کد مطلب: ۱۰۷۶۶
تاریخ انتشار: یکشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۶

ایده‌آلیسم فلسفی و زیبایی‌شناسی انتزاعی

ابتکار: فریدریش ویلهلم جوزف فون شلینگ، فیلسوف ایده‌آلیست آلمانی در قرن هیجدهم می‌زیست. فلسفه شلینگ تاثیر زیادی از آرای کانت پذیرفت. شلینگ معتقد بود که امر مطلق پیونددهنده میان سوژه و ابژه است و لذا، سوژه باید به درک این مطلقیت نائل شود، از همین رو وی برای آزادی انسان در ارتباط با امر مطلق اهمیت بسزایی قائل بود. به نظر شلینگ انسان با شناخت امر مطلق به خود مطلق می‌رسد.
فردریش ویلهلم جوزف فون شلینگ، یکی از سه چهره بلندآوازه جنبشی بود که اوج فلسفه کلاسیک ایده‌آلیسم آلمان در اوایل قرن نوزدهم را نشان می‌داد. دو چهره دیگر عبارتند از: یوهان فیخته، ایده‌آلیست درون‌گرا و اخلاقی و گئورگ ویلهلم هگل ایده‌آلیست مطلق دیالکتیکی.
شلینگ، خودش یک ایده‌آلیست عینی‌گرا بود، زیرا، نقطه آغاز فلسفه فیخته را در مورد «خود انسانی» رد می‌کرد. در عوض، شلینگ متافیزیک‌اش را بر طبیعت عینی قرار داده بود که از طریق خلاقیت زیبایی‌شناسی با ذهن آشتی داده می‌شد. فلسفه طبیعت شلینگ که به شدت رمانتیک بود، و هم‌چنین، فلسفه انسان او که خلوت غیرعقلانی وجود انسان را نشان می‌داد، از پیش عکس‌العمل قرن نوزدهم را بر ضد اعتماد سطحی عصر روشنگری خبر می‌داد و حتی به عنوان پیشرو فلسفه وجودی قرن بیستم دیده شده است.
شلینگ، در ۲۷ ژانویه ۱۷۷۵، در لئونبرگ، شهر کوچکی در ورتمبرگ، متولد شد. پدرش کشیش لوتری بود، در سال ۱۷۷۷، پدرش استاد زبان‌های شرقی در دانشکده الهیات کاتولیک، در ببن هاوزن نزدیک توبینگن شد. شلینگ در آن شهر تحصیلات ابتدایی‌اش را گذراند، او بچه باهوشی بود و زبان‌های کلاسیک را در سن هشت سالگی آموخت. او در سن ۱۵ سالگی در دانشکده الهیات توبینگن پذیرفته شد، این دانشکده یک مدرسه تکمیلی برای کشیشان ناحیه ورتمبرگ بود که او در سال‌های ۱۷۹۰ تا ۱۷۹۵ در آن‌جا زندگی می‌کرد. از مهم‌ترین دانشجویان بعد از او در این دانشکده، گئورگ ویلهلم هگل بود که بعدها یکی از مهم‌ترین فیلسوفان قرن نوزدهم گردید و همین طور هولدرلین که بعدها از بزرگ‌ترین شاعران آلمان شد. هولدرلین جوانی بود که از ایده‌های انقلاب فرانسه ملهم شده بود و سنت را رد کرد و از الهیات نظری به فلسفه روی آورد، اما، شلینگ جوان، از فکر امانوئل کانت ملهم شده بود، کسی که فلسفه را در بالاترین سطح انتقادی آن مطرح کرد و همین طور با سیستم ایده‌آلیست فیخته و فلسفه همه خدایی اسپینوزا آشنا شد.
شلینگ وقتی ۱۹ سال داشت اولین کتاب فلسفی‌اش را تحریر کرد. نام کتاب او «امکان و صورت فلسفه به طور کلی» بود که به فیخته تقدیم کرد. موضوع اساسی این کتاب امر مطلق بود، اما، این امر مطلق نمی‌توانست به عنوان یک خدایی که فوق این جهان قرار دارد تعریف شود. هر شخصی خودش، به مثابه مطلق است. این خود ازلی و ابدی در یک شهود مستقیم درک می‌شود. بر خلاف شهود حسی، این شهود می‌تواند به مثابه یک امر عقلانی فهمیده شود.
در سال ۱۷۹۸، شلینگ به کرسی استادی دانشگاه «ینا»، مرکز آکادمی آلمان آن زمان، دعوت شد. مشهورترین متفکر آن عصر یعنی، گوته، فردریش شیلر نویسنده، ویلهلم شیگل متفکر بزرگ رمانتیک، لودویگ تایک نویسنده و نقاد و همین طور هگل همگی در ینا بودند. در طول این دوره شلینگ بسیار پرکار بود، او فلسفه طبیعت‌اش را از طریق سخنرانی و نوشتن کتاب‌ها توسعه داد و بین سال‌های ۱۷۹۷ تا ۱۸۰۰ چندین اثر در مورد فلسفه طبیعت منتشر کرد. در سال ۱۷۹۷، «ایده‌هایی در مورد فلسفه طبیعت» و در سال ۱۷۹۷ کتابی «در مورد روح جهان و فرضیه‌ای در مورد فیزیک پیشرفته برای تفسیر ارگانیسم» منتشر کرد. آرزوی شلینگ این بود که مفهوم طبیعت را با فلسفه فیخته (فلسفه خود مطلق) سازگار کند. او برای این منظور کتابی با عنوان «سیستم ایده‌آلیسم استعلایی» در سال ۱۸۰۰ به رشته تحریر درآورد. شلینگ پی برد که این سازگاری در قلمرو طبیعی و روحانی از طریق هنر قابل عرضه است. هنر بین این دو قلمرو میانجیگری می‌کند تا آن‌جایی که در تولید اثر هنری، طبیعت (روح ناهوشیار) و روح (روح هوشیار) این وحدت را ایجاد می‌کنند. در این اثر آن‌چه بدیهی به نظر می‌رسد این است که شلینگ یک توسعه تاریخی از همه خدایی عرضه می‌کند. غیرطبیعی و روحانی به مثابه ظهور یک وضع بی‌تفاوت تبیین می‌شود که در مطلق توسعه نیافته غرق است و از طریق یک سلسله از مراحل منظم و پی در پی پدیدار می‌شود. شلینگ این عبارت را صریحاً در یک مقاله‌ای با عنوان «شرحی از سیستم فلسفی من» مطرح می‌کند، اما، فیخته با این مفهوم آشنایی نداشت و این دو متفکر در حدود سال ۱۸۰۰ یکدیگر را طرد کردند، فیخته، شلینگ را به خاطر عدم آشنایی با نظریاتش سرزنش می‌کند و شلینگ در جواب می‌نویسد، فیخته هرگز اصل درست فلسفی را مطرح نکرد تا روح را با طبیعت سازگار کند. مکاتبه بدون هیچ نتیجه‌ای در سال ۱۸۰۲ به پایان می‌رسد.
زمانی را که شلینگ در ینا به سر می‌برد از لحاظ شخصی مهم است. او در آن‌جا با کارولین شلگل آشنا شد. او یکی از زنان باهوشی بود که در حلقه رمانتیسم آلمان فعال بود؛ کارولین در سال ۱۷۶۳ به دنیا آمد و در سن بیست و یک سالگی با فیزیکدانی به نام «بوهمر» ازدواج کرد. بعد از مرگ شوهرش در خانه یک کتابدار زندگی کرد، او از طرفداران انقلاب فرانسه بود و در سال ۱۷۹۷ با ویلهلم شلگل ازدواج کرد. شلگل رهبر رمانتیسم و مترجم اشعار بود و با او به ینا رفت. او در آن‌جا با شلینگ آشنا و خیلی زود مجذوب او شد، در سال ۱۸۰۰ دختر کارولین فوت کرد. از طریق مداخله گوته، شلینگ از او خواستگاری کرد و در همان سال با هم ازدواج کردند. شلینگ در سال ۱۸۰۳ به رغم اختلافات شخصی که با فیخته داشت به ینا رفت و یک سمت در دانشگاه ورسبورگ دریافت کرد.
شلینگ در آغاز ورود به ورسبورگ در مورد فلسفه عینیت سخنرانی کرد، در طول سال‌هایی که در ینا بود سعی کرد تا نشان دهد که «امر مطلق» مستقیماً خودش را به عنوان وحدت بخش عین و ذهن نشان می‌دهد. این همان نکته‌ای است که هگل از آن انتقاد می‌کند. در تعیین اختلاف بین سیستم‌های فلسفی فیخته و شلینگ، هگل در آغاز، طرفدار شلینگ بود. یک اتفاق آراء بین هگل و شلینگ وجود داشت و در سال ۱۸۰۲ مجله انتقادی در ینا منتشر شد که شلینگ و هگل به عنوان ویراستاران آن مجله بودند، اما، سال‌های بعد تفکر اصیل منفی هگل آغاز شد و به طور معناداری از تفکر شلینگ دور شد. مشهورترین اثر فلسفی هگل یعنی، «پدیدارشناسی روح» در سال ۱۸۱۰ منتشر شد، که این کتاب انتقادات جدی را به سیستم شلینگ وارد کرد. شلینگ «امر مطلق» را به عنوان یک واحد مبهم از عینیت و ذهنیت تعریف می‌کرد، هگل چنین مطلقی را به شب تاریکی تشبیه کرد که در آن «تمام گاوها سیاه اند». به علاوه، شلینگ هرگز توضیح نداده بود که چطور یک شخص می‌تواند به این «امر مطلق» برسد. او آن طوری با امر مطلق آغاز کرد که انگار «تیری ناگهان از کمان رها شده باشد».
شلینگ در فلسفه هنر تایید می‌کند که فلسفه به هنر احتیاج ندارد، بلکه بالعکس، تنها فلسفه قادر است برای اندیشیدن، بار دیگر در دل سرچشمه‌های نخستین که اکنون، خشکیده‌اند راهی بگشاید. هنر که تجسم امر مطلق بود، بدین دلیل که ارغنون فلسفه نشده است باید به انالوگون آن بدل شود. هنر می‌باید در ابژکتیویته (عینیت)، همان راهی را طی کند که فلسفه در زمینه ایده‌آلیسم پیموده است. فاصله میان فلسفه و هنر بسیار کم شده است. شلینگ نتیجه می‌گیرد که فلسفه می‌تواند هنر را به صورت ابژه بنیان گذارد، اما، قادر نیست ذهنیت (سوبژکتیویته) آن را بزداید.
در مورد اثر هنری هم باید بگوییم که سنتزی است از دو عنصر متضاد: فعالیت خودآگاه و فعالیت ناخودآگاه که ضدیت آن دو هیچ پایان درک شدنی ندارد، اما، چون دو عنصر در محصول خود اثر هنری به هم می‌پیوندند، امر بی‌پایان به وجهی پایان دار پدیدار می‌شود. هنرمند به عمد در اثرش برخی عناصر را وارد می‌کند.

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST