شهروند: چند سالی است که انتشارات ماهابه با چندین اثر در زمینه رمان و نمایشنامه در عرصه چاپ و نشر فعالیت خود را آغاز کرده و با دقت تلاش کرده خوراکی مناسب مخاطب ایرانی وارد بازار نشر کند. بهروز سمامی، مدیریت نشر ماهابه را برعهده دارد. او برخلاف تعدادی از ناشران که همکاری با جوانان را بهراحتی نمیپذیرند یا گاهی در عوض دریافت پول امکان ترجمه یا نگارش اثری را به آنها میدهند، اصل را بر کار با نویسندگان، مترجمان و تصویرگران توانمند و البته جوان گذاشته است. نجمه برومندی از مترجمان بااستعداد و جوانی است که با ترجمه پانزده سگ اثر آندره آلکسیس همکاری با انتشارات ماهابه را آغاز کرده است. مترجم کتاب «پانزده سگ» جوانی علاقهمند به ادبیات است که پیش از این مجموعه شعری را نیز روانه بازار کتاب کرده است. کتاب شعر او «فصل ۱۲ ساله» نام داشت که به همت نشر «ارمغان طوبی» در ژانر ترانه بیرون آمد. به قول خودش: «این نشر، نشر تخصصی شعر نیست و کتاب اول من عملاً دیده نشد». او که در رشته مهندسی برق درس خوانده و در همین زمینه مشغول به کار است، درباره کتاب پانزده سگ، برنده جایزه صدهزار دلاری گیلر کانادا (که به لحاظ رقمی گرانترین جایزه ادبی دنیا) ست، توضیحات جالبی میدهد. قصه نویسندهای که در آغاز کتاب را به ناشران بزرگ پیشنهاد میدهد اما هیچ یک از آنان نمیپذیرند. سرنوشت این کتاب اما برخلاف پیشبینی آن ناشران رقم میخورد و ناشر کوچکی که کتاب را به چاپ میرساند، بزرگترین موفقیتش را با انتشار پانزده سگ به ثبت میرساند. نجمه برومندی، مترجم کتاب پانزده سگ (که از سوی انتشارات ماهابه روانه بازار کتاب شده) با ما گفتوگویی انجام داده که خواندن آن برای علاقهمندان به ادبیات میتواند جالب باشد:
کتاب
«پانزده سگ» چندمین اثری است که ترجمه کردهاید؟
«پانزده سگ» نوشته آندره الکسیس نخستین کتاب من در زمینه
ترجمه ادبیات است. پیش از این کتابی ترجمه نکرده بودم. البته دستی در ترجمه داشتم
و یکسری کارها را برای شخصی دیگر انجام داده بودم که با نام خودم منتشر نشده بود. رشته تخصصی من
مهندسی برق است و عملاً ربطی به فضای ترجمه ندارد اما زبان خارجه و ادبیات همیشه
جزو حوزههای موردعلاقهام بوده و همواره ترجمه و ادبیات را نه بهطور تخصصی و
جدی، بلکه بیشتر به شکل تفننی در کنار تحصیلات دانشگاهیام پی گرفتهام. من از
دبیرستان به زبان انگلیسی علاقهمند شدم و آن را دنبال کردم. زبان مرا به وادی
ادبیات کشاند و این دو با بحث ترجمه به یکدیگر پیوند خوردند. رشته تخصصیام را نیز
دارم دنبال میکنم و بهزودی وارد دانشگاه خواهم شد.
ترجمه کتاب «پانزده سگ» آندره آلکسیس انتخاب
خودتان بود یا انتشارات ماهابه آن را به شما پیشنهاد کرد؟
آقای بهروز سمامی، مدیر انتشارات ماهابه تعدادی کتاب را
برای ترجمه به من پیشنهاد کردند اما من ابتدا تصمیم داشتم کتابی را که خودم انتخاب
کرده بودم، ترجمه کنم. وقتی در مورد آن کتاب فکر کردم، دیدم اصلاً در ایران قابلیت
نشر ندارد. به همین خاطر پیشنهادهای آقای سمامی را بررسی کردم و به کتاب «پانزده
سگ» رسیدم. این کتاب را یک مقدار که خواندم، دیدم ماهیت داستانی اسطورهای دارد.
آن را رد کردم و رفتم اما انگار قسمت بود آن کتاب دوباره به من برگردد و ترجمه آن
را انجام بدهم. آقای سمامی به من گفتند ترجمه این کتاب را در یک بازه زمانی مشخص
میخواهند و این محدودیت زمانی برای من یک چالش جدی ایجاد میکرد، چون من در زمینه
برق شاغل هستم و وقتم طوری نیست که بتوانم تمام مدت روی ترجمه متمرکز شوم. آقای
سمامی گفتند میتوانی این کتاب را در این مدت زمان ترجمه کنی؟ من گفتم کتاب را
بدهید ببینم چه میشود. ترجمه را شروع کردم. ابتدا به متن اسطورهای آن علاقهای نداشتم،
چون علاقه من به متون رئال است. کارم را چندان با علاقه شروع نکردم اما هرچه که
پیش رفتم، متن برایم جالبتر شد و آرامآرام به آن علاقه پیدا کردم.
در حین ترجمه کتاب «پانزده سگ» هیچوقت احساس
نکردید فضای کار به سمبولیسم نزدیک است؟
بله، اتفاقاً اینطور حس کردم. قصه «پانزده سگ» در مورد
شرطبندی خدایان اساطیری یونان بود. من اولش دلزده شدم، چون آن ماجراهای شرطبندی
و تعدد خدایان با اعتقادات ما همخوانی ندارد. حس میکردم این قصه دارد به سمتی میرود
که برای مخاطب ایرانی باورپذیری چندانی ندارد. هر فرد ایرانی چه مذهبی باشد و چه
نباشد، از بچگی یکسری نشانهها دریافت و در ناخودآگاهش رسوخ کرده که به خاطر آن
نشانهها سخت میتواند با مباحثی متضاد آن مواجه شود. من ابتدا میدیدم که خودم هم
نمیتوانم با این موضوعات ارتباط بگیرم، پس هیچ توقعی از مخاطب هم نیست که با آن
ارتباط بگیرد اما واقعیت این است که هرچه قصه جلوتر میرود، تازه مخاطب ایرانی
آرامآرام میتواند قصه را لمس کند. فصل نخست کتاب و مخصوصاً چند صفحه ابتداییاش
خیلی تعیینکننده است. آن چند صفحه میتواند خیلیها را به خواندن کل کتاب مشتاق
کند یا از خواندن آن برهاند. اساساً در مورد هر اثر هنری، مخصوصاً کتاب و فیلم،
بخشهای ابتدایی اثر برای مخاطب خیلی مهم و تعیینکننده است. من چند صفحه نخست را که
گذراندم، احساس کردم فضای قصه عوض شد و مرا با خود به فضای دیگری برد و بعد از آن
مشتاق به خواندن و ترجمه کتاب شدم.
نگارش و بیان این اثر برای مخاطب ایرانی ساده و
قابل درک است یا المانهایی دارد که مخاطب را دچار پیچیدگی ذهنی میکند و به فکر
وامیدارد؟
قصه و ادبیات اثر فوقالعاده ساده است. قصه حتی در ابتدا
برای من خیلی پیشپاافتاده به نظر میرسید اما از یک جایی به بعد حس کردم اثر دارد
هوشمندانه جلو میرود و باید آن را یک مقدار موشکافانهتر خواند. به همین خاطر بود
که خودم هم دنبالش کردم و با آن همراه شدم. من از نیمههای فصل نخست کتاب دیگر
یادم نبود که کارم ترجمه است و مخاطب جدی خود کتاب شده بودم. درواقع داشتم کتاب را
ترجمه میکردم تا ببینم قصه دارد به کدام سمت میرود.
شما بهعنوان مترجم و زبان نویسنده کتاب «پانزده
سگ» در ایران، مخاطبان ایرانی را به خریدن این کتاب تشویق میکنید؟
بله. فکر میکنم مخاطب ایرانی با آن ارتباط برقرار کند.
کتاب «پانزده سگ» قصه را ساده روایت میکند و با کودک درون آدمها ارتباط میگیرد.
معمولاً بچهها دوست دارند قصهها برایشان ساده روایت شود و از روایت پیچیده استقبال
نمیکنند. البته در پس روایت ساده این کتاب، مفاهیم بسیار بنیادی و پیچیدهای
نهفته است. کتاب «پانزده سگ» پیچیدگی و سوءتفاهمهای مباحث زبانی را دنبال میکند
و درنهایت یکسری چالشها به وجود میآورد و در دل داستان به این چالشها نیز
پرداخته میشود.
با توجه به این تفاسیر گویا کتاب «پانزده سگ» به
اندیشههای فروید هم شباهت دارد، چون فروید هم در آموزشهایش بحث لغزشهای زبانی
را مطرح میکند و اعتقادش این است که در پس این لغزشهای به ظاهر ساده میتواند
اتفاقهای جدیدی بیفتد.
من خودم بارها با قضیه سوءتفاهمهایی که از طریق
ارتباطات زبانی ایجاد میشود، مواجه شدهام و میدانم که این سوءتفاهمها چقدر میتواند
چالشبرانگیز باشد. به نظرم کتاب «پانزده سگ» کتاب ماندگاری میشود. من به لحاظ
ارتباط با کودک درون، کتاب «پانزده سگ» را تا حدودی با کتابهای «شازده کوچولو» و
«پینوکیو» مقایسه میکنم. هر سه این کتابها کودک درون را مشتاق میکنند تا قصه را
دنبال کند. درواقع کتاب «پانزده سگ» خیلی پای تفکرات بزرگسالی را به میان نمیکشد
که بخواهد مخاطب را از پیگیری داستان منصرف کند. در این میان یکسری درسها هم در
بطن قصه وجود دارد که روی متن سوار میشود و کودک درون بهطور ناخودآگاه اینها را
دریافت میکند. حسنی که آقای آلکسیس دارد این است که قصه را به حاشیه نمیکشاند.
ایشان مطالب را بیان میکند و درسهایی که لازم است را انتقال میدهد اما خودش
قضاوت نمیکند و قضاوتها و تفاسیر را به عهده خود مخاطب میگذارد.
آقای آندره آلکسیس برای کتاب «پانزده سگ» موفق به
کسب جایزه گیلر شد. این جایزه در ادبیات جهان چقدر ارزش و اعتبار دارد؟
جایزه گیلر کانادا یک جایزه صدهزار دلاری است و به لحاظ
رقمی گرانترین جایزه ادبی دنیا محسوب میشود. آقای آلکسیس این جایزه را درحالی در
سال ۲۰۱۵ برد
که راشل کاسک با رمان «چکیده»، سموئل آرچیبالد با «آرویدا»، هیتر اونیل نویسنده
«خیالبافی فرشتهها» و «آناکانا شوفیلد» نویسنده ایرلندی کانادایی برای نگارش کتاب
«مارتین جان» از دیگر نامزدهای آن دوره بودند. وی همچنین بهطور همزمان جایزه ۲۵ هزار دلاری رمانهای اعتقادی - تخیلی
راجرز رایتر را نیز در سال ۲۰۱۵
از آن خود کرد. آندره آلکسیس ابتدا کتابهایش را به نشرهای بزرگ پیشنهاد کرده بود
اما هیچکدام از آنها به خاطر ساختار ساده کتاب حاضر نشده بودند آن را چاپ کنند.
درنهایت آقای آلکسیس این کتاب را با یک نشر کوچک به چاپ میرساند و از این بابت هم
ابراز رضایت و خوشحالی میکند. ایشان میگوید که نشرهای بزرگ روی نشرهای کوچک سایه
انداختهاند و اجازه نمیدهند آن نشرها بزرگ شوند و بال و پر بگیرند. به همین خاطر
خرسند از آن میشود که میتواند یک نشر کوچک را به دنیا معرفی کند.