فریبا وفی متولد اول بهمن ماه ۱۳۴۱ در تبریز است. داستان نویسی را از همان سالهای نوجوانی اش شروع کرد و داستانهایش را در ابتدا در مجلات مختلفی به چاپ رساند. از جمله این مجلات می توان به آدینه، دنیای سخن، چیستا و مجله زنان اشاره کرد. اولین داستان او که «راحت شدی پدر» نام دارد، در سال ۷۶ در مجله آدینه به چاپ رسید. بعد ها مجموعه داستان ها و رمان های منتشر شد. در عمق صحنه، حتی وقتی می خندیم، در راه ویلا و همه افق از مجموعه داستانهای این نویسنده زن ایرانی است.
از دیرباز تا کنون اولین چیزی که زنان اهل قلم در مورد آن نوشته و مینویسند و خواهند نوشت، چه در قالب شعر، دلنوشته، داستان، رمان، نمایشنامه، فیلمنامه و... دغدغههای مربوط به جنس خودشان است. این دغدغهها گاه موضوعات سادهای مانند دلخوشیهای روزمره زندگی یک زن هستند و گاه مسائل عمیقتری مانند روابطشان در سطح جامعه است. روابطی که در نتیجه نگاهی که جامعه آن زن به او دارد بوجود میآید. مسائل و مشکلات و محدودیتهایی که زنان اهل قلم در جامعه خود دارند به شدت روی نوشتنشان تاثیر گذار است و زنان نویسنده ایرانی نیز از این قاعده مستثنا نیستند.
اما آنچه در ارتباط با مضامین نوشتار زنان عمومیت دارد و حتی میتوان آنها را به زنان نویسنده جوامع و ملل دیگر هم تعمیم داد، همین جهانوارهای است که در اغلب نوشته های زنان با محوریت زن خلق میشود. زن و نیازهایش، زن و خانوادهاش، زن و مشکلاتش و ... و اولویت نوشتن زنان اهل قلم ایرانی مانند دیگر ملتها، مسائل مربوط به جنس خودشان است.
مجموعه داستان «در راه ویلا» مشتمل بر نه داستان است: در راه ویلا، هزارها عروس، دهن کجی، کافیشاپ، حلوای زعفرانی، آن سوی اتوبان، گرگها، روز قبل از دادگاه، و زنی که شوهر داشت.
فضاهای ذهنی تمام این داستانها به هم نزدیک است و درونمایه واحدی دارند. در تمام داستانها دو جبهه وجود دارد؛ در یک سمت جنگ، زنی و دختری تنهاست و در سمت مقابل، دیگراناند. دیگرانی که جبهه مقابل را به دلیل تفاوت داشتن سرزنش میکنند. این جنگ نابرابر در تمامی داستانها به نحوی رخ میدهد و در اکثر موقعیتها، کاراکتر زنی که تمرکز قصه روی آن است مجبور میشود به شرایط موجود تن دهد یا بهتر بگوییم، شرایط را بپذیرد. قصهها معمولا در عرض گسترش مییابند و در تمامی آنها شاهد تحول شخصیتی کاراکتر اصلی هستیم. شرایط موجود و حوادثی که قصه را جلو میبرد معمولا به تغییر کاراکتر اصلی می انجامد و زنی که قهرمان داستان است، یا در نهایت با امید بیشتری به سعی در تغییر شرایط ادامه میدهد یا ظرفیت پذیرش خود را بهبود میبخشد.
در راه ویلا، داستان زنانی است که خسته شدهاند. روال تکراری و تغییرناپذیر زندگی روزمره آنها را میآزارد و در پی راهی برای فرار از آن هستند. اما مشکل اساسی این زنها این است که تمام چیزها و کسانی که از آن فراری هستند، در این گریز، زن را تعقیب میکنند و گویی از آنها مفری نیست. راه فرار هم که پر از سنگلاخ است و نا امن. در این راه علاوه بر همسفرهایی که علی رغم میل باطنیشان او را همراهی میکنند، گرگهایی هم هستند که امنیتاش را از او میگیرند. در نهایت، زن از این تعقیب وگریز خسته کننده و بیحاصل مایوس شده و در ویلا ماندن و امنیت داشتن را به در راه ویلا رفتن و سرنوشتی نامعلوم داشتن ترجیح میدهد.