کد مطلب: ۱۱۱۰۲
تاریخ انتشار: سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶

از فردوسی سوء استفاده نکنیم

صابر محمدی

جام‌جم: ابراهیم بهزاد بیش از ۱۵ سال است ما را به توجه به شاهنامه دعوت می‌کند. منش مصرانه او در کنار روش شالوده‌شکنش، سبب شده کمتر کسی در این حوزه، از آرای او خبر نداشته باشد.

کتاب «اول شاهنامه؛ من گشتاسب را تبرئه می‌کنم» او که سال گذشته منتشر شد، زلزله‌ای در زمین کم‌جان شاهنامه‌پژوهی در ایران به راه انداخت؛ زلزله‌ای که انتظار می‌رفت، پس‌لرزه‌های فراوانی در پی داشته باشد و بسیاری از شاهنامه‌دوست‌ها و شاهنامه‌پژوه‌ها، در مقام پاسخ به جسارت‌های بهزاد به ساحت ادیبان بزرگ ایرانی برآیند. حالا اما بیش از یک‌سال از انتشار این کتاب و البته ۱۵ سال از کتاب قبلی او در این باره گذشته است و بهزاد به ما می‌گوید، هیچ ناسزایی حتی علیه او مکتوب نشده است چه بماند به نقد و بررسی. با این حال، برای بهزاد در همچنان بر همان پاشنه می‌چرخد که می‌گوید: شاهنامه‌پژوهان ما حتی به اندازه فرانسیس فورد کاپولا، کارگردان سه‌گانه «پدرخوانده»، شاهنامه را نمی‌شناسند. چون او به شاهنامه به عنوان شاهکاری جهانی نگاه می‌کند، اما نویسندگان خودمان آن‌قدر نگاهشان ناقص است که قابل عرضه نیست. با ابراهیم بهزاد به گفت‌وگو نشسته‌ایم.

شاهنامه‌پژوهی در ایران، محل بحث فراوان و گاه جدل و مناقشه بوده است. این مبتنی بر دلایل فرامتن است یا به خود شاهنامه مربوط می‌شود؟

این‌طور نیست. نگاهتان خوشبینانه است. این‌طور نیست که شاهنامه بسیار مورد توجه بوده باشد.

نه، منظورم مورد توجه بودن نیست. محل مناقشه‌بودن است؟

اتفاقا شاهنامه‌پژوهی چندان هم مورد مناقشه نبوده است. یک بار احمد شاملو درباره کاوه آهنگر صحبتی کرد که اتفاقا مستند هم نبود. چند نفر آدم بی‌سواد هم جوابش را دادند. نه مبحث مورد اشاره شاملو موثق بود و نه پاسخ‌هایی که دریافت کرد. اینها بیشتر نقد شخصیت بود. من مناقشه چندانی نمی‌بینم. برخی تسویه‌حساب‌های کوچک می‌بینم که اساسا ارتباطی با شاهنامه و خوانش شاهنامه ندارند. درباره خیام مثلا اتفاق بزرگ‌تری افتاده است؛ تفسیرهای متفاوتی از جهان‌بینی او انجام شده و بحث و جدل درباره او طی زمان‌های مختلف بالا گرفته. این اتفاق درباره حافظ و مولانا هم افتاده اما فردوسی نه.

اما خب جز این دلایل، در معاندت فردوسی با اعراب، عده‌ای به این اشاره می‌کنند که او بسیار کم از کلمات عربی در شاهنامه بهره برده است...

این، نوعی دست کم گرفتن فردوسی است. او حکیمی بوده که زبان را می‌شناخته و پویایی زبان هم به داد و ستد است. به اعتراف صفا و دیگر زبان‌شناس‌ها، این داد و ستدها بدون نگاه ایدئولوژیک انجام می‌شود و فردوسی هم چنانچه در کتاب «اول شاهنامه» گفته‌ام با توجه به منابعی که داشته، چنین کرده. البته در این باره به جنگی که در دوره کیانیان رخ داده نیز می‌توان اشاره کرد؛ طبیعی است کلمات عربی در آن جنگ کمتر استفاده می‌شده است.

آیا قرائت‌های ایدئولوژیک و کج‌فهمی‌هایی از این دست، مثلا در ارتباط با آثار هومر نیز شکل گرفته است؟

نه، صرف نظر از آیین و مذهب هومر، آثار او را صرفا به عنوان آثار هنری بزرگ مطالعه کرده‌اند. شاهنامه‌پژوهی نیز تا وقتی به این صورت درنیامده، از جانب عده‌ای گفته می‌شود ظرفیت جهانی‌شدن ندارد، در حالی که ما با این حاشیه‌ها نمی‌گذاریم به آن توجه جهانی شود.

چرا کتاب «اول شاهنامه؛ من گشتاسب را تبرئه می‌کنمِ» شما در این باره، و در حالی که تا این‌قدر آب در خوابگه مورچگان ریختید، نقد چندانی برنینگیخت؟

بله، چندان نقدی نشد. وقتی مطالعه در کار نیست، انتظاری هم نیست. حتی یک شاهنامه‌پژوه گفته بود باید جواب این آقا را داد. خودم هم پیگیر شدم که جواب من چی شد. دوست داشتم به چالش کشیده شوم تا ماجرای توجه به شاهنامه ادامه پیدا کند. می‌گفتند شک نکنید جوابت را می‌دهد چون پشت سرت کلی بد و بیراه گفته است. اما به هر حال پاسخی نگرفتم.

تلنگرهای شما و پیشنهادهای شما به شاهنامه‌پژوهان، در این مدت پیروانی هم داشته؟ این تلاش شما از سوی دیگرانی پیگیری شده است؟

با توجه به این‌که ۲۰ سال است در این حوزه کار می‌کنم و از سال ۸۱ هم که کتابی را با نام «نگاهی نو به داستان رستم و اسفندیار» منتشر کردم، تا سال پیش واکنش چندانی صورت نگرفت. اما از سال گذشته تا حدودی به این گفتمان توجه شد. یادداشت‌هایی نوشته شد، جلساتی برگزار شد و در دانشگاه‌ها هم شنیده‌ام که از اثرم به عنوان اثر شالوده‌شکن یاد کرده‌اند و مورد استفاده قرارش داده‌اند. همین کافی است و به من انگیزه می‌دهد که بعد از ۲۰ سال بالاخره توجه درست به شاهنامه جا خواهد افتاد.

جلال ستاری گفته بود تصحیح، از آنجا که کار ساده‌ای است، مرتب صورت می‌گیرد و مهدی قریب هم گفته بود تصحیح‌های ایرانی از شاهنامه، علمی نیست. پس از این سخنان، تصحیح‌های جدید منتشر شده. با این اوصاف، وضع بهتر از سابق نیست؟

مثلا تصحیح جلال خالقی مطلق جدید است. اما آیا این تصحیح‌های جدید، موثر و علمی بوده و نیازی را برآورده کرده است؟ فقط دل خوش کرده‌ایم که تصحیحی دیگر انجام شده. اولین‌بار آشنایی ما با شاهنامه، از طریق شخصی چون هرتسفلد انجام گرفته و اوست که مجتبی مینوی و بهار و کسروی و دیگرانی را به خانه‌اش دعوت می‌کند و به آنها روش‌های تصحیح و زبان پهلوی یاد می‌دهد. ما باید اعتراف کنیم که همین تصحیح را هم از مستشرقین یاد گرفته‌ایم. دست به تقلب هم زده‌ایم؛ نام مصحح خارجی را حذف کرده‌ایم و نام خودمان را آورده‌ایم. در نسخه خالقی نیز، آن‌طور که باید، تصحیح علمی انجام نشده. نه‌تنها من، بلکه بسیاری نیز می‌گویند که خالقی کار خارق‌العاده‌ای انجام نداده است. مثلا در نسخه او، چیزی به تصحیح مسکو افزوده نشده. اگر تصحیح مسکو را که ۲۵سال زمان برده، با این نسخه مقابله کنید پی می‌برید که برخی داستان‌ها، نسخه بدل‌های همین چاپ مسکو هستند. گذشته از اینها ما باید بپذیریم که تصحیح، اساسا کاری مقدماتی است. لازم است اما همه کاری که باید بشود نیست. تورات و انجیل و... را تصحیح کرده‌اند، و سپس به تفسیر پرداخته‌اند؛ این‌طور نبوده که عمری به تصحیح بپردازند. هی تصحیح پشت تصحیح به چه کار می‌آید. تصحیح، علمی مکانیکی است. این خوانش خلاقانه است که نداشته‌ایم. مثلا درباره داستان رستم و اسفندیار که به‌زعم خود شاهنامه‌پژوهان، شاهکار شاهنامه و داستانِ داستان‌های آن است، چند کتاب نوشته‌ایم؟ یک مشکل دیگر نیز این است برخی تصحیح‌هایی که انجام می‌شود، ذوقی است.

مثل کاری که مثلا کیارستمی با حافظ و سعدی کرد...

بله، من آثار سینمایی کیارستمی را دوست دارم. اما درباره حافظ کیارستمی و شاملو، معتقدم آنها می‌توانستند برای خودشان تصحیح انجام بدهند و نزد خودشان نگه دارند. آیا این تصحیح‌ها وفادار بوده‌اند به متن؟ معلوم است که نه. من به خودم اجازه نمی‌دهم حافظ ذوقی خودم را منتشر کنم. رولان بارت در مرگ مولف می‌گوید متن وقتی تولید می‌شود، مولف کنار می‌رود، مخاطب می‌ماند و متن. اما در چنین تصحیح‌های ذوقی، ما واسطه مخاطب و متن می‌مانیم.

با همه این ملاحظات، اگر بخواهید بهترین تصحیح ایرانی از شاهنامه را به کسانی که دوست دارند آن را بخوانند معرفی کنید، کدام را پیشنهاد می‌کنید؟

من حقیقتا تصحیح جامعی که ایرانی‌ها انجام داده باشند، سراغ ندارم. اما تصحیح مسکو که غلامحسین نوشین در آن مشارکت داشته، نسخه خوبی است. به هر حال تصحیح، روشی بوده که غربی‌ها در آن تبحر داشته‌اند. اشکالی هم ندارد به این اعتراف کنیم. مثلا ممکن است یک ایرانی در علوم بلاغی بهترین کار نحوی را صورت دهد. حالا یک عرب باید بگوید چطور یک ایرانی می‌تواند چنین کاری کند؟ برخی کارها جهانی است. من خودم اعتراف می‌کنم که بهترین تصحیح‌ها را غربی‌ها انجام داده‌اند. نباید خجالت بکشیم از این‌که بگوییم فیتزجرالد خیام را به ما ایرانی‌ها معرفی کرد. اما از سویی هم باید گفت که در خوانش شاهنامه غربی‌ها عقبند. چون می‌دانستند خوانش اثری به این بزرگی، قابلیت‌های دیگری می‌خواهد و آنها نداشته‌ند. آنها در تصحیح و شناخت بن‌مایه‌های اساطیری ما کار کرده‌اند اما در خوانش نه. حتی برخی کارهای آنها سبب‌ساز بروز برخی انحرافات در کار ما ایرانی‌ها شده است. آنها بودند که نخستین بار به اشتباه مقوله فرزندکشی گشتاسب را مطرح کردند و ما هم مدام آن را تکرار کردیم.

کاپولا متوجه شد ما نه!

بحث درباره نهضت شعوبیه و ارتباط فردوسی با آن همواره یکی از موارد مورد مناقشه است. ابراهیم بهزاد دراین باره می‌گوید: یکی از کسانی که به شعوبیه‌بودن فردوسی اشاره کرده دکتر ذبیح‌الله صفاست. او در کتاب «حماسه‌سرایی در ایران» می‌نویسد: «فردوسی در عین علاقه به ایران و در عین دشمنی با عناصر غیر ایرانی، در شاهنامه خود مردی بی‌غرض است و هر دشنامی که به عرب یا ترک یا یونانی و کیش‌های زرتشتی و اسلام و یهودی و نصرانی در شاهنامه او می‌بینیم منقول از یک متن با زبان حال گوینده‌ای است که به آن سخنان تفوه کرده ولاغیر». توجه داشته باشید صفا این را در ۱۳۲۴ نوشته. صحبت‌های او در این سال را نمی‌توان به حساب خوشامدهای سیاسی و ملاحظات روز گذاشت چون نیازی نبوده. در این نوشته مشخص است که طرح شعوبیه بودن فردوسی با اعتراف خود صفا، نتیجه برداشت غلطی است که در آن بستر تاریخی خاص به علت کم‌توجهی و بی‌اطلاعی بیان شده است. اما با گذشت چند دهه و با وجود اعترافی که خود صفا کرده، هنوز این حرف‌ها هست. عده‌ای به حب فردوسی و عده‌ای دیگر به بغض، او را به معانده با اسلام و عرب متهم کرده‌اند. اخیرا از جانب فرهنگستان زبان، با یک درجه تخفیف، فردوسی محکوم به عملی شده که اصلا در شأن او نیست. اگرچه آن جنابِ فرهنگستانی از سر لطف گفته باشد که فردوسی با اسلام مشکلی نداشته اما با عرب‌ها مخالف بوده، تکرار همان اتهام شعوبیه‌بودن اوست؛ چرا که در نهضت شعوبیه دعوای عرب و عجم مطرح است. این جنگ‌های زرگری را نمی‌توان به حساب شاهنامه‌پژوهی گذاشت. این سوءاستفاده از فردوسی است. کار فردوسی بزرگ‌تر از این است که بتوان او را محکوم به حرکت‌های نژادپرستانه و کور کرد. فردوسی با سرودن شاهنامه، پیشینه غنی و انسانی یک تمدن را زنده نگه داشته است و به همین خاطر من قضاوت کاپولا را که شاهنامه را یک ثروت جهانی می‌داند، بر این دعواهای حقیر ترجیح می‌دهم.

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST