کد مطلب: ۱۱۱۲۴
تاریخ انتشار: شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۶

ژانرنویسی عالی‌ترین شکل نویسندگی است

وحید نورشمسی

مهر: موسسه انتشارات ققنوس به تازگی اقدام به انتشار مجموعه چهار رمان در قالب ادبیات ژانر با دبیری محمد حسن شهسواری کرده است. مجموعه‌ای که به زودی به ده جلد نیز خواهد رسید و هدف از تألیف و انتشار آن بازسازی و قدم نهادن دوباره در قالب ژانرنویسی در ادبیات داستانی ایرانی است که موضوعی فراموش شده و کمتر پرداخته شده بود.

این چهار رمان با عناوین «مرد دیوانه» به قلم محمدحسن شهسواری، «جمجمه جوان» اثر لاله زارع، «خاک آدم پوش» نوشته ضحی کاظمی و «کاج‌ها وارونه‌اند» اثر سامان نورایی در قالب ژانرهای تریلر جنایی، جنایی معمایی، فانتزی تاریخی و تریلر روانشناختی، با دبیری محمد حسن شهسواری تألیف و منتشر شده است.

به بهاه انتشار این چهار رمان و حضور نویسندگان جوان در این وادی تازه، ساعتی را با آن‌ها به گفتگو نشستیم و از دنیا و ایده‌های آن‌ها برای نوشتن پرسیدیم و شنیدیم. بخش اول این نشست در ادامه از نگاه شما می‌گذرد:

* ضرورت پرداختن به ادبیات ژانر که منجر به خلق این مجموعه شده مهمترین موضوعی است که دوست دارم در این نشست درباره‌اش صحبت کنیم. اینکه چرا و چگونه این گروه گرد هم جمع شدند و فکر کردند که باید در ژانرهای خاص و کمتر توجه شده بنویسند؟

شهسواری: تاریخ ادبیات ما در حوزه‌ی رمان با «تهران مخوف» با رویکردی مردمی شروع شد و در حوزه رمان‌های به اصطلاح ادبی یا فرهیخته و روشنفکری با «بوف کور». این دو گونه و خوانندگانش، هر چه در تاریخ جلوتر آمدیم از هم دورتر شدند. البته تلاش‌هایی شد که این دو به هم نزدیک شوند. یعنی رمان‌هایی آفریده شود که هم حاوی حرفی برای گفتن در مضمون باشند و هم در فرم ساده نگاشته نشوند و به اصطلاح تکنیکی هم باشند.

نویسندگان درجه یکی مانند سیمین دانشور، احمد محمود و در مرحله‌ی بعد اسماعیل فصیح توانستند این کار را انجام دهند و آشتی مخاطب را با ادبیات ایرانی رقم بزنند. در زمانه ما نیز نویسندگانی مانند زویا پیرزاد. اما با این همه این انشقاق میان دو سبک رمان کماکان وجود داشته و دارد. به خصوص بعد از دهه شصت. در این دهه از یکسو رهبری ادبی به دست هوشنگ گلشیری با تمرکز بر زبان‌آوری و رضا براهنی با تمرکز بر شیوه‌های پیچیده روایت افتاد. از سوی دیگر مردمی‌نویسان از بزرگانی با سواد همچون مستعان و فاضل و حجازی فاصله گرفتند.

به باور من چیزی که می‌تواند این دو نوع نوشتار را این روزها آشتی دهد ژانرنویسی است. ما بیشتر از هر چیزی در حوزه رمان‌های عامه‌پسند در ژانر رمانس (عاشقانه) حرکت کرده‌ایم. من سعی کردم در این مجموعه به سراغ احیا ژانرهای فراموش شده‌ای مانند ترسناک، علمی تخیلی، فانتزی، جنایی و تریلر در ادبیات ایران بروم. این‌ها نه این که اصلاً نبوده‌اند اما کمتر در ایران کار شده‌اند. بعد از انقلاب که خیلی کم در این زمینه اثر منتشر شده‌است.

ژانرنویسی فنی‌ترین و عالی‌ترین شکل داستان‌گویی است. ژانرنویس اگر نتواند آن سؤال مهمی که مورگان فورستر درباره نوشتن قصه با عبارت «بعدش چه؟» را هر لحظه در داستان زنده نگه دارد، باید غزل خداحافظی را بخواند. ولی جدای از این به خاطر اقتضائات، باید مضامین هر ژانر را نیز کاوید. مثلاً در رمان پلیسی باید درباره مفهوم عدالت درست و دقیق حرف زد و یا مثلاً در یک رمان تریلر یا گوتیک باید درباره عامل ترس و گناه دقیق و درست صحبت کرد و یا درباره فانتری باید  درباره‌ی گذشته تفکر کرد و پاسخ داد چگونه اکنون ما نتیجه‌ی گذشته است و در ژانر علمی تخیلی درباره آینده‌ی بشر که نتیجه‌ی اکنون ماست.

شما باید در ژانرنویسی حتماً یک زبان پاکیزه داشته باشید. جا برای تجربه‌گرایی در آن وجود ندارد و باید در کنارش به مضامین عمیق بشری هم توجه کنید. من فکر می‌کنم ژانرنویسی می‌تواند تعادلی در مخاطب ادبیات ایرانی پدید بیاورد که با کارهایی روبرو شوند که هم دارای مضامین درخور باشد و هم به لحاظ جذابیت او را دنبال خود بکشاند.

من از چند سال قبل به ذهنم رسید که باید این نقص در ادبیات ما پر شود و این راهی است که می‌تواند برخی از مشکلات را حل کند. بر همین اساس کارگاه‌هایم را به سمت کارگاه ژانر سوق دادم و دبیری این مجموعه را هم پذیرفتم. و نشر محترم ققنوس هم لطف کرد و از ما حمایت کرد. من با نویسندگان این مجموعه به طرق مختلف آشنا شده‌ام. با خانم کاظمی از قبل آشنا بودم و می‌دانستم در ژانر فانتری و علمی تخیلی داستان می‌نویسند. با سرکار خانم زارع از طریق پیشینه مطبوعاتی‌شان آشنا بودم که بسیار پیگیر در حوزه‌ی اجتماعی فعال هستند. با آقای نورایی نیز به واسطه یکی از دوستان آشنا شدم.

* در زمینه ژانرنویسی بسیاری از نویسندگان این مجموعه کار اولی هستند و در ادبیات امروز ایران این کار یعنی قدم زدن در تاریکی. یعنی افتادن در مسیری که مشخص نیست در انتهایش با چه چیزی مواجه خواهیم بود. بر این اساس دوست دارم بدانم که هر کدام از دوستان نویسنده با چه فکر و پیش زمینه فکری به خلق اثر در این زمینه پرداختند؟ و مساله دیگه اینکه ژانرنویسی برای شما چقدر با کاری غیر از آن متفاوت است؟

سامان نورایی: من می‌خواهم در پاسخ به سؤال شما به این مساله بازگردم که مفهوم و فلسفه خلق هنر چیست. اگر خلق و تولید هنر را به صورت یک جوشش درونی تصور کنیم آنگاه می‌پذیریم که فرآیند خلق هنر نه یک تفنن بلکه ضرورتی اجتناب‌ناپذیر برای هنرمند است. هنرمند به واسطه اثر خود خویشتن خویش را به خود و جامعه باز می‌نمایاند. اینطور نیست که کسی یک شبه حس کند باید خلق کند و از فردایش واژه هنرمند را در عالی‌ترین شکل ممکن یدک بکشد. نه اینجا که در هیچ جای دنیا این‌گونه نیست.

در زمینه رمان هم وضع به همین ترتیب است. به باور من نوشتن از همه گونه‌ها و مدیوم‌های هنری می‌تواند کار سخت‌تری باشد. نوشتن مانند جان کندن است. مثل نقاشی و موسیقی نیست که حین خلق شما کیف بسیار کنید. هنری از جنس اتفاق هم نیست بلکه بیشتر شبیه یک فرآیند پر از استرس و نگرانی است که دقت جز به جز می‌طلبد تا تار و پود بنایش کمترین میزان خلل و فرج را داشته باشد، شما کلمات را می‌چینید و منطق پشتش را مدام بررسی می‌کنید و بعد این کاراکترهای داستان که هرکدام با دنیای خاص خود در این منطق ساخته شده کنش و واکنش خواهند داشت.

در واقع شما جهانی را خلق می‌کنید که مجبور به زنده ماندن است در غیر این صورت اثر را چون نوزادی مرده متولد کرده‌اید. در چنین فرآیندی کار تمام که شد شاید بتوانی بگویی آخیش...تمام شد. تازه بعد انتشار هم باز ممکن است زوائد را حس کنی و پیش خود بی‌اندیشی  که اینجا و آنجا را می‌شد بیشتر پرداخت کرد.

من مساله‌ام در نوشتن بیشتر موضوع شناخت آدمی بوده است. فکر می‌کنم مهمترین و جذاب‌ترین موضوع برای واکاوی همین مساله شناخت انسان است. نمی‌توان هرگز مدعی شناخت کامل آدمی شد اما می‌توان به بهانه نوشتن یا در مقیاس کلی‌تر خلق هنر در چنین مسیری گام برداشت و گوشه‌های تاریکی را برای خود و مخاطب روشن کرد.

اما درباره «کاج‌ها وارونه‌اند» که تریلر روانشناسانه نامیده می‌شود. ببینید من وقتی شروع به نوشتن کردم تنها بطور حسی می‌دانستم که باید بنویسیم و این‌که در چه فرمی انجامش دهم. چیزی شبیه قواعد مکتوب ژانر پیش رویم نبود؛ می‌دانستم که مثلاً قطعاً کمیک و یا فانتزی نمی‌نویسم و اینکه اثر به چه فضایی بیشتر نزدیک است. کار که تمام شد و جناب شهسواری عزیز مطالعه کردند، اطلاع دادند که این رمان در ردیف چنین ژانری قرار می‌گیرد.

*  درباره رمان خانم زارع یعنی ژانر جنایی برای من دو نکته جالب وجود دارد. نخست اینکه یک زن ایرانی جنایی‌نویس را شاهدیم و دیگر اینکه این ژانر در ایران چند تلاش ناموفق برای خلق داشته و شما قدم در مسیری گذاشته‌اید که باید ترسناک بوده باشد...

لاله زارع: قاعدتاً پا گذاشتن در مسیرهای ناشناخته همیشه ترسناک است. به قول شما جنایی‌نویس مشهور زن در ایران نداشته‌ایم ولی از طرف دیگر میل به کشف چیزی که از درون آدم می‌جوشد هم اجازه نمی‌دهد مقهور آن ترس شوی. برای همه نویسندگان این امر محرز است که از چیزی بنویسند که کشش بیشتری به آن دارند.

من سال‌هاست داستان‌های پلیسی را دنبال می‌کنم. همیشه در نوشتن، وجود یک معما و راز، محور اصلی داستان‌هایم بوده و اصلاً در اولین کار تجربی‌ام که البته چاپش نکردم یکی از شخصیت‌ها قاتل زنجیره‌ای بود. حتی تجاربی که در حوزه کاری داشته‌ام حول همین محور معما و جنایت چرخیده است. مثلاً من مدت‌هاست برای مجله سرنخ (ویژه حوادث) مطلب می‌نویسم و تجربه‌هایم در حیطه روزنامه‌نگاری در همین زمینه‌ها شکل گرفته است. پس طبیعی است که آن کشش ذاتی بر ترسی که شما می‌گویید غلبه کند. ولی همه‌ی ماجرا به این میل ختم نمی‌شود. برای نوشتن در ژانر پلیسی فقط خواندن رمان پلیسی یا نوشتن برای مجلاتی در این حوزه کفایت نمی‌کند. یک شناخت نسبی از فضایی که قرار است در آن بنویسی هم لازم است.

اولین‌باری که تلاش کردم با دایره پلیس جنایی آشنا شوم، هنوز شیراز زندگی می‌کردم. آن موقع با یکی از کاراگاهان جنایی آشنا شدم و خب این آشنایی، دایره شناخت من از این حوزه را به شکل چشمگیری وسیع کرد. در تمام این سال‌ها کتاب‌هایی را که هرکدام به نوعی با امر جنایت در ایران مرتبط بوده دنبال کرده‌ام. مثلاً مستندات بازپرس‌های جنایی و یا کتاب‌های پزشک‌قانونی. ولی مساله مهمی که در ایران وجود دارد این است که سیستم قضایی و به‌خصوص دایره جنایی چنان باز نیست که هروقت خواستی بتوانی از مشاوره‌های آن‌ها بهره بگیری. تمام تلاش من این بود آن فضای واقعی را کشف و روایت کنم ولی احتیاج به سنگ محک داشتم برای بعضی جزئیات. مثلاً نوع رابطه بازپرس با افسر تحقیق و جالب است که از طریق رمان‌های سیمنون کشف کردم سیستم قضایی ما و فرانسه دهه شصت و هفتاد که سیمنون روایت کرده به طرز شگفت‌انگیزی شبیه است. و همین رمان‌ها کمک کرد تا آن سنگ محک را داشته باشم و با اطمینان بیشتری بنویسم.

ضحی کاظمی: نوشتن  برای من هم همیشه با دغدغه کشف انسان و جهان پیرامونش همراه بوده است. نخستین اثرم یعنی «آغاز فصل سرد» را هم با همین نگاه نوشتم. از ابتدا در نوشتن دنبال راه متفاوتی بودم و می‌خواستم چیزی بنویسم که برچسب‌های متداول را نخورد. از فضای داستان‌های شهری خسته شده بودم ولی الان اعتراف می‌کنم که در دو سه کار اولم با این که فرم‌های خاصی برای روایت به کار برده بود، موفق نشدم به چیزی که در ذهنم بود نزدیک شوم.

در حین نوشتن رمان «سال درخت» بود که با آقای شهسواری آشنا شدم. اولین بار در «سال درخت» بود که حس کردم بالاخره توانستم آنچه که می‌خواهم را بگویم. آنچه می‌خواستم فاصله گرفتن از دنیای واقعی بود و رفتن به سمت فضایی خیالی یا شاید ماورایی. در «اینجا کسی مرده؟» من این راه را ادامه دادم اما باز هم این کار من را راضی نکرد.

در همین حال و هوا بودم که طرح رمان «کاج‌زدگی» را به آقای شهسواری دادم. البته خیلی با ترس و لرز هم این کار را کردم. بعد از آن چندین و چند بار در این زمینه با ایشان صحبت کردم. من البته قبل از نوشتن این رمان از نظر نوشتاری با آثار نویسندگانی مانند برا بری، کلارک و آسیموف آشنا بودم و آثار سینمایی و... در این ژانر زیاد دیده بودم. همینطور برای پایان‌نامه‌ی کارشناسی ارشدم روی این ژانر و به خصوص داستان‌های علمی‌تخیلی آرتور سی کلارک کار کرده بودم و با مبانی نظری ژانر آشنایی خوبی داشتم.

شاید لازم باشد بدانید که یکی از محورهای اصلی داستان علمی تخیلی که در تعاریف آکادمیک آن آمده این است که داستان علمی‌تخیلی باید به خواننده شناخت بدهد پس نمی‌تواند از دغدغه و انسان جدا دانستش. من از اول دنبال این بودم و حس کردم چقدر خوب می‌توانم با این ژانر به اهداف و مضمون‌هایم نزدیک شوم. محور دیگر تعاریف این ژانر خلق جهان خود بسنده در داستان علمی و تخیلی است. یعنی باید جهانی در این داستان خلق کنید که قوانین و قواعد خاص خودش را دارد. محور دیگر هم آشنایی‌زدایی است. در کل می‌شود علمی تخیلی را خیلی خلاصه اینطور تعریف کرد: این که در جهانی خودبسنده و متفاوت بتوانیم از مضامین کلیشه شده، کلیشه‌زدایی کنیم و در نهایت به شناخت برسیم.

رمان «کاج‌زدگی» حاصل اطلاع از این موضوع و علاقه من برای نوشتن بود. کار سختی بود. ریسک زیادی هم داشت اما وارد این حوزه شدم. و تا الان از بازخورد کتاب هم راضی هستم. بعد هم این تجربه را در مجموعه رمان نوجوانم ادامه دادم و در قدم بعد به فضای فانتزی نزدیک شدم. فانتزی پیچیدگی‌ها و ویژگی‌های خودش را داشت و نوشتن در این ژانر تجربه‌ی متفاوت و جذابی بود و خوشحالم که نتیجه‌ی آن رمان «آدم‌پوش» در مجموعه ژانر منتشر شد. در ضمن باید بگویم نوشتن در ژانرهای علمی‌تخیلی و فانتزی آنهم در فضایی ایرانی و با استفاده از مضمامین ایرانی برای من چالش‌برانگیز بود.

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST