جامعهی فردا: لیدیا دیویس، نویسنده آمریکایی در
سال ۱۹۴۷ در نورتَمپتون ماساچوست به دنیا آمد. پدر و مادرش هر دو اهل ادبیات بودند.
تحصیلاتش را در رشتههای زبان انگلیسی، ادبیات و نویسندگی ادامه داد و کار ترجمه
را هم بهصورت جدی آغاز کرد. در سال ۱۹۷۴ با پل آستر،
نویسنده آمریکایی، ازدواج کرد ولی در سال ۱۹۷۸ کارشان به جدایی کشید. به گفته
خودش در کار نوشتن بیشتر از همه از ساموئل بکت و فرانتس کافکا الهام گرفته است.
«مادام بواری» اثر گوستاو فلوبر و «در جستوجوی زمان از دست رفته» اثر مارسل پروست
و برخی نویسندگان دیگر نظیر موریس بلانشو، میشل بوتور، میشل لری و پیر ژان ژوو و
میشل فوکو را به زبان انگلیسی ترجمه کرده و به همین علت نشان شوالیه ادبیات را هم گرفته
است. این نشان به نویسندگان و شاعران و مترجمانی اعطا میشود که به گسترش ادبیات
فرانسه کمک کرده باشند. تازهترین کتابی که دیویس ترجمه کرده «نامههایی به
همسایه» است؛ مجموعه نامههایی که مارسل پروست به یکی از همسایگانش نوشته بود.
نامهنگاریهایی که هشت سال به طول انجامید و در آن پروست به سروصداهایی اعتراض میکرد
که خلوتش را برای نوشتن بر هم میزد و روح حساس و رنجورش را میآزرد.
لیدیا دیویس در سال ۲۰۱۳ بهعنوان
سومین نویسنده آمریکایی بابت مجموعه داستان «نمیتوانم و نمیخواهم» موفق به کسب جایزه
من بوکر بینالمللی شد. پیش از او فیلیپ راث در سال ۲۰۱۱ این جایزه را
گرفته بود. آلیس مونرو، نویسنده کانادایی هم در سال ۲۰۰۹ موفق به کسب
این جایزه شده بود که بعداً جایزه نوبل ادبیات را برد. جایزه بوکر به رمان تعلق میگیرد
و لیدیا دیویس و آلیس مانرو دو مورد استثنایی هستند که بهخاطر داستانهای کوتاهشان
این جایزه را گرفتهاند. دیویس جایزه فیلولکسین و جایزه آکادمی هنر و ادبیات را هم
در پرونده کاری خود دارد.
آشنایی من با لیدیا دیویس به سالها پیش برمیگردد که او
را در مجله گلستانه معرفی کرده بودم و بعدها در مجموعهای با عنوان «بیست نویسنده
شصت داستان» هم که در انتشارات آمیتیس منتشر شد، داستانهای او را ترجمه کردم. در دیگر مجلات
ادبی برخی از آثاری او با ترجمه من و برخی از مترجمان دیگر نظیر رؤیا بشنام، مرتضی
هاشمپور، نسیبه فضلاللهی و فرزانه دستجردی منتشر شده است. تنها رمان او با عنوان
«آخر داستان» هم به ترجمه فریماه موید طلوع در انتشارات نیلوفر منتشر شده است.
الی اسمیت، نویسنده و منتقد اسکاتلندی که از او با عنوان
برنده منتظر جایزه نوبل نام میبرد و روزنامه گاردین نیز در یادداشت کوتاهی در
ستایش لیدیا دیویس مینویسد که هیچ جایزهای حق مطلب را مثل جایزهای که به دیویس تعلق
گرفت، ادا نکرده بود. داستانهای کوتاه او بدیع، شوخ، خلاقانه و به شکل غیرمنتظرهای
قوی است. زیرکی، قدرت، دقت، طنز و ظرافت در آثارش موج میزند. پیش از کتاب «نمیتوانم
و نمیخواهم»، کتابهای «ریزش کن»، «تقریباً بیحافظه»،
«ساموئل جانسون آزرده است» و «انواع مزاحمت» را منتشر کرده بود. هر چهار مجموعه
بعداً در۷۵۰ صفحه در یک مجلد منتشر شد که نویسنده برای من فرستاد. رمان
«آخر داستان» تنها رمان اوست. بین کسانی که داستانهایش را میخواندند معروف بود
به نویسنده نویسندهها؛ نویسندهای برای مخاطبان خاص. اسمیت او را نویسندهای میداند
که با جسارت و ذکاوت پرشور و طنز فوقالعادهاش مرزهای تازهای به روی داستان میگشاید
و خواننده را به دنیایی میکشاند که ایجاز، دقت و نوآوری معنایی تازه مییابد. او
نویسندهای است به عظمت کافکا، به ظرافت و هوشمندی فلوبر و تاریخسازی پروست. شاید
این تأثیر به بخش دیگر زندگی او برمیگردد؛ ترجمه. او در مقام مترجم ادبیات فرانسه بیتردید
از دو نویسنده بزرگی که آثارشان را ترجمه کرده تأثیر پذیرفته است؛ از گوستاو فلوبر
و مارسل پروست. این امر به شکلی دیگر در آثار هاروکی موراکامی هم دیده میشود.
موراکامی که مترجم آثار ریموند کارور به زبان ژاپنی است به شکل محسوسی تحت تأثیر
مینیمالیسم مستتر در آثار کارور است.
داستان دوخطی دیویس، یا پاراگراف ظاهراً پیشپا افتاده
خواننده را اسیر خود میکند. آنچه در ابتدا بازی مینماید به جدیتی پرمغز و عمیق
میرسد، آنچه به ظاهر فیلسوفانه است از شوخی، کمدی-تراژدی و روزمرگی پرده برمیدارد،
آنچه روزمرگی مینماید آدم را وادار میکند که بار دیگر به نوشته دیویس نگاهی بیندازد.
جدیت آثارش، توجه کامل میطلبد و در مقابل، چشم خواننده را به فضایی باز میکند که
در آن همه چیز ممکن است. الی اسمیت میگوید، دیویس، خود لذت است. نویسندهای که
مانند ندارد. جاناتان فرانزن او را جادوگر کلمات میداند و جویس کرول اوتس سهم او
را در گسترش داستان کوتاه میستاید.