رمان «هندرسون شاه باران» به تازگی به کوشش نشر نو منتشر و راهی بازار نشر شده است. این اثر نوشتهی سال بلو است و مجتبی عبدالله نژاد آن را ترجمه کرده است.
این کتاب نوعی رمان سیر و سلوک است؛ پر از حرفهای فلسفی و ماجراهای کمیک. رمان «هندرسون شاه باران» داستان مردی است که دنبال معنای زندگی میگردد. مردی که همه چیز دارد، ثروت، خانواده، پایگاه اجتماعی و ...؛ اما از زندگی راضی نیست. در تلاش برای کشف معنای زندگی سر از آفریقا درمیآورد و روزهای طولانی را با مردم قبایل دوردست اعماق آفریقا میگذراند.
نشست هفتگی شهرکتاب، سهشنبه ۲۳آبانماه به نقدوبررسی این رمان اختصاص یافت؛ در این نشست، عباس مخبر، بلقیس سلیمانی و مجتبی عبداللهنژاد حضور داشتند.
کیفرخواستی علیه معنا و حقیقت
سلیمانی در ابتدای سخنان خود برخی نقاط قوت ترجمه را برشمرد و مترجم را شایستهی تقدیر دانست؛ وی از آنپس ضمن اشاره به قولی از بلو به شرح مولفهها و ویژگیهای رمان هندرسون شاه باران پرداخت؛ سلیمانی تصریح کرد: «انسانبودن بدبختی بزرگی است»؛ به گمان من کل آثار سال بلو تفسیر همین عبارت است. اگر ما درخت، سنگ، کوه یا رود باشیم در بطن طبیعت قرار داریم؛ اما انسان، جز آنکه در بطن طبیعت قرار دارد در مقابل آن نیز ایستاده است؛ چراکه او طبیعت را به چالش میخواند و پرسشهای متعددی را در برابر آن طرح میکند. بدبختی آدمی از همینجا آغاز میشود. این اثر گویا کیفرخواستی است بر علیه معنا و حقیقت. اولین پرسش هر انسانی (پس از برآوردن حوائج اولیه) از معنای زندگی است. در واقع تراژدی آدمی این است: او ضمن اینکه همواره پرسش یادشده را در نهاد خود دارد، برای یافتن پاسخ آن محدود است.
وی افزود: آدمی همهچیز را به چالش فرا میخواند؛ اما نمیتواند در این فضای خودساخته دوام بیاورد؛ او تسلیم میشود یا خود را میفریبد. در این اثر پرسش اساسی همین است؛ انسانبودن بدبختی بزرگی است، اما باید چه کرد، وقتی میل زندگی درون ما جاری است؟ ما در رویارویی با این وضعیت به کنکاش و ماجراجویی در چگونگی یافتن معنا میپردازیم. ما راههای متعدد را آزمودهایم؛ اما همچنان راه به جایی نبردهایم. در جهان مدرن ما همچنان پرسش بنیادی دربارهی معنای زندگی است. برخی افراد، چون هندرسون (شخصت این اثر) معنای زندگی را در زندگی پیشامدرن میجویند؛ نوستالژیهای ما نسبت به اسطورهها و تاریخ از اینروست که میخواهیم معنای زندگی را در حیات پیشامدرن و حتا بربریت خود جستوجو کنیم. هندرسون با چنین دغدغهای به آفریقا سفر میکند؛ او بهعنوان یک سفیدپوست میلیاردر پدرسالار، تصور میکند باید به جهانی بازگردد که در آن برخی مفاهیم امروزی وجود ندارند.
سلیمانی ضمن شرح و تعریف برخی قسمتهای رمان ادامه داد: فضای حاکم بر این اثر (بهویژه در انتها) ابزورد و پوچ است. شخصیت این رمان ماجراجوست و ماجراهای آن به نوعی حماسیاند؛ البته باید بدانیم که هندرسون شاه باران، در قالبی به نام پیکارسک قرار میگیرد. باید هندرسون را یک پیکاروی مدرن بدانیم. این اثر یک حماسهی جدید است که به ابزورد و پوچی ختم میشود؛ شخصیت آن ماجراهای بسیاری را پشت سر میگذارد؛ اما نهایتا به وضوح در مییابد که انسانبودن در این جهان بدبختی بزرگی است. سال بلو مباحث فلسفی را در نظر دارد؛ اما همواره برای بازگویی آنها قالبهایی چون پیکارسک را طرح میریزد.
وی پس از شرح نکاتی مختصر دربارهی نظرگاههای فکری و فلسفی سال بلو، به شرح ابعاد دیگری از رویکردهای وی در اثر مورد نقد پرداخت و اظهار داشت: هندرسون آدمی بیقرار است. نویسنده در این اثر دو مفهوم «شدن» (به معنای تکاپو و در راه بودن) و «بودن» (به معنای ثبات و قرار) را به کار گرفته است؛ هندرسون به صراحت اذعان میدارد که آرزوی «بودن» دارد و در پی قرار یافتن، این ماجرا را بر خود هموار میکند. هندرسون آدمی خاص است؛ غالب داستاننویسان مدرن آدمهای معمولی را در ساحت خودشان وارد داستان میکنند؛ اما سال بلو در پی آدمهای ویژه است؛ او حتا در صورتبندی وضعیت جسمانی آدمهایش نیز این را لحاظ میکند. او فردی ویژه را به قهرمان بدل میکند؛ اما میتوان گفت این افراد نوعی دنکیشوت مدرناند. هندرسون دقیقا چنین ویژگیهایی دارد؛ میدانیم که نیای پیکاروها در پیکارسک مدرن دنکیشوت است.
سلیمانی برخی ویژگیهای شخصیت را در تایید مدعای خود برشمرد و افزود: این اثر یک رمان پیکارسک است؛ از اینروی طنز نیز است؛ اما باید پرسید موضوع طنز در این رمان چیست؟ پاسخ شرارت و بلاهت آدمی است. تا پیش از دوران پسامدرن دو مفهوم مرگ و عشق دستمایهی طنز قرار نگرفته بود؛ اما امروزه این دو مفهوم نیز موضوع طنز قرار میگیرند؛ جز آنها امور جنسی و مذهب نیز میتوانند ابزاری برای ساخت و پرداخت طنز باشند. در رمان هندرسون شاه باران، جز بلاهت و شرارت، مذهب هم به نوعی عامل شکلگیری طنز است. سال بلو فرم سفر را برای اثر خود برگزیده است که بهترین فرم برای صورتبندی این وضعیت است. او با اینکه نیای اروپایی دارد، متعلق است به جریان ادبیات داستانی آمریکا. بلو خود اذعان میدارد که بیش از همه از مارک تواین متاثر است. به گمان من سال بلو نگاه سادهی نویسندگان آمریکایی را دنبال میکند.
وی در انتها به جریان شکلگیری یک حوزهی مطالعاتی با عنوان مطالعات پسااستعماری اشاره کرد و اظهار داشت: به گمان من میتوان این رمان را از رهگذار این نظریه نقد و بررسی کرد؛ چراکه در جریان این اثر یک مرد سفیدپوست سرمایهدار ماجراجو وارد یک قبیلهی سیاهپوست دنیای بدوی میشود و خود میخواهد وضعیت آنها را روایت کند. اسپیواک بر این عقیده است که دربارهی هر متنی میتوان سه پرسش را طرح کرد: چه کسی سخن میگوید؟ برای که میگوید؟ از چه میگوید؟ در این اثر هندرسون یک مرد سفید است؛ از سیاه میگوید و برای مخاطب سفیدپوست. گفتمان پسااستعماری بر اساس دو مفهوم استعمارگر و استعمارزده شکل میگیرد. بر اساس این گفتمان استعمارگر همواره نگاهی عمودی دارد. این نوع نگاه در این اثر نیز دیده میشود. این نظرگاه را نگاه غیریتساز یا دیگریساز میگویند؛ نگاهی که در آن «من» در یک سوی قرار دارد و «تو» بهعنوان دیگری، جهانسومی یا سیاهپوست در سوی دیگر (حاشیه). این نظرگاه میگوید: توجه کنید جز ما کسان دیگری نیز هستند، اما چندان اهمیتی ندارند؛ میتوان آنها را ابژه قرار داد. کتاب حاضر را میتوان از این نظرگاه نیز بررسی کرد.
وجد خود را دنبال کنید
مخبر در بخش ابتدای سخنان خود به شرح مولفههای هندرسون شاه باران پرداخت؛ وی در اینباره گفت: تاکنون منتقدان و کارشناسان از زوایای متعددی به این اثر نگاه کردهاند و دربارهی آن بحثهای بسیاری را صورت دادهاند. من گمان میکنم این رمان نمونهی کلاسیک «سفر قهرمان» است؛ در اسطوره عموما قهرمانی را شاهدیم که سفری را صورت میدهد و برمیگردد؛ طی آن سفر ماجراهایی رخ میدهد و در نهایت قهرمان با دستاوردی بازمیگردد. در سفر قهرمان سه مرحله وجود دارد: عزیمت، تشرف و بازگشت؛ هریک از آنها خود به مراحل کوچکتری تقسیم میشوند. قهرمان در جریان سفر دو نوع کردار دارد؛ نوع اول کردار جسمانی است و نوع دوم کردار روحی و معنوی؛ سفر قهرمان یا خودخواسته است یا خودناخواسته. در این اثر قهرمان خودخواسته سفری را آغاز میکند؛ او دردی دارد که این سفر را آغاز میکند؛ صدایی در درون این را از او میخواهد.
وی پس از شرح ابعاد این «خواستن» افزود: این سفر برای قهرمان یک سفر توریستی نیست؛ او در پی حل مشکلی سفر کرده است و میخواهد از چنگ این «خواستن» نجات یابد. در مرحلهی عزیمت چند مرحلهی دیگر وجود دارد که یکی از آنها «دعوت به ماجراجویی» است؛ ندای درونی، قهرمان را به ماجراجویی دعوت میکند. «ردکردن دعوت» نیز از دیگر مراحل یادشده است؛ هندرسون به بهانههای مختلف سفر به آفریقا را به تعویق میاندازد؛ حال آنکه مدام دربارهی آن میگوید. در این شرایط یک کمک ماوراطبیعی به داد قهرمان میرسد؛ در این رمان دوست هندرسون که چارلی نام دارد این وظیفه را بر عهده دارد؛ او بنا دارد برای تهیه فیلم با همسرش به آفریقا برود و هندرسون را نیز با خود همراه میکند. «گذر از نخستین آستانه» مرحلهی دیگر است؛ هدرسون بعد از ورود به آفریقا نمیتواند سفر را با دوستش ادامه دهد؛ بنابراین با یکی از راهنماهای او مسیر خود را تغییر میدهد؛ از اینجا گذر از آستانه آغاز میشود؛ او مجبور میشود هفتهای را در بیابانهای بیآبوعلف طی کند.
مخبر در شرح مراحل دیگر اذعان داشت: مرحله دیگری که در عزیمت وجود دارد، «رفتن به شکم نهنگ» است؛ این مرحله در واقع همان مرگ است. قهرمان در این مرحله عملا نمیمیرد، اما جان خود را به خطر میاندازد؛ او در واقع در خودِ گذشتهاش میمیرد و در خود تازهای متولد میشود. مرحلهی تشرف در ادبیات داستانی پرکششترین بخش قصه را تشکیل میدهد؛ در این مرحله قهرمان جنگهای خود را صورت میدهد؛ قهرمان اسطورهای با سایهها، پلیدیها، نقطهضعفها و سیاهیهای وجود خویش رویارو میشود و بر آنها غلبه میکند؛ او در نهایت، آنچنانکه گفته شد، در خودِ گذشتهاش میمیرد و در خودِ تازهای متولد میشود. بخش اعظم این رمان به این بخش اختصاص دارد. مرحلهی تشرف خود از مراحل مختلف تشکیل شده است که غالب آنها را میتوان در رمان هندرسون شاه باران یافت.
وی در ادامه برخی مراحل دیگر از مرحلهی تشرف را بازگفت و مصادیق آن را در رمان هندرسون شاه باران بازشمرد؛ وی از آنپس تصریح کرد: مرحلهی آخر بازگشت است که معمولا قهرمان از آن امتناع میکند؛ در این رمان هم این گونه است؛ هندرسون وقتی بناست خدای باران باشد، میداند که این وضعیت سبب محدودیت او میشود و به دردسرهایی دچارش میکند؛ اما آن را میپذیرد؛ گویا نسبت به بازگشت بیمیل است. با این همه او پس از طی مراحل مختلف و دشواریهای بسیار باز میگردد. به گمان من میتوان این مسیر را اینگونه جمعبندی کرد: آدمی که بازگشته است دیگر آن آدم قبلی نیست؛ چندبار تا آستانهی مرگ رفته و بازگشته است و از نظر معنوی مرده و ولادتی دوباره یافته است؛ آدمی است که تمامی موجودات هستی را خویشاوند هم میداند؛ آدمی است که به جد قصد دارد پزشک شود تا بتواند درد دیگران را درمان کند؛ آدمی است که از وسوسههای نفس رها و عاشق شده است و آدمی است که از طوفانهای عظیم رسته و اکنون جانش را در نیلبکی مینوازد.
مخبر در انتها افزود: مدلی که نویسنده در این اثر صورتبندی کرده است بسیار شبیه به مدلی است که کمبل مطرح میکند؛ تفکر جاری بر آن نیز با نظرگاه کمبل شباهت بسیار دارد. کمبل میگوید: «وجد خود را دنبال کنید»؛ در بخشی از این اثر نیز آمده است: «به نظرم گاهی لذت فقط در این است که آدم راه خودش را برود؛ سلطان هم همین کار را میکرد و این چیزی بود که از شیرها آموخته بود؛ اینکه آدم به رغم تمام ملاحظاتی که وجود دارد کار خودش را بکند و مطابق خواست و ارادهی خودش عمل کند، لذت دارد؛ سلطان هم همین کار را میکرد و با قدرت من را هم به دنبال خود میکشید». من برخلاف سلیمانی گفتمان پسااستعماری را دربارهی این اثر بر نمیتابم؛ نگاه این نویسنده به هیچروی عمودی نیست؛ او در ستایش تمدن افریقا و فرهنگ بدوی میگوید و با دنبالکردن آن در پی آرامش است.
مخبر در انتها به رویکردهای غالب در امر ترجمه اشاره کرد و ضمن ارجاع به مصادیقی کار مترجم را موفق ارزیابی کرد؛ وی تنها رویکرد مترجم در بومیسازی را قدری افراطی و اغراقآمیز دانست و در خور بازبینی.
رمانتیک، پستمدرن، روانشناسی، پیکارسک
عبداللهنژاد در ابتدا به نظرگاههای مختلفی اشاره کرد که دربارهی رمان هندرسون شاه باران طرح شده است؛ وی در اینباره اظهار داشت: نکتهای که مخبر اشاره کرد برای من جالب توجه است؛ چراکه این اثر را پیکارسک، رمانتیک، پستمدرن و روان شناختی خواندهاند؛ اما اینکه در دستهی «سفر قهرمان» جای گیرد برای من تازگی دارد. به هر روی به نظر میرسد این اثر ترکیبی از همهی اینها است؛ قدری از اهمیت کار سال بلو نیز از همینروی است. بهعنوان مثال نگاه نویسنده به طبیعت، میل بازگشت به طبیعت و بدویت این اثر را در زمرهی آثار رمانتیک میگنجاند. رمان هندرسون شاه باران پستمدرن نیز است؛ تلقی مولف از واقعیت این امر را موجب میشود. بحث دربارهی واقعیت از اواسط دههی سی میلادی، در پی اتفاقاتی آغاز شد که در علم (به ویژه فیزیک) صورت یافت و مباحث مفصلی را در پی داشت.
وی تاکید کرد: یکی از مسائلی که این رمان به آن میپردازد تلقی از واقعیت است؛ اینکه واقعیت اساسا چیست. این اثر را میتوان در دستهی رمان روانشناختی نیز قرار داد؛ چراکه مرتبا تفسیرهایی از ذهن، روح و حتا قیافهی بشر به دست میدهد. به مسالهی طنز در این رمان اشاره شد که مسالهی بسیار مهمی است؛ به نظر میرسد طنز و فلسفه نوعی پیوستگی با یکدیگر دارند؛ این هر دو نوعی اختلالند که بشر در درک ظاهری خود از امور ایجاد میکند.
عبداللهنژاد در ادامه به مباحث فنی اثر پرداخت و تصریح کرد: به اعتقاد من رمان هندرسون نثری رنگارنگ و شاعرانه دارد؛ در آن تشریحها، تلمیحات و استعارههای فراوانی دیده میشود. این ویژگی اثر را بسیار خواندنیتر کرده است و من امیدوارم در ترجمهی فارس آن نیز منعکسی شده باشد. دربارهی گفتمان پسااستعماری و نگاه عمودی، من نیز با نظر سلیمانی موافقم؛ ستایش فرهنگ بدوی و شیفتگی نسبت به شرق مغایرتی با نگاه عمودی غربیها به شرق ندارد؛ ادوارد سعید بر این مساله اذعان دارد که در ظاهر نوعی شیفتگی به شرق وجود دارد؛ اما با نگاهی از بالا به پایین توام است.
وی در انتها برخی نقد و نظرهای مخبر دربارهی ترجمه را پاسخ گفت؛ وی اذعان داشت که امر ترجمه را بر اساس نظریهها پیش نمیبرد؛ آنچنانکه نمیتوان بر اساس نظریهها شعر گفت. وی همچنین تاکید کرد بر اینکه امر ترجمه در گسترهی خزانهی کوچکی از لغات محدود شده است و او گسترش دایرهی لغات در ترجمه را در نظر داشته است.