کد مطلب: ۱۰۹۷۰
تاریخ انتشار: دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۶

دعوت به تماشای دوزخ

شیما بهره‌مند

شرق: عبدالله کوثری مترجمِ بنام معاصر، ما را به تماشای دوزخ دعوت کرده است. مجموعه‌مقالاتِ او که ماحصل قریب‌به بیست‌سال نوشتن او در نشریات است در کتابی با عنوانِ «دعوت به تماشای دوزخ» گرد آمده‌اند و شِمایی از دو دهه قلم‌زدن او در نشریات و سِیر تفکرش را به‌دست می‌دهد. کوثری در مقدمه این کتاب -که به‌زودی در نشر فرهنگ‌جاوید منتشر می‌شود- درباره انتخاب این مقالات از میان انبوه مقالاتی نوشته است که در این سالیان چاپ شده و البته مقالات دیگری هم بوده‌اند که به‌دلایل مختلف، دسترسی به آنها ممکن نشده است و جز این، آن دسته از مقالات تخصصی درباره ترجمه و مسائل مربوط به ترجمه نیز که در شماره‌های مختلف مجله «مترجم» به‌چاپ رسیده در این مجموعه راه نیافته است، مقالاتی که نمونه اعلای نقدِ ترجمه‌اند و هر کدام سرفصلی از کارِ مترجمی به‌شمار می‌آیند و برخی‌شان چنان در فضای ادبیات طنین انداختند که تکلیفِ یک ترجمه یا حتا مترجمی را روشن کردند. اما در مجموعه اخیر، مقالاتی آمده‌اند که مضمون بیشتر آنها «ادبیات» است و چنان‌که این مترجم نوشته است از آنجا که او دیرگاهی است در زمینه ادبیات امریکای لاتین کار می‌کند، بیشتر آنها به قلم نویسندگان امریکای لاتین است، اما لزوماً همه مقالات به ادبیات این قاره مربوط نمی‌شود. مأخذ کوثری برای گزینش بیشتر این مقالات، مجموعه‌مقالات خودِ این نویسندگان بوده که در قالب کتاب و به زبان انگلیسی منتشر شده‌اند. کوثری هم‌چنین از دلایلی نوشته که او را به گردآوری و چاپِ چنین کتابی مجاب کرده است. «فکر می‌کنم این مقالات ارزش آن را دارد که به‌شکلی مستقل و برای مخاطبانی بیشتر منتشر بشود، زیرا هیچ‌یک از آنها چیزی نیست که مناسبت خاصی داشته باشد و با گذشت زمان موضوعیت آن از میان رفته باشد.» مقالات کتاب در دو بخش «ادبیات» و «سیاست» آمده‌اند. در بخش نخست، مقالاتی هست از دونوسو و یوسا و دیگران با این عناوین: «ایتاکا، بازگشت ناممکن» خوسه دونوسو، «صدسالگی پابلو نرودا» ماریو بارگاس یوسا، «دیدار با آنا آخماتووا» آیزایا برلین و «نگاهی به تصویر هملت و دُن کیشوت» ایوان سرگیویچ تورگنیف. در بخش سیاست نیز ترجمه‌هایی هست از یوسا، آلکسی دو توکویل، ناباکوف، بورخس و دورفمن. و در این میان بیشترین مقالات مربوط است به یوسا با این عناوین: «مردی که زیاد می‌دانست»، «ریشه‌های بشریت»، «سرنوشت بشر» ، «پیرمرد و دریا»، «بیگانه»، «دعوت به تماشای دوزخ»، «آیا رؤیاپردازان و اهل ادبیات باید آموزگاران واقعیت شوند؟»، «آدم‌های بَدَوی»، «سرمایه‌داری، آزادی و اخلاق»، «آینده ادبیات»، «هنر بی‌معیار امروز»، «بحثی در استقلال فرهنگ‌ها». و مقالات و ترجمه‌های دیگری در حوزه سیاست ازجمله «تروتسکی از نزدیک» گفت‌وگوی آندره پارینو با آندره برتون، «توکویل درباره سوسیالیسم» آلکسی دو توکویل و «نویسنده افیون روشنفکران چگونه مطرود روشنفکران شد؟» استنلی هوفمان، «آزادی انتخاب» مصاحبه لَری آرن با میلتن فریدمن، «جنگ عادلانه نیست؟» گَری ویلیامز، «واسیلی گراسمن» رابرت چندلر، «نامه‌ای درباره سرشت آدمی» آیزایا برلین و «مترجمان هزارویک شب» خورخه لوییس بورخس.
ازجمله این‌ها، مقاله‌ای است که عنوانِ کتاب را نیز بر خود دارد: «دعوت به تماشای دوزخ»، که روایتِ  ماریو بارگاس یوسا است از «مرگ در ونیزِ» توماسمان. «مرگ در ونیز به‌رغم اختصار، داستانی را تعریف می‌کند که در پیچیدگی و ژرفا دست‌کمی از رمان‌های مفصل توماسمان ندارد. نویسنده با چنان صرفه‌جویی و چنان سبک کاملی این داستان کوتاه را به قلم آورده که جا دارد آن را در کنار شاهکارهایی در این ژانر، همچون مسخِ کافکا و مرگ ایوان ایلیچِ تولستوی بنشانیم. هر سه داستان ساختاری استادانه دارند و ماجرایی مسحورکننده را تعریف می‌کنند و فراتر از هر چیز تداعی‌ها، نمادها و بازتاب‌هایی بی‌شمار در ذهن خواننده بیدار می‌کنند.» یوسا در جای دیگر از مقاله می‌نویسد که ما بعد از خواندن و چندباره خواندن این اثرِ توماسمان دچار این احساس برآشوبنده می‌شویم که این داستان حتا برای دقیق‌ترین خوانندگان رمز و رازی در خود نهفته دارد. چیزی تیره و خشن، کم‌وبیش ناپسندیده، که در وجود قهرمان داستان می‌یابیم و درعین‌حال می‌تواند تجربه مشترک بشر باشد: «اشتیاقی پنهانی که به‌ناگاه پدیدار می‌شود و ما را می‌ترساند، چراکه فکر می‌کردیم برای همیشه از وجودمان رانده شده، یا در اثر فرهنگ یا ایمان و اخلاق عمومی، یا صرفاً در نتیجه نیاز ما به زیستن در جامعه.» مقاله خواندنی دیگر، باز از آنِ یوسا است با عنوان «هنر بی‌معیار امروز» و یوسا در آن از آشفته‌بازار هنر مدرن می‌نویسد و به‌اصطلاح پنبه تجربیاتِ بی‌مایه در هنر مدرن را می‌زند. مقاله با جنجال‌های هنری آغاز می‌شود که به‌سالِ ۱۷۶۸ برمی‌گردد، زمانی که «موسسه بسیار معتبر آکادمی سلطنتی هنر» در انگلستان تأسیس شد و منشاءِ جنجال‌هایی هنری شد که به‌قول یوسا باور کنید یا نکنید زمینه آن هنوز در انگلستان مساعد است. ماجرا از این قرار است که این آکادمی نمایشگاهی باعنوانِ «احساس» برگزار می‌کند مرکب از آثار نقاشان و مجسمه‌سازان جوان انگلیسی و به‌برکتِ جنجالی که بر سر این نمایشگاه به‌راه می‌افتد جماعت سر از پا نشناخته به این گالری هجوم می‌آورند و «به این ترتیب آکادمی سلطنتی این بخت را یافته که مدت‌زمانی دیگر با بحران اقتصادی مزمن خود دوام آورد.» آثاری که به این نمایشگاه راه یافته‌اند و مایه جنجال و تعجب مردم و مطبوعات و منتقدان هنری شدند، چند کارِ رادیکال و بی‌مایه بودند و برای یوسا این جالب است که مردم هنوز از این چیزها تعجب می‌کنند. و بعد، یوسا از تجربه‌ای می‌گوید مربوط به سالیان پیش. «دقیقاً سی‌وهفت سال پیش متوجه شدم که در دنیای هنر چیزی پوسیده، چیزی گندیده است و آن زمانی بود که دوست خوب من، مجسمه‌سازی کوبایی، که از پاسخِ منفی گالری‌های پاریس برای عرضه‌کردنِ مجسمه‌های بی‌نظیرش به‌تنگ آمده بود، به این نتیجه رسید که مطمئن‌ترین راه برای رسیدن به موفقیت، ساختنِ چیزی است که توجه مردم را جلب کند.» بعد یوسا روایت می‌کند که مجسمه‌ساز دست به ساختن و پرداختنِ مجسمه‌هایی زد مرکب از چند قطعه گوشت گندیده در جعبه‌ای شیشه‌ای و تعدادی پشه زنده توی این جعبه‌ها. چند بلندگو هم بود که وزوز این پشه‌ها را همچون غرشی رعب‌آور در سالن نمایشگاه پژواک می‌داد. از سَر این اتفاق بود که یوسا دریافت از پیامدهای ناخواسته تحول هنر مدرن و تجربیات بسیاری که موجب بقای آن شده، آشفته‌بازاری بی‌معیار است. دیگر معیار عینی و روشنی در دست نیست تا اثری را در شمارِ «هنر» آورد یا در سلسله‌مراتبِ هنر جای داد. یوسا باور دارد که امروز هر چیزی می‌تواند هنر باشد و درعین‌حال هیچ چیزی در شمار آثار هنری جای نمی‌گیرد و این، به پسندِ روز مخاطب بسته است و نه معیاری زیبایی‌شناسی و حکمِ آخر را مخاطب که نه، بازار تعیین می‌کند و این بازار، خود تحت سلطه کارتل‌های گالری‌ها و دلالان هنر است و چیزی جز روابط‌عمومی و تبلیغات نمانده و تنها سنجه آثار هنری هیچ ربط موثقی با هنر ندارد. یوسا از «قحطِ مصیبت‌بار فکر و فرهنگ هنری و صناعت استادانه و اصالت و صداقتِ» آثار هنری در مهم‌ترین رویدادهای هنری ازجمله بی‌ینال ونیز می‌نویسد اما از سرِ تعصب و نسبتی که با ادبیات دارد شاید، هنوز به «ادبیات» امیدوار است و این فُرم هنری را دور، کمی دورتر از بازار مکاره هنر می‌داند. «برخلافِ آنچه در ادبیات می‌گذرد به‌علت وجود معیارهای زیبایی‌شناختی که بازشناختنِ اصالت، تازگی، مهارت و چیره‌دستی را از دوزوکلک و شیادی ممکن ساخته و نیز به‌علتِ وجود ناشرانی که هنوز - تا چند وقت دیگر؟- معیارهایی دقیق و منسجم به‌کار می‌گیرند، در نقاشی با نظامی سراپا پوسیده سروکار داریم.» یوسا مصداقِ دوست مجسمه‌سازش را شاهد می‌گیرد تا نشان دهد در عرصه هنر تجسمی دست‌کم، مستعدترین هنرمندان هم راهی برای یافتن مخاطب نمی‌یابند. بااین‌حال، تعریضِ یوسا یعنی همین جمله «تا چند وقتِ دیگر؟»، حکایت از تردید او در این حکم دارد که در این میانه وضعیت ادبیات بهتر است یا دست‌کم وخیم نیست و به‌قولِ یوسا معلوم نیست تا چند وقت دیگر. اما این چند وقت دیگر، در فاصله‌ای که از مقاله «هنر بی‌معیار امروز» می‌گذرد، سر رسیده است و دورانی در ادبیات نیز آغاز شده که چندان بی‌شباهت به وضع‌وروز هنرهای تجسمی نیست. ادبیات نیز دیری نپایید که به منطقِ بازار و پسند ناشر تن داد و کمیت را جایگزینِ کیفیت کرد. سِری‌دوزی‌هایی که در نشرها تحت‌عنوان قفسه و ردیف و رمانِ امروز و داستان فردا و چه و چه راه افتاد و ماحصل کارگاه‌های نویسنده‌ساز بود، بنا داشت حفره‌ای را پُر کند که سالیانی در ادبیات ما -از ترجمه و تألیف- دهان باز کرده و پایانش نبود. روایتِ عبدالله کوثری از گرایش به ادبیات امریکای لاتین را بخوانیم تا این تفاوت عیان شود: «جدا از آنچه ما در کتاب‌های تاریخ و جغرافیا خوانده بودیم، دو پدیده مهم در این آشنایی مؤثر بود، یکی فیلمِ زنده‌باد زاپاتا و دیگری انقلاب کوبا. این‌ها به سال‌های دهه چهل برمی‌گردد. اما آشنایی با ادبیات امریکای لاتین در ایران، در دهه پنجاه رخ داد.» که به‌گفته کوثری با ترجمه رمان «آقای رئیس‌جمهور» اثر آستوریاس و بعد آثاری چون «صد سال تنهایی» مارکز آغاز شد و کوثری در آن ایام با بخش دیگری از کار نویسندگان امریکای لاتین سروکار داشت که شامل بحث توسعه‌نیافتگی و علل آن می‌شد و این آثار بود که او را به ادبیات امریکای لاتین سوق داد. جز وجهِ ادبی ادبیات این خطه که به‌بیان کوثری پُر است از شور و تپش و غنای ادبی، آنچه زمینه‌ساز ترجمه این آثار شد، بی‌شک یکی، وجه اشتراکی بود که این مترجم در وضعیت ما با امریکای‌لاتینی‌ها یافته بود. و این تأملات و انتخاب‌هایی نه از سرِ اتفاق و قضاوقدر، همان حفره‌ای است که نسل تازه ادبیات ما به آن دچار است. نمونه دیگر بزنگاه‌ِ تاریخی را که یوسا در مقاله خود درباره هنر کشف کرده بود، در «مرگ در ونیز» توماسمان شاهدیم که از بعدازظهری بهاری در سال هزارونهصدواند، آغاز می‌شود، سالی که برای قاره اروپا آبستن خطر است. شخصیتِ رمان، نویسنده‌ای است مظهر فرهنگ ممتازِ بورژوایی و جدیت اشراف‌مآبانه، که روبه زوال و تباهی می‌رود و این، همان دوزخی است که توماسمان، بعد یوسا، و اینک عبدالله کوثری با روشن‌بینی و انتخاب‌های همیشه بِجای خود، ما را به تماشای آن دعوت می‌کند.


دعوت به تماشای دوزخ، مجموعه‌مقالات ادبی و سیاسی، گزیده و ترجمه عبدالله کوثری، نشر فرهنگ‌جاوید

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST