ایران: این روزها برخی معتقدند که دیگر به شعر نمیتوان بهعنوان
بخشی اثرگذاراز ادبیات در جریانات روزمره یک جامعه نگاه کرد. درست برخلاف جایگاهی
که شعر در سدههای گذشته داشته و گاه میتوانسته به جریانی اثرگذار در انعکاس مشکلات
و دغدغههای مردم تبدیل شود. با وجود این «بهروز گرانپایه» یکی از افرادی است که
چنین نظری ندارد، او به حاشیه رفتن شعر را در نتیجه کم کاری متولیان فرهنگی میداند
و تأکید دارد که با چاره اندیشی و برنامهریزی میتوان آن را با جدیت بیشتری به
بطن زندگی مردم بازگرداند. با این همه برای خودش در این مسیر مسئولیتی قائل نیست
چرا که شعر و شاعری را شغل خود نمیداند و در کنار فعالیت روزنامه نگاریاش به
سراغ آن رفته است. گرانپایه سالهاست که در عرصه مطبوعات مشغول فعالیت است، تجربه
کار در روزنامهها و نشریات متعددی را پشت سر گذاشته، آنچنان که تقریباً حدود
چهاردههای از ورودش به این عرصه میگذرد. او فارغالتحصیل مقطع کارشناسی در رشته «ماشینآلات
کشاورزی» از دانشگاه شیراز و همچنین کارشناسی ارشد در رشته «مدیریت سیستمها و بهرهوری» از دانشگاه
صنعتی امیرکبیر است. با وجود این عمده شهرتش بواسطه روزنامهنگاری و پژوهشهای
اجتماعی است. او در زمینه ترجمه هم آثاری را روانه بازار نشر کرده که «چگونه نمونهگیری
کنیم» نوشته گراهام کالتون و «گرایش مرکزی و تغییر پذیری» نوشته «هربرت وایزبرگ»
از جمله آنهاست. البته تا به امروز پژوهشهایی هم در عرصه ادبیات انجام داده است،
به بهانه انتشار دو مجموعه شعر«شعله در باران» و «ترانههای تنهایی» به سراغ او رفتیم
و گفتوگویی با این روزنامه نگار پیشکسوت داشتیم، فردی که سابقه فعالیتهای ادبی
در برخی نشریات را هم در رزومه خود دارد.
آقای گرانپایه چطور شد بعد از سالها فعالیت رسانهای
یاد شعر و شاعری افتادید؟
البته علاقهام به دنیای شعر خیلی هم تازه نیست! در مقطع
دبیرستان بواسطه علاقهام به ادبیات، نوشتن شعر و داستان را آغاز کردم آنچنان که
اواخر دبیرستان در مسابقه نمایشنامهنویسی رادیو با سه نوشتهام شرکت کردم. هر شرکتکننده
تنها حق ارسال یک اثر را داشت از همین رو دو نمایشنامه دیگر را به اسم سایر اعضای
خانوادهام فرستادم.نمایشنامهای که به اسم خودم فرستادم رتبه نخست مسابقه را به
دست آورد و دو نمایشنامه دیگرم هم به ترتیب مقامهای دوم و چهارم را کسب کردند.
البته بعدها شرایط به گونهای پیش رفت که به فعالیتهای ادبی در حد علاقهمندی
شخصیام نگاه کردم، با وجود این هیچگاه از دنیای نوشتن دور نشدم، هر چند فعالیتم
در حوزه قلم شکل دیگری به خود گرفت.آنچنان که بیانیه نویس جنبش دانشجویی قبل از
انقلاب بودم که همین مسأله منجر به بازداشتم شد.
بعد از انقلاب چطور؟
همانطور که گفتم هیچگاه از نویسندگی دور نشدم، آنچنان
که سال ۶۳ وارد روزنامه کیهان شدم. ابتدا دبیری سرویس مقاله و بعد از آن
هم دبیری سرویس ادب و هنر را بر عهده گرفتم و شرایطی فراهم شد تا دوباره پیگیر شعر
گفتن شوم. با حوزه اندیشه و هنر اسلامی و افرادی مانند سید حسن حسینی و قیصر امینپور
تعامل داشتم که به این واسطه در جلسات شعرخوانی هم شرکت میکردم. البته اینها در
حاشیه فعالیتهای روزنامه نگاری و پژوهشهای اجتماعیام بود، طی سالهایی که در
روزنامه کیهان مشغول فعالیت بودم برخی از اشعارم با اسم مستعار منتشر میشد و از
فرصت نقد و بررسی هم برخوردار میشدند. حدود دو سال بعد زمانی که کیهان فرهنگی
منتشر شد دیگر اسم مستعار را کنار گذاشتم و با نام خودم دست به انتشار سرودههایم
زدم.
از سالها فعالیت در حوزه ادبیات میگویید، با وجود
این حتی حالا که دو مجموعه شعرتان منتشر شده هم کسی شما را بهعنوان شاعر نمیشناسد!
اتفاقاً برای بسیاری از همکارانم که طی سالهای فعالیتم
در عرصه رسانه مرا میشناسند عجیب است که مجموعه شعر منتشر کردهام، آنچنان که حتی
در این باره از من میپرسند که فلانی تو مگر شعر هم میگویی! با وجود این شاید کسی
مرا در عرصه شعر نشناسد اما به هر حال همواره به این حوزه علاقهمند بودهام و این
دو مجموعه هم نتیجه همین مسأله است. البته خیلی از این مسأله که کسی مرا بهعنوان
شاعر نمیشناسد هم ناراحت نیستم چراکه انتشار این دو مجموعه را برای مطرح شدن
انجام ندادم.
با وجود این انتشار یک اثر به معنای علاقهمندی صاحب
آن به دیده شدن است! درست برخلاف ادعای شما!
انتشار این دو مجموعه بیشتر بواسطه توصیه دوستانم بود.
ما ایرانیان اغلب خودمان را شاعر میدانیم، حتی وقتی
که هیچ مجموعه شعری منتشر نکرده باشیم، در این بین برخی شاعران هم به طور جدی در
این حوزه مشغول فعالیت هستند. شما خودتان را طیف کدام شاعران میدانید؟
به نظر خودم آمیزهای از هر دو گروه باشد، بویژه که
معتقدم انتشار کتاب را میتوان به معنای جدیت داشتن در این کار دانست. اغلب مقالههای
منتشر شده در نشریات و از سویی پژوهشهایی که در حوزههای مختلف اجتماعی، سیاسی و... انجام میشوند
زمانمند هستند و به مرور در دل تاریخ محو میشوند. اما شعر از این ظرفیت برخوردار
است که قدری پایدارتر و ماندگارتر باشد، البته در این بین شعرهای سروده شده را هم
میتوان به روزمره و ماندگار تقسیم کرد.
شعرهای روزمره وابسته به مسائل جاری است و کارکردی همچون
یادداشتهای روزانه نشریات را دارند. این قبیل اشعار برخاسته از احساسات و عواطف سرایندگان
آنها بواسطه مسائل و اتفاقات روز است. اما شعرهای ماندگار از گروه سرودههایی به
شمار میآیند که برخوردار از احساسات ناب شاعرانه هستند. این قبیل اشعار آمیزهای
متعالی از عنصرهایی است که شعر خوب باید از آنها برخوردار باشند.
شما ماندگاری شعر را بیشتر در میزان برخورداری آن
از شاخصهای ادبی میدانید، با این حساب برای کارکرد اجتماعی یا سیاسی شعر جایگاهی
قائل نیستید.
نه به هیچ وجه چنین منظوری ندارم چرا که به هر حال نمیتوان
منکر کارکردهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی یک شعر و از سویی تأثیر آنها در ماندگاریشان
شد.
با توجه به اینکه عهده دار مسئولیت ادبی صفحات برخی
رسانهها هم بودهاید چه جایگاهی برای سرودههای جوانان امروز قائل هستید؟
به گمانم هر چه زمان میگذرد سرودههای شاعران کم مایهتر
شده و وجهههای انسانی و اجتماعی آنها کمرنگتر میشوند. شاید به همین واسطه باشد
که دیگر همچون گذشته شعر را در گفتار و زبان مردم نمیبینیم. این در شرایطی است که
شعر در روزگار گذشته کاربرد بسیاری در دیالوگهای روزانه مردم داشت و حتی به شکل
نقل قول از آنها استفاده میشد. شما اگر نگاه کنید به ندرت از سرودههای شاعران
چند دهه اخیر در زندگی روزمره مردم استفاده میشود. سرودههای امروز بیشتر اشعاری برخاسته
از هیجانات شاعران آنها و سوار بر جریان اتفاقات روز هستند. البته شاید سرشار از
عاطفه و تصویرسازی باشند اما وجه متفکرانه کم رنگی دارند. شاعران جوان امروز گمان
میکنند برخورداری از ذوق شاعری و خواندن چند مجموعه شعر برای شعر گفتن کافی است.
خلق یک شعر ماندگار نیازمند انجام مطالعات بسیار از سوی خالق آن است تا بواسطهاش برخوردار
از پشتوانه غنی واژگانی باشد.
شما از کم مایه شدن شعر معاصر میگویید، این در حالی
است که بخشی از سرودههای هر نسلی برخاسته از تجربیات نسلهای قبلی آنهاست. شاعران
جوان امروز هم برخوردار از تجربیات افرادی چون سیدعلی صالحی، قیصرامینپور، محمدرضاشفیعی
کدکنی و... هستند، با این تفاسیر چرا سرودههای آنان را کم مایه میدانید؟
یکی از مهمترین دلایلی که در پاسخ به این سؤال میتوان
به آن اشاره کرد کم توجهی به نقد و بررسی اشعار است. اگر توجه کنید خواهید دید که
شعر نسلهای جدید کمتر از پیشینیان آنان نقد و موشکافی شده است. از همین رو بسترهای
ادبی که در خلال شکلگیری انجمنهای ادبی فراهم میشوند هم جای خالیشان احساس میشود.
در چنین شرایطی طبیعی است که شاعران فرصتی برای آزموده شدن سرودههای خود نیابند.
از سوی دیگر متأسفانه خبر چندانی از کلاسهای آموزشی در زمینههای مختلف ادبی،
بویژه در عرصه شعر نیست. این درست برخلاف عرصههای دیگری همچون سینما و تئاتر است
که هم نقد در آنها قوی تراست و هم برخوردار از کلاسهای آموزشی مختلفی هستند.
در عرصه ادبیات، بواسطه برخی موارد همچون فقدان بازده
اقتصادی یا ضعف در نظام دانشگاهی، ما با رونق چندانی در نقد روبهرو نیستیم، بدون
درنظر گرفتن شرایط آرمانی با چه راهکاری میتوان اوضاع و احوال فعلی را قدری بهبود
بخشید؟
شعر در زندگی کاری من جنبه ثانویه داشته است، از
همین رو احساس مسئولیت چندانی در قبال آن ندارم. گمان میکنم در ارتباط با این
سؤال بهتر باشد که متولیان فرهنگی و افرادی که به طور حرفهای در حوزه شعر مشغول
فعالیت هستند اظهار نظر کنند. ای کاش مسئولان فرهنگی حداقل به اندازه ۱۰
درصد از توجهی که به هنرهایی همچون سینما و تئاتر دارند به ادبیات هم توجه کنند.
متولیان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در این سالها بیشترین تقصیر را در ارتباط با کم
رنگ شدن و گاه حذف شعر از زندگی مردم برعهده داشتهاند.
از این واقعیت نمیتوان چشمپوشی کرد که حتی با
نفوذ تکنولوژیهای نوین ارتباطی، هنری همچون سینما همچنان مخاطبان خود را حفظ کرده
اما شعر از چنین امکانی برخوردار نبوده و به اقتضای زمان کم کم به حاشیه رفته.
گمان نمیکنید بیش از تقصیری که برای مسئولان قائل هستید این اوضاع و احوال بواسطه
شرایط زمان باشد؟
شعر به حاشیه نرفته بلکه شکل توجه به آن عوض شده است. به
عنوان نمونه شعر به شکل ترانه، پیوندی بسیار ناگسستنی با موسیقی دارد. از همین رو
تأکید میکنم که با برنامهریزی دلسوزانه میتوان آن را به زندگی مردم بازگرداند.
با وجود این حضور محسوسی ندارد و بیشتر در لایههای
مختلف سایر هنرها دیده میشود!
شاید در ظاهر اینگونه باشد اما مسأله اینجاست که خواه
ناخواه شعر بخش مهمی از هنرهایی مانند موسیقی را تشکیل میدهد.
اما اینها چندان برای عامه مردم محسوس نیستند!
به همین خاطر تأکید دارم که مسئولان فرهنگی باید زودتر
دست به کار شوند و چارهای بیندیشند. مسئولان فرهنگی و سیاستگذاران باید به این
مسأله توجه و برای فراهم کردن زمینههای رشد دوباره شعر کاری کنند.
شما معتقدید حتی در شرایط امروز هم میتوان کاری کرد
که شعر دوباره به کانون توجه مردم بازگردد؟
بله معتقدم که چنین اتفاقی رخ میدهد. اگر توجه کنید
خواهید دید که وقتی شعر و موسیقی با هم پیوند میخورند متعالیترین شکل این بخش از
ادبیات متولد میشود. از سوی دیگر زمانی که به ارزیابیهای فلسفی و معرفت شناختی هنرها
میپردازیم به جایگاه والایی برای شعر میرسیم. حتی اگر در پیشینه فلسفی خودمان به
جستوجو بپردازیم خواهیم دید که همواره توجه ویژهای به شعر داشتهاند. از ملاصدرا
گرفته تا محسن فیض کاشانی و حتی خود علامه طباطبایی و امام خمینی(ره) با وجود
پشتوانه فقهی و کلامی، برای شعر هم جایگاه والایی قائل بودند. این مسأله تنها به
اندیشمندان ایرانی محدود نمیشود، هایدگر فیلسوف شهیر آلمانی هم در تعریف شعر آن
را بسیار عالی تعریف کرده و از مهمترین جنبههای رابطه انسان با جهان میداند.
شعر سرودن و شعر خواندن از مهمترین نیازهای انسان امروز است. از همین رو معتقدم افرادی
که متولی نهادهای فرهنگی هستند باید به نقشهای تاریخی، ملی و همچنین کارکردهای
اجتماعی شعر توجه بیشتری نشان بدهند.
در شرایط فعلی کشور خودمان شعر میتواند چه کارکردی
داشته باشد؟ تنها بحث تلطیف روح مخاطبان در میان است یا همچنان میتوان از آن
کارکردهای اجتماعی و سیاسی انتظار داشت؟
به همه اینها باید در کنار هم و به موازات یکدیگر توجه
نشان داد، شاعرانی موفقترند که به ابعاد مختلفی از روابط انسانی و اجتماعی توجه
نشان دادهاند. روابطی که از جمله آنها میتوان به عشق و عاشقی، مناسبات خانوادگی،
اجتماعی و حتی درگیریهای سیاسی و اجتماعی اشاره کرد.جالب اینجاست که حتی مسائلی
مانند مشکلات محیط زیست و خطراتی که آن را تهدید میکند هم میتواند در قالب شعر
منعکس شود و روی مخاطب اثر بگذارد. اینکه شعر را تنها به مسائل عاطفی محدود کنیم
خیلی اشتباه است چرا که میتوان از این ابزار ادبی حتی در اعتراض به وجود مسائلی
مانند جنگ و فقر و... هم استفاده کرد.
شما در تعریف شعر روزمره و ماندگار به یکسری از عناصر
اشاره کردید، اصلاً میتوان این مواردی را که به آنها اشاره شد از هم جدا کرد؟
برخی شاعران امروز گمان میکنند باید در حد فهم عامه
مردم، مطالب مورد نظر را در اشعار بیان کرد اما به نظر میرسد این تفکر منجر به
رها کردن سایر عناصری میشود که موفقیت یک شعر را در پی دارد و منجر به جذب بیشتر
مخاطبان میشود. مصداق این گفته را میتوان در مقاطعی مانند مشروطه دید. دورانی که
این سادهسازی شعر منجر به این شده که شعر آن دوران کارکردهای مقطعی پیدا کند. از
همین رو بازهم تأکید میکنم پاسخگویی شعر به نیازهای روزمره شرط لازم است اما کافی
نیست. سادهنویسی شعر نباید مانع خیالپردازی و ارائه تصویرهای نو و مدرن بشود.
با توجه به تجربه سالها فعالیت در مطبوعات کشور که
گاهی هم در حوزه ادبیات بوده وضعیت توجه به شعر را در رسانههای کشور چگونه میبینید؟
شاید بهتر باشد که پاسخ به این سؤال را بر عهده افرادی
بگذاریم که اطلاعات دقیقی در ارتباط با نشریات تخصصی ادبی و از سویی وضعیت ادبیات
در رسانههای کشور داشته باشند. البته روزی چهار-پنج روزنامه را میخوانم اما این
برای ارزیابی دقیق کافی نیست، بویژه که هیچکدام از آنها، نشریات تخصصی ادبی
نیستند.
در شرایطی که معتقدید شعر نیازمند توجه هرچه بیشتر است
رسانهها قادر به چه کاری برای بهبود این وضعیت هستند؟
در این شرایطی که شعر و در ابعاد گستردهتر ادبیات
گرفتار آن شده مدیریت رسانهها هم مقصر هستند. متأسفانه ادبیات یکی از آخرین
اولویتها در رسانههایمان است. البته شاید نتوان با این جدیت درباره مقصر بودن
متولیان رسانهها هم سخن گفت چراکه از انتشار برخی اشعار این نگرانی احساس میشود که
دردسری پشت آن نباشد.
در این شرایط و با توجه به مواردی که اشاره شد حداقل
در عرصه رسانه چه راهکاری برای ارتقای شعر میتوان به کار بست؟
در صفحات فرهنگی روزنامهها باید فضایی برای نقد و بررسی
شعر اختصاص پیدا کند، مسئولان رسانهها باید متوجه شوند که شعر هم به اندازه سینما
مهم است! حتی به داستان هم با وجود اینکه شرایطی بهتر از شعر دارد آنچنان که باید و
شاید توجه نمیشود. البته نقدها هم باید اصولی باشد و نباید مقرضانه انجام شود.
نقدی کارساز خواهد بود که حرفهای انجام شود و علاوه بر نقاط ضعف، عناصر آن نیز
تحلیل و بررسی شود. در ابتدای کار شاید بهتر باشد که با بخشهایی از شعر که برای
مخاطبان عامه جذابتر است، همچون ترانه کار را آغاز کنند. با توجه به اینکه اغلب
ما ایرانیان اهل شعر و شاعری هستیم و حتم دارم که مطالبی از این دست خواننده
خواهند داشت.
قدری هم از دو مجموعه شعری که منتشر کردهاید بگویید.
غالب شعرهای من در قالبهای آزاد است که با تعابیر
مختلفی از جمله شعر پس از نیمایی از آن یاد میشود، شعری که ساختار آن را شاملو
تقویت و در جریان شعر ایران نهادینهاش کرد. از بعد از پیروزی انقلاب توجه
شاعران جوان به مرور از قالبهای کلاسیک کم شد، در چرایی این مسأله باید بگویم که
گمان میکنم زمانه حاضر به گونهای شده که قالب شعر آزاد اوضاع و احوال امروز را بهتر
بیان میکند و حتی دست شاعر را برای بیان احساساتش آزادتر میگذارد. جامعه بشری امروز
نه تنها در حوزه شعر، بلکه در تمام حوزهها به سمت آزادی هر چه بیشتر در حرکت است.
انتشار این دو کتاب را میتوان مقدمهای در فعالیت جدی
و مستمر شما در حوزه ادبیات دانست؟
دو مجموعه شعر دیگر هم آماده چاپ دارم که هنوز کار
گردآوری و مرتبسازی آنها انجام نشده است. اشعار این دو مجموعه برخلاف دو مجموعه
قبلی که به چند دهه اختصاص داشت تنها به دو سال اخیر بازمی گردد. البته در حوزه
ادبیات به غیر از انتشار این مجموعه اشعار، کارهای پژوهشی هم انجام دادهام و حتی چند
مقاله هم منتشر کردهام.
از بحث ادبیات که بگذریم شما بهعنوان رئیس هیأت مدیره
انجمن صنفی روزنامه نگاران انتخاب شدهاید، انجمنی که هنوز وزارت کار به آن مجوز نداده؛
سرانجام این تشکل به کجا کشیده؟
از زمان برگزاری انتخابات هیأت مدیره و مجمع عمومی مهمترین
مانع این بوده که مقامات مسئول اداره کار به ترکیب هیأت مدیره، بدون مستندات
قانونی ایراد گرفتهاند. بر همین اساس هم خواستار دستکاری در ترکیب هیأت مدیره انجمن
شدهاند. درخواست تغییر هیأت مدیرهای که توسط مجمع عمومی صنف انتخاب شده اخلاقی و
حتی قانونی نیست. اصلاً خود قانون میگوید افرادی که در مجمع عمومی صنف برخوردار
از شرایط اساسنامه آن باشند هیأت مدیره قانونی هستند و کسی حق تغییر آنها را ندارد.