«یک ذره عشق از عالم غیب بیامد در همه سینههای محبان ببوئید.»
ابوالحسن خرقانی
وقتی برای اولین بار در زندگیام بعد از پنجاه سال و اندی زعفران وحشی کوهی را دیدم، وقتی برای اولین بار در زندگیام اولین محراب با خط فارسی را دیدم، وقتی برای اولین بار به عنوان میهمان به تور گردشگری ادبی توسط آقای دکتر علیرضا رعیت حسن آبادی دعوت شدم، حس کردم که «یک ذره عشق از عالم غیب بیامد در همه سینههای محبان ببوئید.»
زمانی که به «آرامگاه» بایزید بسطامی » برای اولین بار چشم گشودم و در درگاه چله نشینی او دمی گذراندم و با شیخ محمود و راهنمای دیگری آَشنا شدم، که خاطرات و تاریخ شفاهی بایزید را در طول زندگی نود سالهاش تعریف میکرد به خود بالیدم که من هم یکی از شرکتکنندگان در تور گردشگری ادبی عرفانی هستم و آموختم مدتی که به آرامش گاه حضرت ابوالحسن خرقانی آمدم و با مناجاتهای وی آَشنا شدم و خواندم که:
«الهی، ملک الموت را به من مفرست که من جان به وی ندهم، نه ازو ستدهام تا باز او دهم من جان از تو گرفتهام و جز به تو ندهم.
الهی نعمت تو فانی و نعمت من باقی ست نعمت تو منم و آن من تویی.
الهی هر چه تو گویی من با خلق تو گویم و هر چه تو مرا دهی من خلق ترا دهم.
الهی اگر در همه جهان کسی بر خلق از تو مهربانتر باشد در این وقت از خود ننگ دارم.»
در این اندیشهام که وجود چنین تورهایی این فرصت را به من و به دیگران داد که با بیش از هشتاد استاد و دانشجوی دکتری رشتههای زبان و ادبیات فارسی، ادیان و عرفان تطبیقی و سایر رشتههای مرتبط و نیز فارسی آموزان غیر ایرانی دانشگاه فردوسی مشهد آشنا شوم. چه فرصت زیبا و عارفانهای بود.
دیدار با صنایع دستی دامغان، بازدید از تاریخانه نخستین مسجد ایرانی در دامغان و گپ و گفتگو با غریبهای آشنا مرا بر آن داشت تا از صمیم قلب ایجاد چنین تور ادبی عرفانیای را به سایر دوستان علاقه مند به ادبیات و سرزمین خودمان توصیه کنم.
شاید برای اولین بار چنین گردهم آیی ای در یک تور گردشگری ادبی عرفانی توانسته به این شکل مورد توجه قرار گیرد. تشکیل چنین تورهایی موجب گردد ضمن لذت بردن از ناشناختههای مناطق مختلف کشور از دانستههای دیگران استفاده کنیم و این هم راهیست بس زیبا و دلانگیز.