کد مطلب: ۱۱۵۰۶
تاریخ انتشار: سه شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۶

چرا تاریخ هنر مهم است؟

نسترن صارمی

جامعه‌ی فردا: اگر بخواهیم نقش اجتماعی هنر معاصر را بهتر درک کنیم، یا اصلاً ضرورت وجودی آن را متوجه شویم ناچاریم بازیگران مختلف صحنه هنر را بشناسیم. همه می‌دانیم که هنر بازاری دارد: پس لابد هنرمندان فروشنده و مخاطبان خریدار آثار هنری هستند. حالا چه به‌معنای تحت‌اللفظی خریدار چه به‌معنای مصرف‌کننده ایده‌ها و تولیدات فرهنگی‌شان. بازیگران دیگر صحنه شامل نمایشگاه‌گردانان، گالری‌داران، مجموعه‌داران و بالاخره گروه مشکوک منتقدان و صاحب‌نظران در عرصه تولیدات هنری هستند. شاید درک رابطه مجموعه‌داران و نمایشگاه‌گردانان با بازار تولیدات هنری در ظاهر آسان‌تر به‌نظر بیاید. اما شاید بی‌آنکه خیلی به زبان بیاوریم، جایگاه منتقدان هنر برایمان نامشخص‌تر باشد. راستی منتقدان و مورخان هنر دقیقاً چکار می‌کنند؟ داوری‌ها و تفاسیر آنها به چه کار ما مخاطبان و به‌طورکلی جامعه هنری می‌آید؟
شاید این یادآوری بد نباشد که آشنایی با تاریخ هنر، به‌عنوان یک رشته از انسانیات یا به‌قولی علوم‌انسانی، می‌تواند کیفیت زندگی فردی و حیات اجتماعی ما را غنی‌تر کرده و رفتار و سلوک جمعی‌مان را تحت تأثیر خود دگرگون کند. البته احتمالاً از نظر بسیاری این دانش، اگر بتوانند آن را در زمره دانش قلمداد کنند، دانشی مختص به قشر محدودی از هنرمندان و منتقدان است و خیلی‌ها ممکن است بگویند اساساً چرا باید اوقات فراغت‌شان را به‌جای سرگرمی‌های آسان و مفرح درگیر حرف‌های نخبه‌پسند و فخرفروشانه هنرمندان و منتقدان کنند.
اما واقعیت این است که ماجرا آنقدر هم ساده و روشن نیست. شاید خیلی‌ها ندانند که در عادات فکری و تصمیم‌گیری‌های روزمره‌شان بارقه‌هایی، حتی کمرنگ و ناروشن، از «هنر و انسانیات» یا همان چیزی که غربی‌ها به آن Art & Humanities می‌گویند، حضور دارد. اما هنر و انسانی‌ات دقیقاً از چه حرف می‌زنند و اهمیت گفته‌هایشان در تمدن مدرن بشری از کجا می‌آید؟ در مورد علوم دقیقه شامل طبیعیات، مهندسی، پزشکی و دیگر شاخه‌های آنها پاسخ به این پرسش تقریباً برای همگان روشن است. دانشی که این علوم تولید می‌کنند مستقیماً به کار رتق و فتق امور زندگی ما می‌آید. بشر در تلاش برای کشف قوانین طبیعت موفق شد ابزارهایی برای بهبود زندگی خود بسازد و تا اندازه‌ای بر طبیعت و تهدیدهای آن فائق بیاید. اما در مورد هنر و انسانیات موضوع آنقدرها روشن به‌نظر نمی‌رسد.
تا قرون وسطا هیچ تمایز مشخصی میان علوم‌طبیعی و چیزی که امروز علوم‌انسانی می‌نامیم وجود نداشت. تأمل درباره روح و ماده جهان و انسان همگی ذیل دانش گسترده‌ای به‌نام فلسفه قرار می‌گرفت. زمانی این علوم و اساساً نگره‌ای با عنوان کلی اومانیسم به‌وجود آمد که پس از قرون میانه رفته‌رفته قلمرو طبیعت و فرهنگ و دانش‌های مربوط به آنها از یکدیگر متمایز می‌شدند. دانشمندان جهانی را که در دسترس حواس انسان است کاوش می‌کنند. اما انسان تنها موجودی از میان حیوانات است که از خود ردپاهایی در تاریخ بجا می‌گذارد؛ تنها موجودی که محصولات و تولیداتش بجز ماده وجودی‌شان ایده یا معنایی را به ذهن متبادر می‌کنند، درحالی‌که برای دیگر موجودات این رابطه معنایی وجود ندارد. برای درک این رابطه معنایی باید بتوانیم ایده یا مفهومی که بیان می‌شود را از ابزار بیان آن تشخیص بدهیم (یا کارکرد یک شیء را از ابزار و فرآیند تحقق آن). انسان در فرآیند ساختن چیزها (اعم از محصولات کاربردی یا آثار هنری) معمولاً به طرح، فرآیند ساخت و پیغامی که مخابره می‌کند اندیشیده است. برای دانشمندان ردّ پاهای انسان اهمیت دارند، اما نه به‌عنوان موضوع کاوش و مطالعه، بلکه به‌عنوان چیزی که در فرآیندهای کاوش به کار او می‌آیند. اینجاست که تاریخ‌نگار یا همان اومانیست نقش متفاوت خود را ایفا می‌کند. حتی وقتی تاریخ علم از منظر کاوش خود فرآیندها و یافته‌ها و ساخته‌هایش بررسی می‌شود و نه کاربرد یا ردّ کارکرد آنها، درواقع این قلمرو اومانیه یا انسانیات است که وارد کار شده است.
اگر دانشمند کسی است که می‌کوشد تا تنوع آشوبناک پدیدارهای طبیعی را نظمی کیهانی ببخشد، تاریخ‌نگار یا همان اومانیست کسی است که می‌کوشد تا به تنوع آشوبناک ردّ پاها و دست‌ساخته‌های انسانی نظم و سر و صورت دهد. هردو فرآیند با مشاهده آغاز می‌شوند، البته نه مشاهده خام، که برمبنای گزینش‌هایی که دانش نظری هدایت‌گر آن است. بعد از آن از مشاهدات رمزگشایی شده و با طبقه‌بندی آنها را در قالب یک منظومه منسجم معنادار قرار می‌دهند. اما انسانیات دلمشغول چه معناهایی است؟
بد نیست این مقدمه را با بازگویی یک صحنه دراماتیک از روزهای پایانی زندگی امانوئل کانت به پایان ببریم. او که نماینده برحقّ دورانی است که هنر و انسانیات جایگاه علم‌واره‌شان را تثبیت می‌کردند. نه روز پیش از مرگ کانت، دکتر او به دیدنش می‌رود؛ کانت که به‌زحمت سرپا ایستاده و به‌سختی سخن می‌گوید به پرستارش می‌فهماند تا زمانی که دکتر ننشیند او نخواهد نشست و می‌گوید: «هنوز حس و معنای انسان بودن مرا ترک نگفته است». منظور کانت با توجه به دورانش، چیزی فراتر از رفتار مؤدبانه یک آدم متشخص است. او از اصولی حرف می‌زند که انسان برای خود وضع کرده و خود را به تبعیت از آنها ملزم گردانیده است. انسانی که در برابر بیماری و زوال و در یک کلام «میرایی»، واجد ارزش‌هایی است که از اخلاق، دانستن و آموختن، سلوک شهرنشینی و در یک کلام فرهنگ نشأت گرفته است.
تاریخ‌نگار هنر همان کسی است که ردّپاهای زندگی انسان را می‌کاود تا به تنوع آشوبناک زندگی انسان معنا ببخشد. جوری که انسان به ماده زندگی و فکر می‌بخشد، و به جهان معناهایی بار می‌کند که فراتر از ابزارهای زندگی، حیات اجتماعی ما را ممکن و معنادار می‌کنند. چه در سیر معماری، مجسمه‌سازی و نقاشی، چه در چینش و شیوه آذین‌بندی زندگی روزمره ما. این همان چیزی است که در تقاطع هنر و زندگی باید در پی آن باشیم.

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST