیتش را وام‌دار گذشته‌های دور است. سرنوشت دورترین گذشته را به دورترین آینده مرتبط می‌کند. سرگذشت صرفا جریان رویدادهای کهنه نیست، بلکه آن چیزی است که شاکله وجودی هر کس، هر چیز یا هرجا را پدید آورده و به عبارتی آن را «کسی»، «چیزی» یا «جایی» کرده است. این موضوع درباره جوامع نیز مصداق دارد؛ ذوق و باورهای جامعه و در یک کلام «شخصیت» جامعه آن چیزی است که به روزگاران قوام‌یافته و همین است که آینده‌اش را رقم می‌زند و ما از روی صفات و اختصاصاتش، آنچه از او صادر شده و آنچه از آن اجتناب کرده، می‌توانیم به سرنوشتش راه بریم. لذا جامعه‌ای که سرگذشت واحدی داشته لاجرم سرنوشت واحدی خواهد داشت. اصلا به اعتبار سرگذشت مشترک است که می‌توانیم از جایی به نام «ایران» و هویتی به نام «ایرانی» سخن بگوییم و در این نامیدن، همانقدر که از سابقه واحدی می‌گوییم، به سرنوشت مشترکی نیز نظر داریم. اما چطور ممکن است این اندازه از تنوع فرهنگی در ایران، سرنوشت واحدی پیدا کند. واقعیت این است که سرگذشت مشترک طولانی سبب شده که این تنوعِ چشمگیر درهم سرشته شده و همگی بسانِ اندام‌هایی از یک پیکره باشند. لرها و کردها و بلوچ‌ها و... از جای دیگری به ایران مهاجرت نکرده‌اند؛ آنان در ایران بوده که کرد، لر یا بلوچ شده‌اند و این متفاوت است با تنوع فرهنگی‌ای که مثلا در امریکا یا استرالیا شاهدش هستیم. در جایی چون کانادا، تنوع فرهنگی از جای دیگری به آن کوچیده‌اند پس شریک در سرگذشتی نبوده‌اند، لذا درآمیخته چون اعضای یک پیکر واحد نشده‌اند. در چنین سرزمین‌هایی همواره بیم آن می‌رود که اصرار زیاده از حد بر اختصاصات فرهنگی و قومیتی، مخل وحدت ملی و سیاسی باشد. برای همین سعی بر آن است که شهروندان حتی‌الامکان از مظاهر مشترکی چون تابعیت کانادا، پرچم کانادا و... در معرفی خود بهره برند. لیکن تنوع فرهنگی در ایران به صفت ممزوج بودن، مقوم وحدت فرهنگی است؛ یعنی کرد بودن کردها یا لر بودنِ لرها نه تنها ایرانی‌بودن‌شان را تهدید و نفی نمی‌کند بلکه آن را تقویت می‌کند. به سخن دیگر در ایران، کرد بودن، لر بودن یا فارس بودن دلیل قاطعی است بر ایرانی بودن. نه فقط تنوع فرهنگی درون مرزهای سیاسی ایران امروز، بلکه آن قلمروی وسیع‌تری که خارج از این مرزهاست نیز از این قاعده مستثنی نیست؛ از روی نشانه‌هایی می‌توان دریافت که فارغ از مرزهای سیاسی، شاهد تبار و گوهری مشترک در پهنه وسیع‌تری هستیم. اساسا فرهنگ امری نامتعین است و فقط در بزنگاه‌هایی از تاریخ و در نشانه‌هایی خود را آشکار می‌کند؛ مثلا هرجا که انس با شاهنامه دارند، نوروز را به مثابه آیینی کهن برگزار می‌کنند یا زبان فارسی زبان واسطه ارتباطی است (و نه لزوما زبانی که در خانه بدان سخن می‌گویند)، جزو این قلمرو است و شریک در سرنوشت این واحد. بسیاری قایل به تفاوتی میان تنوع فرهنگی ایران و کانادا نیستند و تنوع فرهنگی ایران را نیز نوعی تکثر فرهنگی دانسته‌اند، یعنی متوجه یگانگی در پس این تنوع نشده‌اند. عموما کدورت‌های جدید را از آنجا که میان دو قلمروی تاریخی (مثل سیستان و بلوچستان) است، به مثابه امری تاریخی و سابقه‌دار پنداشته‌اند. در حالی که این سوءتفاهمات منحصر به سیستانی و بلوچ، کرد و لر و آذری نیست بلکه همین قبیل کدورت‌ها میان دو شهر مجاور چون میبد و اردکان، رشت و انزلی، تبریز و اردبیل هم وجود دارد و جالب آنکه در تاریخ ردپا و نشانه‌ای از این اختلافات نمی‌یابیم؛ یعنی نزاعی خونین میان اهالی این شهرها سراغ نداریم. کدورت‌ها و جریانات واگرایانه قومی، محصول پروژه دولت- ملت‌سازی معاصر است؛ یعنی از جایی پدید آمد که ما تنوع فرهنگی را به جا نیاورده و آن را مخل وحدت دانستیم و تلاش کردیم با هویت‌سازی تصنعی به «کشور ایران» اعتبار دهیم. یگانه راه‌حل این نقار نیز آن است که بفهمیم ایران ورای یک واحد سیاسی (کشور)، یک واحد فرهنگی منسجم (سرزمین) است. تن واحد بودن ایران خصوصا در بزنگاه‌هایی از تاریخ خود را آشکار کرده است. هربار خصمی از سمتی ایران را مورد تعرض قرار داده، دیری نگذشته که از سویی دیگر حیات فرهنگ ایرانی تجدید شده است؛ اگر اسکندر از غرب حمله کرد، فرهنگ ایرانی از ناحیه شرق موفق به تجدید قوا شد. اگر اقوام عرب از سمت جنوب غرب به ایران وارد شدند، فرهنگ ایرانی از سمت شمال شرق و از ناحیه خراسان بزرگ و سیستان جانی تازه گرفت. اگر مغولان از شمال شرق هجوم آوردند، این‌بار شمال غرب ایران یعنی تبریز و اردبیل مرکز احیای فرهنگ ایرانی شد. حتی در دوره معاصر، تعرض عراق به ایران باز همه اهل این خطه را همچون اهل یک خانه و خاندان به واکنش واداشت. نگاهی سرسری به مرزهای سرزمین ایران و مقایسه آن با مرزهای میان امریکا با کانادا، یا مرزهای عراق و سوریه، لیبی و مصر و... که با خط‌کش ترسیم شده نشان می‌دهد که بیش از نود و چند درصد مرزهای سرزمین ما مرزهایی طبیعی - تاریخی- فرهنگی و نه قراردادی است و در این میان معدود مرزهایی که طی توافقات سیاسی تعیین شده، هنوز هم موضوع مناقشات است.

 

 

کلید واژه ها: سید محمد بهشتی -
0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST