تصور کنید که به ملاقات بیماری رفتهاید و او بگوید: "احساس سگی را دارم که زیرش گرفتهاند." بهاحتمالزیاد، آنگونه که ویتگنشتاین هنگام احوالپرسی از فانیا پاسکال به او پرخاش کرد و گفت: "تو چه میدانی که یک سگ زیرگرفتهشده چه احساسی دارد"، برنمیآشوبید؛ بلکه بیمار را دلداری میدهید که: "ایشالا بهتر میشی، غصه نخور." آنوقت با فراغت خاطر سراغ شنیدن حرفهای بیمعنی بعدی میروید! امروزه حرف مفت سکهی رایج بسیاری از مکالمات و نوشتهها شده، فقط هم مختص جامعهی ما نیست. کافی است به نطقی که ترامپ در توجیه به رسمیت شناختن اورشلیم بهعنوان پایتخت اسراییل ایراد کرد مراجعه کنید تا حجم عظیمی از آن را یکجا شاهد باشید!... ولی درهرحال حضور روشن این پدیده در مناسبات فردی و اجتماعی جامعهی ما امری نیست که بتوان از کنار آن بهراحتی گذشت و آن را قابل قیاس با یک نطق یا نوشته دانست. زمانی شهرداری، دیوارهای شهر پر دود و ترافیک شهرمان را پرکرده بود از عبارت زیبای: "زمانی آسمان شهرمان آبی بود." توگویی این عمهی گرامی ما بود که باغ خراب میکرد و مجوز برجسازی میداد... امروزه امر وقف از اهمیت بسزایی برخوردار شده و به شهروندان بیخیال! عزیز توصیه میشود که آن را جدی بگیرند... درودیوار ایستگاههای مترو، خیابانها، کوچهها، پارکها، ادارات و سازمانها پر است از جملات نغز و بیمعنا... مجریان رسانهی رسمی، زمین و زمان را با نخ عبارات بیمعنی به هم میدوزند. در فضای مجازی، حرف مفت دریایی است که همراه با استیکر گل و بوس و غنچه بر سر مخاطب آوار میشود. هرکدام از ما، روزانه به حجم زیادی از ادعاها و جملههای بدون پشتوانه و بیمعنا در دنیای حقیقی و مجازی برمیخوریم و از کنار آنها مثل امری بدیهی میگذریم. حرف مفت برخلاف دروغ، دغدغهی صدق و کذب را ندارد، نسبت بهدرستی گزارههایی که بیان میکند بیتفاوت است و ارتباط معناداری با واقعیت ندارد؛ چراکه مثل قضیهی سگِ زیرگرفته شده، قصدش نه گزارش کردن حقیقت است و نه کتمان آن؛ بنابراین ما آن را کمتر جدی میگیریم و در برابرش خشم و یا حساسیتی را که دروغ در ما برمیانگیزد نشان نمیدهیم. حرف مفت زن، درصدد توجیه خودش است، میخواهد خودنمایی و جلوه فروشی کند و خود را مهمتر ازآنچه هست نشان دهد. ما هم در برابرش حداکثر پوزخندی میزنیم و شانهای بالا میاندازیم. رواج حرف مفت، بیشتر در آموزههای فلسفی پساتجددگرایانه و ستیزش آن با واقعگرایی و تردیدش در امکان دسترسی قابلاعتماد به واقعیات عینی ریشه دارد. دسترسی نداشتن شهروندان به عناصر آگاهیبخش و بیتوجهی تولیدکنندگان پیام به نگاه و زبان و مقتضیات مخاطب باعث میشود تا در جامعهای که همه خودشان را همهچیزدان میشناسند و در برابر هر چیزی بیش ازآنچه فکر کنند نظر میدهند تولید حرف مفت به مقیاس انبوه برسد و جامعه در برابرش دچار مصونیت گردد. ما به قدرت تخریب و خطر حرف مفت بیاعتناییم؛ فراموش میکنیم که حرف مفت به نسبت دروغ دشمن بزرگتر و خطرناکتری برای حقیقت است. چراکه دروغ حقیقت را به رسمیت میشناسد ولی در برابر آن قد برمیافرازد ولی حرف مفت، حقیقت را نادیده میگیرد و توجهی به آن نمیکند و بر دنیایی از تخیل بنا میشود. ازاینرو مخاطب را عادت میدهد که دغدغهی انطباق حرفها را با واقعیات نداشته باشد، عادت طبیعی او را به توجه کردن به چگونگی امور ضعیف میکند و نگاه غیرواقعی و انتزاعی و ناتوانی از صدور هرگونه حکمی دربارهی واقعیات را برای او به امری عادی تبدیل میکند؛ چیزی که در جامعهی خودمان نیز شاهد آنیم. بسیاری از ما در برابر حرف مفت دچار مصونیت و بیحسی شدهایم و هیچچیز خطرناکتر از بیحسی آدمیان نیست!...
............
*برگرفته از کتابی با همین نام نوشتهی هری فرانکفورت٬ ترجمه محسن کرمی٬ نشر کرگدن.