شهروند: جامعه ایرانی از دریچه گذشته، با خانههای بزرگ،
حیاطهای گسترده و حوض آب در میانه، به تصویر و تصور میآید که خانوادههای بزرگ
را در خود جای میدادند؛ خانوادهای که افزونبر پدر و مادر و فرزندان، پدربزرگ،
مادربزرگ، حتی دیگر خویشاوندان را در میان خود داشت. ارتباطاتی گسترده و بسیار در
خانه همچنین از راه حضور کهنسالان در خانواده جاری بود، فامیل به مناسبتهای
گوناگون به دیدار و دستبوسی بزرگترها میآمدند و پیوندی نزدیک میان رکنهای
خانواده و جامعه برپا بود. ساختار جامعه و خانواده ایرانی اما در
اواخر دوره قاجار و برآمدن حکومت پهلوی دگرگونیهای بسیاری از سر گذراند. بهعنوان
نمونه ساخت مجموعههای آپارتمانی در دوره پهلوی دوم که البته خود پیامد بسیاری از
دگرگونیهای جمعیتی و اجتماعی به شمار میآمد، تغییرهایی اساسی در شکل و شمایل
خانه و خانواده پدیدار کرد. شکلگیری و پیدایش قشرها و طبقههای جدید اجتماعی، بهعنوان
نمونه کارمندان که بهگونهای طبقه واسط در اجرای پارهای دگرگونیها در فرآیند
تجدد و مدرنیزاسیون بودند نیز بر گسترش دامنه دگرگونیها افزود. زن ایرانی، دیگر
در این وضع تازه، در تودرتوی اندرونی پنهان نیست و در اجتماع حضور دارد؛ همچنین
توانسته است بیرون از خانه، در شهرهای درحال حرکت به سوی توسعه و صنعتیشدن، دستی
بر آتش دگرگونیها داشته باشد؛ شهری که با گسترش کارهای خدماتی و صنعتیشدن،
روستاییان را به سوی خود خوانده است. روستاها نیز که زمانی آسایشگاه شهرنشینان در
تعطیلات و تأمین آذوقه بهشمار میآمدند، در این میانه به مکانهایی تبدیل شدند که
به سختی نفس میکشیدند و دیگر از شور و اشتیاق گذشته خبری نبود.
دکتر مهناز رونقی، عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی و
مدرس روزنامهنگاری، روایتهایی درباره روند دگرگونیهای جامعه ایران در یک سده اخیر
دارد. این نویسنده با انتشار دو کتاب «جامعه تبلیغات» و «جامعه روابط عمومی» با
همکاری پژوهشگرانی دیگر بر آن بود دیدگاههایی در این زمینه ارائه دهد. او همچنین
در حوزه داستان سه کتاب «صندلی لهستانی»، «گردنه حیران» و «ماهزادگان» را نگاشته
است. با «رونقی» درباره سبک زندگی ایرانی در گذار از دوره قاجار به روزگار پهلوی، تأثیر
طبقه کارمندان در جامعه ایران و بازتاب حرکت به سوی توسعه در روستاها گفتوگو کردهایم.
سبک
زندگی در جامعه ایرانی، پیش از گامنهادن در مسیر توسعه و پذیرش پارهای دگرگونیها
در زندگی سنتی، چگونه بوده است؟
ما درواقع از یک جامعه پیشاصنعتی صحبت میکنیم که
ساختارهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی آن بهگونهای ویژه بوده است. طبیعتاً
هنگامی که اجتماعات به گونه نهاد شکل نگرفته باشد، شکل و شمایل همهچیز متفاوت میشود.
شهرنشینی با این نگاه حتی در دوران پهلوی اول نیز در جامعه ایرانی به معنای واقعی
وجود نداشته، زندگی بهگونه ایلیاتی بوده و گونهای حکومت مرکزی وجود نداشته است
که بخواهد بر همه گسترهها تسلط داشته باشد. مقدمات و امکانات حکومت مرکزی به گونهای
نبود که بر زندگی مردم تسلط داشته باشد و دگرگونیهایی بنیادین در آن بتواند پدید
آورد. با وجود اینکه مدنیت در جامعه وجود داشته است اما با شیوههای مدرن زندگی
در جامعه روبهرو نیستیم و جامعه ایران در سنت گذشته دستوپا میزند. ایران اما از
روزگار پهلوی اول بهگونهای تجربه حرکت به سوی ساختارهای مدرن را آغاز کرد. از آنجا
که مدرنیته و مدرنیزاسیون دو سطح متفاوت دارد، جامعه عصر پهلوی اول به گونهای با
مدرنیزاسیون بیشتر همراه شد. بیشتر، روبنای سبک زندگی مدرن به گونه الصاقی به
جامعه ما وارد شد و زیرساختها و بنیانهای اصلی مدرنیته پدید نیامد. از آنجا که
جامعه نیز درحال گذار بود و میخواست با سیاق سنتی به فضای مدرن وارد شود، در
نتیجه آن فضاهای ذهنی و فکری سنتی و دیدگاههای آن برجای ماند و تنها نمادهای
مدرن، بدون زیرساختهای لازم و فضاهای مدرن به جامعه تزریق شد که پیامدی ویژه
همراه داشت؛ اینکه آنچه در فضای اجتماعی جامعه ما در جهان سوم روی میدهد، یک
فضای معلق میان جامعه سنتی و مدرن باشد، همچنان که اکنون نیز وقتی به کشورهای جهان
سوم ازجمله ایران از دریچه جامعهشناختی مینگریم، آنها را همچنان درگیر حوزه
سنت، مدرنیت و حتی پسامدرنیته میبینیم. درواقع هیچیک از این فرآیندها به گونه
کامل رخ نداده و گذرانده نشده است تا به فضای بعدی وارد شویم. این توالی زمانی که
در رخدادهای اجتماعی روی داده، در سبک زندگی هم پدید آمده است.
بدینترتیب اگر بخواهیم تغییرات ظاهری را درنظر بگیریم،
در اواخر دوره قاجار، دگرگونیهایی محسوس در پوشش زنان میبینیم. این تغییر پوشش
چه تاثیری در زندگی آنان بر جای نهاد؟
با بررسی تاریخ معاصر ایران بهویژه در روزگار پهلوی
درمییابیم این دگرگونیها در دو کشور ایران و ترکیه رخ میدهد که میکوشند تا
اندازهای فضای مدرن را بیازمایند و این تغییرها و کنشها بسیار نزدیک به هم بوده است.
در زمینه پوشش باز به مسأله مدرنیته بازمیگردم. مدرنیته ساختار فکری مدرن را
دربرمیگیرد، اما مدرنیزاسیون، سازماندهی فضای مدرن بدون ساختارهای لازم و مبانی
فکری بهشمار میآید. آیا جامعه آن روزگار با فضای فکری، اعتقادی و باورهایش
آمادگی چنین دگرگونیهایی را داشت؟ هنگامی که درباره توسعه سخن میگوییم و مدرنیسم
را در امتداد این فضا درنظر میگیریم، اساساً مسأله توسعه الگوهای غربی مطرح میشود؛
بهعنوان نمونه در اصل چهار ترومن که در دوره پهلوی دوم نیز در ایران اجرا شد،
شهرنشینی یکی از الزامات، پیشزمینهها و بایدهای توسعه به شمار میآمد. رویآوردن
به توسعه شهرنشینی و رها کردن روستاها، در جامعه ایرانی اما آیا از الزامهای
جامعه ایرانی در حرکت به سوی توسعه بود؟ دگرگونی پوشش زنان و کشف حجاب نیز در این
روندی که شرح دادم، تفسیرشدنی است. تغییری که در جامعه روی میدهد باید با زیرساختهای
آن جامعه همگون باشد. دگرگونیهایی آرام در این میان از سالها پیش از آن آغاز شده
بود اما هنگامی که با یک حرکت آمرانه روندی تند یافت که البته با جامعه سنتگرای
ایران همگون نبود، جامعه نیز چندان با آن همراه نشد و با وجود اجباری که در تمکین
به آن بود، مردم آن را نپذیرفتند.
این مسأله به همان تجدد آمرانه بازمیگردد که در دوره
پهلوی اول به اجرا درآمد. با این حال میتوانیم بگوییم اینگونه تجدد به دلیل
رویکرد زورمآبانهاش در جامعه بیتأثیر بوده است؟
این مسائل، مجموعه رخدادهایی بود که کنار هم جای گرفت تا
فضاهای مدرن تجربه شود، مانند رأی، انتخابات، شهرنشینی و سوادآموزی. سوادآموزی اما
برای جامعهای که به سوی صنعتیشدن پیش میرفت و شهرنشینی نیز در آن رو به افزایش
بود، گونهای الزام زندگی در فضای صنعتی بود. این رخدادها همچون حلقه زنجیر بودند
که میآمدند تا نمادهای زندگی مدرن ازجمله مشارکت اجتماعی را شکل دهند. بخشی از
این رخدادها همچون سوادآموزی که جزو اصول اولیه هر جامعه بهشمار میآیند،
توانستند جای خود را باز کنند و بهزودی به یکی از ملزومات جامعه شهری بدل شوند.
گسترش آموزش و ایجاد مدرسههای نوین چه تاثیری در زندگی
اجتماعی داشت؟ زنان با حضور در این نهادهای آموزشی چه دگرگونیهایی در زندگی خویش
از سر گذراندند؟
حضور زنان بهعنوان بخشی از جامعهای که در یک فضای کاملاً
سنتی، قبیلهای، عشیرهای و کدخدامنشانه به سوی جامعه مدرن پیش میرفت، گرچه
رخدادی مهم بود اما این ساختار سنتی مانعی در راه حضور مؤثر و پررنگ زنان در جامعه
بود؛ جامعهای که انقلاب مشروطه را پشت سر گذارده بود. این انقلاب فضایی فراهم آورد
تا زنان به میدان آیند اما این حضور چندان گسترده و نیرومند نبود. زنان در چنین
زمانهای حضوری بیشتر در جامعه را آزمودند، مطبوعات کارکردی نو یافتند و مسأله زن
در جامعه ایرانی به سوژه و مسأله پارهای از مطبوعات تبدیل شد؛ از آن تاریخ بدینسو
زنان را در عرصه شعر و ادب و مطبوعات میبینیم. مسأله آموزش دختران نیز رفتهرفته
در جامعه نمود و اهمیت یافت. مطبوعات این دوره اما با طرح مسائل زنان به رفع مانعهای نگرش
سنتی به آنها و مسائلشان یاری میرساندند. همین طرح مسأله موجب شده بود مشروطهخواهان
با اصولی که در قانون اساسی گنجاندند، بستری فراهم آورند تا زنان اجازه تحصیل
یابند و حضورشان در جامعه گسترده شود. در برخی شهرهای بزرگ مانند تبریز که در
زمینه آموزش طلایهدار بود، با آنکه فضای چندان مناسب برای حضور زنان در مکانهای
آموزشی فراهم نبود اما دختران به سوادآموزی روی آوردند؛ این شرایط البته در شهرهای
دیگر چندان مهیا نبود، گرچه از زمان مشروطه در پارهای شهرها نیز زمینههایی برای
آموزش زنان پدیدار شد. اگر بخواهیم بهصورت بنیادین از دگرگونی سبک زندگی با نگاه
کلان سخن بگوییم باید یادآوری کنیم مولفههای توسعه در زمان پهلوی اول پدیدار شد و
بهعنوان نمونه موجبات حرکت زنان را در جامعه فراهم آورد.
معماری خانههای ایرانیان در دوره قاجار بهگونهای است
که زنان را در خود نهان میدارد. این معماری اما در دورههای بعد دگرگون میشود.
شکلگیری آپارتمانها و گسترش زندگی آپارتمانی در ایران، هم دستاورد این دگرگونیها
و هم رواجدهنده آن به شمار میرود. این دگرگونی در معماری در سبک زندگی ایرانی چه
تاثیری میگذارد؟
عمارتها و کوشکهای ایرانی و کلاهفرنگی در روزگار
قاجار رواج داشتند؛ زمانهای که فضاها گسترده و در اختیار خانوادهها بود. شیوه
زندگی اجتماعی نیز در پیوند با نهاد خانواده گسترده بود. طبیعتاً فضای خانواده
گسترده و شیوه ویژه زندگی با خدمه فراوان و چیرگی گونهای اشرافیگری در بخشی از جامعه؛
زیست فردی و اجتماعی را بر پایه فلسفهای ویژه استوار میساخت. در بخش درِ خانه،
کوبههایی باریک و پهن با دو صدای زیر و بم وجود داشته است که فلسفه آن کاملاً با
فرهنگ آن زمان همخوانی داشت؛ اگر مردی دقالباب میکرد، با آن کوبه بم میزد تا
روشن باشد مهمان مرد است و یکی از مردان خانه برای گشودن در باید بیاید و زمانی که
مهمان زن بود، از کوبه با صدای زیر بهره میجست تا اندرونی را از حضور یک زن آگاه
سازد. اینگونه آداب کاملاً با فضای ذهنی، فرهنگی، باور و سنت جامعه بهویژه در
زمینه جایگاه زن و مرد و مناسبات آنها در فرهنگ ایرانی پیوند داشت. سبک زندگی دقیقاً
در فضایی گسترده، معماری گشاده، دالان و دهلیز نمایان میشد. معماری به جای ساختار
عمودی آپارتمانی، ساختاری افقی داشت و همه پدیدههای پیوسته با آن، گسترده و در
کنار هم بود. زندگی در فضاهایی اینچنینی جریان داشت؛ خانهها به اندازهای بزرگ و
گسترده بودند که ساکنانشان حتی میتوانستند گونهای ییلاق و قشلاق را در آنجاها
بیازمایند، زیرا آن فضاهای گسترده، با دماهای متفاوت در هر زمان از سال، به آن
صاحبخانه چنین امکانی میداد. اما زمان که گذشت، شیوه زندگی دگرگون شد. زندگی
مدرن آن میزان تجمل و گستردگی را نه در جغرافیا و فضا و نه در ارتباطات، به همراه
نداشت. در نتیجه هر اندازه زمان گذشت، فضای خانه از خانوادههای گسترده به خانوادههای
هستهای بدل شد و خانواده هستهای در فضای آپارتمان جا گرفت. همه پدیدههای پیوسته
به آن بدینترتیب دگرگون و ارتباطاتها محدودتر شد. این محدودیتها و دگرگونیها اما
آیا خوب بود؟ بعداً که به روزگار پسامدرن رسیدیم، دریافتیم محدودشدن ارتباطات،
برای مردم جامعههای مشرقزمین، رخدادی خوب، دستکم از نظر روحی و فرهنگی نبود؛ ما
بیشتر میپسندیم در فضاهای افقی نزدیک به زمین زندگی کنیم، زیرا روح و روانمان از
این راه آرامشی بیشتر مییابد. آن شیوه زندگی، در مجموع، به شیوهای دیگر بدل شد
که در معماری و ارتباطات آن تفاوتهایی بسیار با گذشته وجود داشت و ارتباطات آن
محدود بود؛ همچنان که وقتی از فضای سنتی مدرن به دوران پستمدرن میرسیم، گرچه
مسأله این است که ما اساساً دوران پستمدرن را تجربه نکردیم اما نشانههایی از آن
همواره در زندگی ما نمود یافته است. بازگشت به گذشته، در این دوران پستمدرن مطرح میشود
که مهمترین نشانه آن در معماری پدیدار میشود. ما در این مرحله، بازگشت به معماری
ایرانی- اسلامی خود را بیشتر در فضاهای دالان، کاشیهای آبی و فضاهای ویژه هندسی
آزمودیم، زیرا سرانجام دریافتیم این بازگشت، پاسخی بهتر برای روح خسته بشر شرقی به
شمار میآید.
وسایلی مانند رادیو و تلویزیون چه تاثیری بر زندگی انسان
ایرانی درحال حرکت به سمت زندگی مدرن میگذارد؟
این ابزارها و وسیلهها تاثیری بسیار بر زندگی انسانی
داشته است. او در دوره پیدایش و گسترش چنین رسانههایی، از ارتباطات گذشته دور شده
و با بهرهگیری از اینها میکوشد خلأهای گذشته را جبران کند. ما در روند این دگرگونیها
به مبارزی تبدیل شدیم که اصطلاحاً به جاکندگی دچار شده و در فشردگی زمان و مکان در
یک جهان یکپارچه جای گرفته است. این جهان یکپارچهشده به وسیله ارتباطات، به چنین
وضعیتی دچار شده است. ما با جهان سیارهای روبهروییم که زمان در آن به تندی میگذرد،
به گونهای که همه در آن، زمان را کم میآوریم و مکان آن نیز بیمرز شده است. از
دنیایی سخن میرانیم که بسیاری از رخدادهایش در جهان مجاز روی میدهد، از اینرو
وسایل ارتباطی دنیای سنتی رنگ میبازند. رادیو و تلویزیون، رسانههایی فرستنده و گیرندهمدارند،
درحالیکه ما به عرصه جهانیشدن وارد شدیم و رسانههای نوین اکنون سبک زندگی را
بسیار دگرگون کردهاند. تماشای یک فیلم یا سریال شاید زمانی تاثیری روی زندگی فرد
داشت و افراد خانواده را گرد هم میآورد اما اکنون هر لحظه اطلاعات و فیلمهایی
بسیار درحال تولید و دانلودند که ممکن است تاثیرهایی آنی اما نه بلندمدت بر زندگی
بگذارند، زیرا جهان کنونی همواره با شتابی بسیار درحال دگرگونی است.
در
فرآیند دگرگونی سبک زندگی ایرانیان از دوره پهلوی، در میان طبقات اجتماعی، قشری به
نام کارمند پدیدار میشود که بعداً نیز گسترش مییابد. سبک زندگی این قشر چگونه
است؟ آیا براساس الگوی پیشین استوار میشود یا این قشر، سبکی نو در زندگی در پیش
میگیرد؟
طبقه متوسط یا کارمندان، بسیار تاثیرگذارند. طبقه متوسط،
کسانی را هم از طبقه بالا و هم از طبقه پایین جامعه در خود جای داده است و نقش
میانی دو طبقه را برعهده دارد. طبقه متوسط رو به بالا، آن بخش از طبقه متوسط بهشمار
میآید که خود را بالا کشیده است، به همین دلیل اگر طبقه متوسط در جامعه فربهتر
باشد، نشانگر سلامت اجتماعی یک جامعه است. طبقه متوسط به همین دلیل از منظر جامعهشناختی
یک معیار است. البته موافق نیستم که کارمندان را جدا کنیم و آنها را در طبقه متوسط
جای دهیم؛ گرچه میتوانیم از منظر طبقاتی به این قشر بنگریم اما امروزه دیگر نمیتوان
طبقه کارمند را در دسته قشر متوسط به شمار آورد. اما درباره شکلگیری طبقه کارمند؛
در دوره پهلوی اول طبقه ملاکان و مالکان بزرگ را داشتیم که در آن روزگار قدرت
فراوان داشتند. این ملاکان در فرآیند اصلاحات ارضی به گونهای تضعیف شده و از
میان رفتند. پس از آن، فضاهایی نو را آزمودیم. قشر کارمند که در این میانه شکل گرفت، سطح
زندگی اشرافیگری و خانی را داشت و با یک فضای مدرن و اداری تعریفی از زندگی
اجتماعی را به خود اختصاص داد؛ افرادی که با یک وضع مشخص مالی، با حکمهای اداری و
حقوق مشخص زندگی میکردند. کارمندان عالیرتبه در این میان وجود داشتند که دانشآموخته
فرنگ بودند و پس از بازگشت، با گرفتن منصبی در ادارهها روزگار میگذراندند، آنها
طبیعتاً چه از لحاظ پوشش، چه شیوه زندگی، خانه و ارتباطات، بهگونهای آغازگر فضای
مدرن و سبک مشخصی از زندگی به شمار میآمدند و مدرنیسم با آنها در جامعه نمودی
بیشتر یافت. وسایل مدرن رفتهرفته به خانههای آنها وارد شد و بعدها به دیگر طبقات
جامعه نیز گسترش یافت.
اشاره
کردید حرکت ایران به سوی توسعه با رهاکردن روستاها آغاز شد. آیا سبک زندگی مدرن در
روستاها تاثیری داشت؟
حرکت ایران به سوی توسعه در روستاها تاثیری بسیار داشت،
گرچه این تأثیر در آغاز مثبت نبود. هنگامی که به آغاز دهه ۴۰ خورشیدی در ایران اشاره میکنیم، از
جامعهای سخن میرانیم که به دگرگونیهای بسیاری دچار است؛ زندگی روستایی با انجام
اصلاحات ارضی، دیگر به سبک گذشته نیست، همچنین مهاجرت به شهرها بسیار گسترش یافته
است. پارهای مشکلات موجب شد روستاییان زندگی در روستا را رها کرده و به شهر کوچ
کنند. همچنین راهاندازی کارخانجات و گامبرداشتن جامعه در راستای صنعتیشدن، بیش
از پیش روستاییان ناراضی از وضع زندگی در روستا را به مهاجرت برانگیخت تا در
کارخانهها بهعنوان کارگر به کار مشغول شوند. مهاجرت و سرازیر شدن روستاییان به
شهرها، افت کشاورزی را در ایران به همراه آورد. این البته وضعیتی بود که بیشتر
کشورهای جهان سوم از سر میگذراندند اما در پارهای از این کشورها، کارهای خدماتی
به وسیله روستاییان مهاجر رشد یافت. همچنین پارهای شغلهای کاذب ازجمله دلالی و
واسطهگری نیز در این میان پدید آمد. برخی از مهاجران، کمکم با گذشت زمان و کاهش
افسون شهرنشینی، به دلیل توجه دولت به روستاها و برداشتن گامهای اولیه توسعه
مانند آب لولهکشی، برقرسانی و امکانات بهداشتی همچون ساختن حمام و مدرسه در
روستاها، به زادگاه خود بازگشتند و روستاها بدینترتیب تا اندازهای جان گرفتند؛
مدرنیزاسیون اما هجوم روستاییان به شهرهای را در پی داشت و این فرآیند در دهههای
بعد نیز ادامه یافت.