شرق: تاریخ هنر همواره آمیزهای از گسستها و پیوندهاست؛ گسست از شیوههای تثبیتشده و ایجاد دگرگونی در شیوهها طی فرایند خلق و درعینحال پیوند امر خلاقه با چیزی در گذشته که چهبسا شیوه تثبیتشده، آن را حذف کرده و به فراموشی سپرده بوده باشد و در فرایند خلق، ضمن گسست از بخشِ رسما تایید و تثبیت شده و بهاصطلاح معروفِ گذشته، تکههای بهفراموشیسپردهشده آن احضار میشود و در هیاتی تازه حیاتی دوباره و دگرگونه مییابد. اینگونه است که پیشرفت در تاریخ هنر حرکتی است با رفتوبرگشتهای مدام؛ حرکتی که در عین گسستهایی که در هر مرحله از تاریخ هنر پدید میآورد، پیوسته نیز هست.
به بیانی این گسستها پیوند و ارتباطی خلاقانه با بخشهایی از گذشته دارند و در هر حرکت رو به جلو رجعتی هست به بخشی از گذشته که کشف دوباره گذشته و کشف ظرفیتهایی در گذشته را که ممکن است مغفول مانده باشند بههمراه دارد. از طرفی تاریخ هنر را در هر دوره نمیتوان از زمینههای اجتماعی و سیاسی آن دوره جدا کرد و پیوند هنر هر دوره را با این زمینهها نادیده گرفت. اینها در مورد هر هنری، از جمله تاریخ موسیقی، صدق میکند و به همین دلیل نویسندگان کتاب «تاریخ موسیقی غرب» در این کتاب ضمن روایت داستان موسیقی غرب از دوران باستان تا قرن حاضر به این موضوعات نیز توجه نشان دادهاند. «تاریخ موسیقی غرب» کتابی است از ج.پیتر بِرک هولدر، دانلد جِی گراوت و کلاود و.پالیسکا که با ترجمه کامران غبرایی در انتشارات کتابسرای نیک منتشر شده است. این ترجمه از روی ویراست هشتم کتاب انجام گرفته است.
«تاریخ موسیقی غرب» چنانکه مولفان آن در پیشگفتار خود بر این کتاب نوشتهاند «داستان شکلگیری و ریشههای سنت موسیقی غربی و دگرگونیهای این سنت در دورههای گوناگون، از عهد باستان تا امروز، است.» طبیعتا چنانکه مترجم نیز در پیشگفتار ترجمه فارسی این کتاب اشاره کرده «روایتهای پرشماری از تاریخ موسیقی وجود دارد و بسیاری از این روایتها هم به فارسی برگردانده شدهاند». بااینحساب پرسشی که به جا میماند این است که تفاوت این روایت با روایتهای دیگر چیست؟ مترجم در پیشگفتار درباره این تفاوت مینویسد: «وجه ممیز این کتاب در رویکرد تدوینگرانش به تاریخ است. هر بخش از بخشهای ششگانهی کتاب با درآمدی دربارهی وضعیت اجتماعی و سیاسی روزگار آغاز میشود و هر فصل از فصلهای سیوششگانه با شرح مفصلتری از آن دوره همراه است. تدوینگران کتاب با ترسیم وضع موجود در هر دوره، بهنوعی مقدرات و لوازم توسعه و پیشرفت را پیش چشم خواننده میآورند. کافی است نیمنگاهی به سرفصلهای هر دوره بیندازیم تا در باب وضعیت تاریخ و جغرافیای آن دوره تصوری پیش چشم ذهنمان شکل گیرد. روایت نویسندگان کتاب در همان نگاه نخست فاش میکند که تاریخ سیری بیگسست طی کرده است و مسیر تغییرش، ضرورتا از معبر شناخت میگذرد. بهندرت میتوان سنتشکنی یا ابداعی در تاریخ بشر یافت که فارغ از وضعیت موجود فرهنگی - اجتماعی پدیدار شده و دوام آورده باشد.» بیگسستبودن سیر تاریخ که در این پیشگفتار هم به آن اشاره شده، موضوعی است که نویسندگان «تاریخ موسیقی غرب» در مقدمه خود بر ویراست هشتم این کتاب مشخصا به آن اشاره کردهاند و این نشانه رویکرد آنها در نوشتن
این تاریخ است.
آنها نوشتهاند: «شاید یکی از دلایلی که تاریخ موسیقی میخوانیم این باشد که میخواهیم فهم بهتری از موسیقیهای گذشته و حال پیدا کنیم. وقتی میفهمیم که بسیاری از آهنگسازان تاریخ، از روزگار رنسانس گرفته تا سدهی بیستم، از موسیقی یونان باستان الهام گرفتهاند، شگفتزده میشویم؛ یا هنگامی که درمییابیم که باخ، موتسارت، بتهوون، برامس، شونبرگ، و بسیاری از آهنگسازان معاصر از موسیقیهایی بس کهنه و ساختهشده در روزگاران دور ایده گرفتهاند، شگفتیمان بیشتر هم میشود. از اینها شگفتانگیزتر اینکه تنظیمکنندگان آثار جَز از هارمونیهای موسیقیهای راول و دبوسی استفاده میکردهاند؛ با اینکه بافت چندلایه و ملودیهای چندگانهی موسیقی رَپ از موتتهای سدهی سیزدهمی ریشه میگیرد. بههیچروی، قصد نداریم بگوییم که هیچ چیز روی زمین و زیر آسمان آبی بکر نیست، اما تقریبا هرآنچه تازگی دارد، درواقع به شکلی از خم و راست سنت برخاسته است. گاه تازهها چیزی نیستند جز وامستانیهایی از گذشتههای دور.»
کتاب «تاریخ موسیقی غرب» شامل شش بخش است. بخش اول کتاب به موسیقی غرب در دوران باستان و قرون وسطا اختصاص دارد. در بخش دوم به موسیقی دوران رنسانس پرداخته شده و بخش سوم موسیقی در سده هفدهم را مرور و بررسی میکند. در بخش چهارم کتاب به موسیقی در سدهی هجدهم و در بخش پنجم به موسیقی در سدهی نوزدهم پرداخته شده و بخش ششم و پایانی کتاب به موسیقی در سدهی بیستم و پس از آن اختصاص دارد. در آغاز کتاب چند نکته درباره مطالعه آن آمده و در آن به نحوه طراحی کتاب و تدبیرهایی که در آن به کار بسته شده تا مخاطب بهآسانی بتواند آن را مطالعه کند، اشاره شده است. مولفان در بخشی دیگر از پیشگفتار خود بر این کتاب درباره آنچه در شیوه تدوین آن مدنظر داشتهاند نوشتهاند: «ما به هنگام تدوین این کتاب، همهی تلاشمان را کردهایم تا با ساختارمندکردن روایتمان از تاریخ موسیقی، هر رپرتوآر آن را در بافتاری اجتماعی و تاریخی بگنجانیم و تاثیرهایش را بر موسیقی امروز بازخوانی کنیم. در هر فصل، دگرگونیهای سبکی دوران را بررسی کردهایم و از آهنگسازان، ژانرها، و آثار برجستهی آن دوران گفتهایم. در این میان، از تنش میان سنت و ابتکار غافل نماندهایم و همواره سعی کردهایم اهمیت این تکاپوها و جایگاهشان را روشن کنیم. در هر بخش، هر فصل، و هر قسمت داستانی روایت شده است که مستقل است و میتوان جداگانه آن را مطالعه کرد، اما هر یک از این داستانها با داستانهای پیش و پس از خود پیوندی نزدیک دارند و همچون مهرههای تسبیح به یکدیگر بسته شدهاند و روایتی یکپارچه از انتخابها و ارزشهای بشر به دست میدهند.»