ایران: «ما تمامش میکنیم» رمانی به قلم کالین هوور نویسنده امریکایی است که آرتمیس مسعودی آن را به فارسی برگرداند و نشر آموت آن را منتشر کرد. این رمان از زبان راوی اول شخص، لیلی بلوم، روایت میشود. وقتی لیلی با یک جراح مغز و اعصاب خوش تیپ وارد رابطهای عاشقانه میشود، زندگی ناگهان برایش آنقدر زیبا جلوه میکند که باورش سخت است اما وقتی دغدغههای مربوط به این آشنایی ذهن لیلی را بهخود مشغول کرده است، خاطرات نخستین عشق او و رشتهای که او را به گذشته پیوند میدهد، درگیرش میکند. کالین هوور با این رمان جسورانه و منحصر به فرد داستانی را روایت میکند از عشق فراموش ناشدنی که ناگزیر باید بیشترین بها را برای آن پرداخت. رمانی که در فهرست پرفروشترینهای نیویورک تایمز قرار گرفت و تحسین نویسندگانی چون سارا پیکانن و کامی گارسیا را برانگیخت و در ستایش آن قلم زدند و روزنامه دیلی نیوز نیز با وی گفتوگویی مفصل داشت که بخشهایی از آن را در ادامه میخوانید. آرتمیس مسعودی که دانشآموخته زبان انگلیسی است و کارشناسی ارشد زبانشناسی همگانی دارد، ترجمهای سلیس و روان از این اثر ارائه داده است.
خانم هوور، ایدههای داستانهایتان چطور به ذهنتان میرسد؟ آیا اول با ایدهای کوچک مثل عنوان کتاب یا یک جمله شروع میکنید یا شخصیتی تازه در ذهن خلق میکنید؟
همیشه با چیز کوچکی شروع میکنم و آن را ادامه میدهم. بیشتر اوقات با یک شخصیت یا گره داستانی شروع میکنم و سپس آن را میسازم. همیشه قبل از نگارش یک کتاب شش ماه درباره آن فکر میکنم و سپس شروع به نوشتن میکنم. همیشه نیز عنوان کتاب را اول انتخاب میکنم.
شما را مادر ژانر رمان جوانان میدانند. خود شما فکر میکنید این موضوع کاملاً اتفاقی است؟ کمی داستانهایتان را برای کسی که تازه شروع به خواندن آثارتان میکند، توضیح دهید.
سؤال بسیار خوبی است. اما من نمیتوانم جواب خوبی به این سؤال بدهم. مردم همیشه از من میپرسند کتابهایم درباره چیست. وقتی در جواب میخواهم بگویم «عاشقانه» کمی مکث میکنم زیرا با اینکه «عشق» بخش مهمی از آثار من است اما همه ماجرا نیست. دوست دارم بگویم کتابهای من درباره زندگی است. بخش خوب، زشت و احساسی زندگی! من درباره دوستان، خانوادهها و مردم داستان مینویسم. البته توصیف کتابهایم بدون لو رفتن داستان بسیار سخت است زیرا گرههایشان کل قصه را تغییر میدهند.
چه چیز یا چه کسی منبع الهام شما برای نویسندگی شد؟
همیشه دوست داشتم بنویسم اما هیچوقت فکر نمیکردم نویسندگی شغل من شود. تشویق مادرم باعث شد نخستین کتابم تحت عنوان «بسته» را بنویسم. البته ترانهای را از برادران «اَوت» شنیدم که میگفت: «تصمیم بگیر میخواهی که باشی و همان باش» که بسیار به من انگیزه داد تا کارم را آغاز کنم، حتی در بخشی از کتاب اولم نیز از این ترانه استفاده کردم.
شما از اول کتابتان را با هزینه خودتان منتشر کردید اما الان جزو تیم نویسندگان انتشارات «سیمون و شوستر» شدهاید؛ از نویسندگان پرفروش نیویورکتایمز هستید و حتی حق اقتباس سینمایی آثارتان را نیز به کارگردانان هالیوودی فروختهاید. کمی در این باره برایمان توضیح دهید.
از اتفاقاتی که پس از انتشار نخستین کتابم رخ داد هنوز هم در شوک هستم. «بسته» از پرفروشهای نیویورکتایمز شد. هیچوقت به شنیدن این خبر عادت نمیکنم. باید از خوانندگانم تشکر کنم که سبب شدند چنین اتفاق خوبی برای من رخ دهد.
از بین کتابهایی که نوشتید کدام را بیشتر دوست دارید؟
جواب به این سؤال سخت است. مثل این است که بگویید کدام فرزندت را بیشتر دوست داری. هر بار جواب این سؤال دچار تغییر میشود! هر بار علاقه من به یک کتاب بیشتر از دیگر آثار است. در حال حاضر «ما تمامش میکنیم» را دوست دارم اما میدانم این حس پایدار نیست و تغییر میکند.
فکر میکنم «ما تمامش میکنیم» داستانی نیست که روایتش کار سادهای بوده باشد. آیا در مراحل مختلف خلق این اثر، هیچگاه احساس ناتوانی کردید، این حس که کار دشواری در پیش دارید؟
دقیقاً. «ما تمامش میکنیم» دشوارترین کتابی است که تاکنون نوشتهام. من دوست دارم هنگام نوشتن، مخالفخوانی کنم. برایم لذتبخش است که داستانهایم را طوری روایت کنم که به موضوعی دشوار بپردازند و آن را از دیدگاه جدیدی ارائه کنند.
در این کتاب، من از زاویهای که معمولاً مورد توجه قرار نمیگیرد، به موضوع حساسی پرداختهام. لحظاتی بود که دلم میخواست داستان را تغییر بدهم چون نمیخواستم شخصیتها را به مرحلهای که در ذهنم هست، بکشانم اما میدانستم که به این کار نیاز است.
معمولاً شالوده رمان، رویدادهای واقعی است، رویدادهایی که متکی بر تجربیات نویسنده است. این نخستین بار است که داستانتان را بر اساس رویدادی واقعی روایت کردهاید؟ فکر میکنید باز هم این کار را انجام بدهید؟
من سعی میکنم در داستانهایم از رویدادها و اشخاص واقعی استفاده نکنم. گاهی اتفاق میافتد که بخشی از آنها را در زندگی واقعی دیده یا تجربه کرده باشم اما این بخشها بسیار جزئی است.
«ما تمامش میکنیم» از رویدادهای زندگی خود من و بیشتر مادرم الهام گرفته شده است؛ به همین علت، برایم مهم بود که داستان مادرم را منصفانه روایت کنم و احتمالاً دیگر هرگز این کار را نخواهم کرد زیرا صادقانه بگویم زندگی فعلی من آنقدر ماجرا ندارد که بتوان از داخلش کتاب خوبی در آورد؛ برای همین، تا وقتی رویداد بزرگی زندگیام را تغییر نداده، احتمالاً برای خلق آثارم از قوه تخیل استفاده خواهم کرد.
در ابتدای داستان، قهرمان آن در این مورد که آیا «آدم بد» وجود دارد یا اینکه این آدمهای عادی هستند که رفتار بدی از خود نشان میدهند، بحث میکند. من فکر میکنم دردناکترین پیام «ما تمامش میکنیم» آن باشد که «آدم بد» همیشه شبیه آدم بد نیست یا رفتار نمیکند، بلکه انسانها بهطور کلی پیچیده، چندبعدی و خطاکار هستند.
این موضوع، رمان را به یک داستان احساسی قوی تبدیل میکند؛ اینکه هیچ چیز سیاه یا سفید نیست. هنگام پیش رفتن داستان، رابطهتان با این شخصیتها چگونه بود؟
برای من، پیش بردن این شخصیتها، از بقیه دشوارتر بود زیرا از همه واقعیتر بودند. شرایطی که در این داستان با آن روبهرو بودند، دشوار بود و همیشه تصمیم درست را نمیگرفتند. به همین علت، من میدانستم که شخصیت اصلی، یعنی لیلی قرار است وارد چه مرحلهای بشود و چون این کتاب تجربه شخصی من بود، میخواستم داستان را، شخصیتها را و احساسات آنها را در مسیر درست پیش ببرم. اما میدانستم که برای رسیدن به این هدف باید از یک شخصیت یا بیشتر تنفر داشته باشم و من نمیخواستم از آنها تنفر داشته باشم، میخواستم آنها را دوست داشته باشم.
شخصیت آلن، بخشی از داستان است. شما از طرفداران او هستید؟ برایش یک جلد از کتاب را فرستادهاید؟
من همیشه از طرفداران پروپا قرص آلن بودهام. وقتی این کتاب را مینوشتم فکر میکردم او را از طریق درست وارد داستان کردهام اما وقتی کتاب را تمام کردم، نگران بودم این تصور ایجاد شود که برای جذب مخاطب این کار را انجام دادهام. این به هیچوجه واقعیت ندارد. در حقیقت، سه نفر در دنیا هستند که من دلم نمیخواهد هرگز آنها را ببینم و او یکی از آنهاست ــ از دیدنش خیلی وحشت دارم!
من بهعنوان ابزاری برای بیان خاطرات، از نامههای دوره نوجوانی لیلی برای آلن استفاده کردهام زیرا آلن شوخ و با قدرت است و به نظرم میرسید این کاری بود که احتمالاً لیلی انجام میداد.