کد مطلب: ۱۱۳۴۵
تاریخ انتشار: دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۶

شادمان چون مرگ

ناصر فکوهی

اعتماد: خودکشی دو دختر نوجوان اصفهانی، باردیگر ضربه عاطفی شدیدی به افکار عمومی کشور وارد کرد. اما به فاصله چند روز پیش از آنکه هنوز دلایل این فاجعه روشن شود، یک فیلم «سلفی» روی شبکه‌های اجتماعی پخش شد که ظاهراً دو دخترک را در مسیر حرکت به سمت پلی که از آن خود را پرتاب کردند، نشان می‌داد؛ دختران، خندان و شادمان و پرشور هستند، باهم و با پدرو مادر و دوستان خود درباره مرگ‌شان شوخی می‌کنند و با یکدیگر با آرامش و خوشی می‌گویند و می‌خندند، نه اثری از افسردگی هست نه نشانی از اضطراب. پخش‌شدن این فیلم، راز خودکشی دختران را باز هم بیشتر کرد. روانشناسان به درستی بر «غیر طبیعی» بودن حالت شادی آنها در مقایسه با موقعیت‌های پیش از خودکشی تاکید کردند؛ طرفداران «اخلاق» بر این نکته انگشت گذاشتند که «اگر آنها به‌جای دوست پسر، همسر داشتند، این اتفاق نمی‌افتاد» [گویی چندین خواستگار را رد کرده باشند]؛ گروهی مثل همیشه به سراغ نظریه‌های توطئه سوق یافتند و مثل همیشه به جست‌وجوی «دست‌های پنهان» رفتند و سرانجام کسانی هم بودند که براساس کلیشه همیشگی ضد سیستمی خود، جامعه را بستر همه آسیب‌ها و کاملاً مناسب خودکشی و در نتیجه، خودکشی را امری ناگزیر ارزیابی کردند (یک بدیهی گویی نه‌چندان ارزشمند) . اما اگر خواسته باشیم به مثابه یک نظر در میان نظرات دیگر و نه لزوماً با تاکید بر اهمیت داشتن یا برتر بودن آن به این موضوع از زاویه اجتماعی و فرهنگی بنگریم، چه باید بگوییم؟
جامعه کنونی ما، کلاف سردرگمی از تضادهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی است که در طول بیش از سه دهه به جای اندیشیدن باز و آشکار به مسائل، هدف خود را بزک کردن این مشکلات گرفته و گاه هم از این مشکلات برای رسیدن به اهدافی سیاسی بر اساس مبالغه یا دستکاری میان جناح یا مخالفان سیستم، پرداخته است. بنابراین ما از همه راه‌های ممکن استفاده کرده‌ایم که به اهدافی جز حل این مشکلات برسیم. نتیجه روشن است: همه این راه‌ها غیر کارا بوده‌اند و شاید تنها در کوتاه‌مدت آن هم به ضرب تبلیغات خودمان می‌توانسته‌ایم آنها را مفید اعلام کنیم. این در حالی بوده که تمرکز بر یافتن راه‌حل‌های کوتاه‌مدت بوده است. و در میان این «راه‌حل‌ها» دست‌اندرکاران «بهترین»ها را اولاً در «نصیحت»های بی‌پایان رسانه‌ای و تبلیغاتی وسپس در «پول‌درمانی»های گوناگون دیده‌اند و مخالفان در ترسیم «اتوپیاهای دگرگونی سیاسی» که به تصور آنها، ناگهان همه مشکلات اجتماعی را نیز از میان خواهند برد.

بن‌بست‌های اجتماعی را تشدید نکنیم
اما چون اراده‌ای واقعی و قدرتمند برای حل مشکلات وجود نداشته یا آگاهی نسبت به این ناتوانی وجود ندارد، مشکلات بیشتر و بیشتر و تضادها دایما رو به فزونی گذاشته‌اند. هم از این رو نه فقط نرخ خودکشی دایما بالاتر رفته و سن آن دایما پایین آمده، اما تحلیل جامعه‌شناختی از قضیه هیچ نکته عجیبی را برای ما مطرح نمی‌کند زیرا این نرخ‌ها را باید با افزایش سرسام آور ِ نرخ شهرنشینی در حد دوبرابر شدن آن در طول سی سال، بالا رفتن شدید سن ازدواج، کاهش نرخ باروری، افزایش نرخ تجرد مطلق به ویژه برای دختران، افزایش شدید نرخ طلاق و عدم رشد نرخ اشتغال زنانه و تداوم فرآیندهای پدرسالاری در جامعه ایرانی مقایسه کرد. با توجه به این نکات، اینکه خودکشی‌ها به نسبت میانگین جهانی بالا باشند، اینکه خودکشی‌ها عموماً در شهرها انجام شوند و عموماً جوانان و به خصوص دختران و زنان جوان دست به آنها بزنند، کاملاً قابل توضیح و منطقی است. دخالت در این وضعیت نیز راه‌هایی دارد که شناخته شده و بسیار مطرح شده‌اند. این دخالت بی‌شک از راه‌هایی چون سخت‌گیری‌های اجتماعی و فشار خانواده برای ازدواج‌های زودرس یا درون خانوادگی (که تقریباً همیشه به طلاق‌های زودرس یا شکل گرفتن خانواده‌های سُست‌بنیاد می‌رسند) فشار برای تفکیک فضایی جنسیت‌ها در جامعه، یا راه‌حل‌هایی مبتنی بر نصیحت و پند و اندرز، هرگز به جایی نمی‌رسند. راه‌حل‌ها، در ایجاد اصلاحات اساسی در سبک‌های زندگی، آزادسازی و تغییر طرز تفکرهایی است که بن بست‌های اجتماعی را دایما تشدید می‌کنند و کار را به جایی رسانده‌اند که جوانان حتی از بدیهی‌ترین شانس‌های خود مثل همین جوانی و سلامتی... نیز به مثابه «شانس» درکی ندارند. برای این کار باید اقداماتی جدی برای گسترش امید و نشاط در میان جوانان از طریق ایجاد رفاه و عدالت اجتماعی انجام داد. اگر جوانان و نوجوانان ما از فضاها و امکانات لازم برای کار، فراغت، برای مبادله تجارب و سرگرمی و نفس‌کشیدن برخوردار باشند شک نداشته باشیم که امیدشان به زندگی افزایش یافته و نرخ خودکشی به‌شدت کاهش خواهد یافت.
اما به ماجرای دختران اصفهانی بازگردیم؛ با نگاهی به فیلمی که از این دختران روی شبکه‌ها قرار گرفته در بدبینانه‌ترین و غیرمحتمل‌ترین نظر می‌توانیم بگوییم که این فیلم اصولاً واقعی نیست؛ اما آنچه نمی‌توانیم بگوییم این است که این فیلم ممکن است واقعی باشد و همه بر آن اذعان دارند که موقعیت‌هایی را امروز برای جوانان خویش فراهم کرده‌ایم که حرکت شادمانه آنها به سوی مرگ چندان غریب نمی‌نماید. افزون بر این، ما چنان ارزش‌های اخلاقی جامعه‌مان را با ارزش‌های پولی و خودنمایی و نوکیسگی و کالایی کردن همه روابط آلوده کرده‌ایم که زندگی بدون برخورداری از بالاترین امتیازات و ثروت و شهرت و موفقیت و همه این امتیازاتی که به ارزش تبدیل شده‌اند گاه به نظر بسیاری از جوانان بی‌فایده می‌آید. در چشم‌انداز کنونی، جوانان ما، موفقیت باید حاصل روابطی سریع و فوری باشد و معنای آن نیز بیش از هر چیز نه رضایت خود بلکه رسیدن به نوعی خودنمایی و بالاتر از آن، جلو افتادن از این و آن دوست، این و آن فرد از وابستگان خانوادگی است. برای بسیاری از جوانان عدم پذیرش در دانشگاه یا در رشته دانشگاهی که مایل به ادامه تحصیل در آن هستند، یا عدم راهیابی به رده‌های بالاتر تحصیلی، با عدم یافتن همسر، یا فروپاشی دوستی‌های سستی که به آن امید بسته‌اند، به معنی باختن کامل زندگی و «بی‌حاصل» بودن آن و بنابراین حرکت به سوی خودکشی است. طعم زندگی، طعم خلاقیت، طعم کمک به دیگران، طعم بهره بردن از آن چیزهایی که داریم و نه سوختن در حسرت آن چیزهایی که نداریم، امروز بدل به پهنه‌های بزرگ آسیب در جوانان ما شده است و همین امر هرچه بیشتر آنها را به سوی مرگ‌هایی از این دست سوق می‌دهد که می‌توانند نوعی خلاص‌شدن از این زندگی را چنان شیرین بنمایاند که با شادی و خوشی به استقبال مرگ بروند.

اسیر بن‌بست‌های خودساخته
تمایل ما، واقعاً آن نیست که بگوییم جامعه ما در بن‌بست‌هایی که در طول ده‌ها سال ایجاد کرده اسیر مانده است و امروز ناچار است که صرفاً دست روی دست بگذارد و نتیجه اشتباهاتش را ببیند و جوانان خود را شاهد باشد که یا شادمانه به سوی مرگ می‌روند یا در انفعالی اجتماعی غرق می‌شوند که تفاوت چندانی با آن مرگ ندارد و دیر یا زود به مرگی در خاموشی و با وضعیتی شاید حتی بدتر، در روابطی که باید با همسران و فرزندان آتی‌شان داشته باشند، می‌کشاند. اینکه خواسته باشیم همه‌چیز را بر اساس محور فشار و تحمیل خواست و سبک زندگی یک گروه به همه گروه‌های دیگر پیش ببریم، نه فقط نتیجه‌ای دربرنداشته و نخواهد داشت، بلکه به نظر ما راهی است سرراست به طرف جامعه‌ای هرچه پریشان‌تر و آشفته‌تر و سردرگم‌تر که در آن معیاری برای تشخیص راه درست از راه نادرست وجود نخواهد داشت.
پرسشی که ما امروز باید بیش و پیش از هر چیز داشته باشیم آن است که آیا در بسیاری موارد راهی پیش پای بسیاری از جوانان وجود دارد که یا تن به یک انفعال سخت و بی‌معنا شدن اجتماعی بدهند یا تمام آرزوها و انرژی خود را در یک قالب اغلب حتی موقعیت خانوادگی اسیر کنند و چند صباحی با آن دلخوش کنند و سرانجام یا دچار یأس و پریشان‌حالی و افسردگی شوند یا از آن هم بدتر خود را به کام مرگ بکشانند. اگر سیاست‌هایی را که در طول چند دهه اخیر در حوزه اجتماعی به کار برده‌ایم همچنان ادامه دهیم و حاضر نباشیم واقعیت عریان و آشکار یعنی بی‌فایده بودن آنها و به خصوص تأثیر منفی آنها را بپذیریم، نباید شگفت‌زده شویم که در طول سال‌های آتی با شدت و خشونت هرچه بیشتری در خودکشی‌ها روبه‌رو شویم.

بحران‌های جدیدتری در راه است
 در انتها البته دقت داشته باشیم که خودکشی تنها یکی از آسیب‌هایی است که در انتظار ما است و گمان نکنیم اگر به هر دلیلی توانستیم با خودکشی مقابله کنیم، ریشه مساله را یافته و آن را حل کرده‌ایم. حتی اگر امروز در جامعه ما خودکشی به مثابه یک پدیده رایج و یک آسیب سخت و گسترده وجود نداشت (که دارد) ما با مشکلات دیگری روبه‌رو بودیم مثلاً بالا گرفتن خشونت اجتماعی و تنش‌های سخت درون‌شهری، کمااینکه اکنون با این مشکل نیز روبه‌رو هستیم. میزان پرخاشجویی در میان مردم به ابعاد خطرناکی رسیده است و این شامل جوانان نیز می‌شود. همه ما در کوچه و خیابان در رانندگی، در کنش‌های روزمره شاهد خشونت‌های شدید زبانی، حرکتی و گاه فیزیکی، شاهد درگیری میان مردم هستیم و شاید به نظرمان برسد که گسترش پدیده‌ای همچون بی‌ادبی که در حال حاضر در کشور ما بیداد می‌کند، چندان حاد نباشد در حالی که دقیقاً چنین است. متاسفانه در آسیب‌شناسی اجتماعی قاعده‌ای وجود دارد و آن این است که یک آسیب هر چند هم به نظر کوچک بیاید اگر بسیار گسترده باشد می‌تواند تاثیری بسیار حادتر از یک آسیب حاد اما نسبتاً محدود داشته باشد. در این معنا پدیده‌هایی چون بی‌ادبی و پرخاشجویی اجتماعی در نهایت به دلیل گسترش خود، بسیار حادتر از پدیده‌هایی مثل خشونت‌های حاد و خودکشی می‌توانند بنیان‌های جامعه ما را دچار خدشه کنند. بنابراین هشدارهایی را که جامعه هر روز به صورت‌های گوناگون به ما می‌دهد، جدی بگیریم و از این علایم خطر که بحران قدرتمند در راه را به ما نشان می‌دهند، بی‌تفاوت نگذریم.

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST