کد مطلب: ۱۱۶۹۴
تاریخ انتشار: شنبه ۹ دی ۱۳۹۶

شعر را نه معنی آن است که قائلش خواست!

هادی مشهدی

تصحیح جدید مثنوی معنوی که به کوشش دکتر محمدعلی موحد  به زودی به همت انتشارات هرمس و فرهنگستان زبان و ادب فارسی منتشر می‌شود.

این تصحیح بر اساس یازده نسخه صورت گرفته است؛ هشت یا نه نسخه از آن‌ها، نسخه‌هایی هستند که طی سی سال پس از وفات مولانا (یعنی تا آخر قرن هفتم هجری) کتابت شده‌اند. موحد در این کار، خود را مقید به نسخ قرنی که مثنوی در آن سروده شده دانسته و پا از آن فراتر ننهاده است؛ چراکه کلیه تحریفات و دستبردها به متن مثنوی نیز زان‌ پس روی داده است.

این اثر با مقدمه‌ای مبسوط همراه است که موحد در آن، به ملاحظات کلی در باب تصحیح مثنوی و شیوه‌ی‌ کار خود در تصحیح جدید اشاره می‌کند، ملاحظاتی چون عوامل موثر در تحریفات مثنوی، مثنوی به عنوان نمونه‌ی ادبیات مهاجرت، زبان ویژه‌ی مولانا و تاثیرپذیری آن از محیط پیرامون. موحد با این نظر نیکلسون، فروزانفر، مینوی و گلپینارلی اتفاق دارد و معتقد است که مثنوی در سال‌های آخر زندگی مولانا دائما در معرض تجدید نظر و اصلاح و بازسازی بوده است؛ هم‌چنین او دگرسانی‌های ضبط‌شده در نسخه‌هایی را که در پانزده سال اول بعد از درگذشت مولانا کتابت شده‌اند، حاصل و نتیجه‌ این بازخوانی‌های مکرر می‌داند.

موحد خواسته متنی پیراسته و قابل‌فهم و درخور اعتماد برای مخاطبان و علاقه‌مندان مثنوی فراهم کند که هم خوانندگان عادی از آن بهره ببرند و هم اهل تحقیق و نقد علمی به آن استناد کنند.

مرکز فرهنگی شهر کتاب با همکاری دانشگاه‌های تبریز، سلجوق قونیه، آنکارا، استانبول و رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در ترکیه، نشست‌های رونمایی از این تصحیح جدید مثنوی معنوی را دی و بهمن سال جاری در شهرهای تهران، تبریز، قونیه، آنکارا و استانبول برگزار می‌کند.

هم‌چنین ترجمه‌ی دو اثر دکتر محمدعلی موحد به زبان ترکی ـ تک‌نگاری «شمس تبریزی» به قلم دکتر علی‌گوزل یوز، مدیر گروه زبان فارسی دانشگاه استانبول و «مبالغه‌ مستعار» با ترجمه‌ دکتر نعمت یلدیریم، مدیر گروه زبان فارسی دانشگاه آتاتورک ارزروم ـ در ترکیه رونمایی می‌شود.

نخستین نشست از برنامه‌ی یادشده، سه‌شنبه پنجم دی‌ماه با حضور دکتر محمدعلی موحد، دکتر مصطفی ملکیان، دکتر توفیق سبحانی، دکتر نصرالله پورجوادی و بسیاری از مولوی‌شناسان، صاحب‌نظران، استادان دانشگاه‌ها، دانشجویان، نویسندگان، شاعران و علاقه‌مندان در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.

از چه روی، رجوع به مولانا؟!

ملکیان سخنان خود در باب ضرورت پرداختن به مولانا در قرن بیست‌ویکم میلادی آغاز کرد و اظهار داشت: رجوع مجدد به مولانا کدام سود و فایده را در بر دارد و آیا این فایده به اندازه‌ای است که پرداختن به مثنوی را به یک ضرورت بدل کند؟ از دو دیدگاه می‌توان به مولانا نظر کرد؛ اولین آن‌ها به دیدگاه هویتی (هویت‌جویانه) تعبیر می‌شود؛ این دیدگاه قائل بر این است که مولانا بخشی از هویت فرهنگی جامعه‌ی ماست (جامعه‌ی ایرانی‌ها یا مسلمانان) و پرداختن به مثنوی، شناختن و شناساندن آن به تشخص و تعیین‌یابی هرچه بیش‌تر هویت فرهنگی ما کمک می‌کند. این دیدگاه معمولا در دانشگاه‌ها و دپارتمان‌های زبان و ادبیات فارسی و تاریخ عرفان تعقیب می‌شود؛ این رویکرد در جای خود بسیار مستحسن است و چه‌بسا توصیه هم می‌شود؛ اما نمی‌تواند خواننده‌ی عادی را به رجوع دوباره به مولانا دعوت کند.

وی در شرح دیدگاه دوم گفت: این دیدگاه را می‌توان از سویی دیدگاه حقیقت‌طلبانه نام نهاد و از سوی دیگر دیدگاه مشکل‌گشایانه. دیدگاه حقیقت‌طلبانه بر سر این بحث دارد که آیا در مجموعه‌‌آثاری که از مولانا به دست ما رسیده است، حقیقتی وجود دارد که امروز بتوان آن را پذیرفت؟ اگر وجود دارد یا دست‌کم احتمال وجود آن وجود دارد، به مثنوی رجوع می‌کنیم، باخواسته‌ی کشف و برملاکردن حقیقتی که احتمال می‌داده‌ایم در آن بیابیم؛ این وجه‌ نظری این دیدگاه است؛ اما از حیث عملی نیز مثنوی می‌تواند مشکل‌گشا باشد؟ آیا می‌توان برای حل مشکلات فردی و اجتماعی از نسخه‌ای هفتصدساله طرف بربست؟ به نظر می‌رسد هریک از دیدگاه‌های یادشده را که در نظر آوریم، باز جا دارد به مولانا رجوع کنیم؛ هم حقایق نظری بسیاری هست که مولانا با دقت هرچه‌تمام‌تر بیان کرده است و هم در باب مشکلات بسیاری در مثنوی سخن گفته شده که می‌توان مداواگری آن‌ها را پذیرفت و در زندگی شخصی آزمودشان.

ملکیان افزود: به دو سبب یادشده به مثنوی رجوع می‌کنیم؛ اما این ارجاع مشروط به شرایطی است. اولین نکته در این است که باید به مولانا به چشم یک معلم نگریست، نه یک مرشد و مراد و پیر که هرچه می‌گوید باید در برابر او تسلیم بود و مجموعه‌ی قوای ادراکی و عقل را تعطیل کرد. او یک معلم است و سلسله آموزه‌های خود را در آثارش القا کرده است؛ باید دریافت چه می‌توان از او آموخت، نه این‌که دست‌بسته تابع او بود. نکته‌ی دیگر این است که به هر روی مولانا بخشی از سنت فرهنگی ماست و ما آن‌چنان‌که نباید در برابر آن ستیزه‌جویی داشته باشیم، نباید سفت‌وسخت به آن بچسبیم؛ اگر واقعا در پی حقیقت‌طلبی باشیم باید نقادانه به او بنگریم؛ یعنی باید بپذیریم که او نیز مثل هر شخص دیگری (متفکر، فرزانه، فیلسوف، عارف و الهی‌دان دیگری) می‌تواند خطا کند؛ بنابراین باید در جریان تصفیه‌ی فرهنگی، مولانا را نیز مستثنا نداریم تا بتوان چیزهای ارزشمند او را دریافت، نه چیزهایی از آرای او که قابل دفاع نیستند.

وی در شرح نکته‌ی سوم تصریح کرد: می‌دانیم که مولانا سخنان ماندگار بسیاری دارد؛ مراد از سخنان ماندگار، سخنانی است که از سه بوته‌ی آزمایش موفق بیرون آید و امروز پذیرفتنی باشد؛ تاکید بر این است که پذیرفتی‌بودن یک سخن جز حق یا باطل بودن آن است؛ بحث بر سر این است که سخن برای ذهنیت امروز در خور پذیرش باشد. عقلانیت امروز، اخلاق جهانی و حقوق بشر سه شرط لازم (و البته نه کافی) است که در تشخیص پذیرفتنی‌بودن یک سخن در نظر آورده می‌شود؛ سخنی که با سه مولفه‌ی پیشین ناسازگار نباشد، پذیرفتنی است. در آثار مولانا سخنان فراوانی هست که آن سه شرط را برمی‌آورد؛ این‌که حجم این سخنان نسبت به حجم کل آثار مولانا چقدر است، محل بحث نیست؛ اما او سخنان فراوانی دارد که امروز پذیرفتنی است. با این همه، نکته‌ی چهارم این است که می‌توان کل نظام اندیشگی یک متفکر را نپذیرفت، اما از تکه‌پاره‌های آن کمال استفاده را برد. شاید امروز کم‌تر کسی را بتوان یافت که بتواند کل نظام اندیشگی مولانا را (به صورت یک کل، یک هیات ترکیبی) بپذیرد و بگوید مولانا هرچه در هستی‌شناسی، خداشناسی، جهان‌شناسی، انسان‌شناسی، معرفت‌شناسی، ارزش‌شناسی و وظیفه‌شناسی گفته است، پذیرفتنی است.

ملکیان افزود: گمان نمی‌کنم امروز کسی بتواند این کل را من‌حیث‌المجموع بپذیرد؛ اما این به این معنا نیست که هیچ‌یک از اجزای آن نیز پذیرفتنی نیست. به نظر می‌رسد اگر بتوان کل اندیشه‌ی یک فرد را به اجزای یادشده تقسیم کرد، در سه جزء از سخنان مولانا سخنان پذیرفتنی بسیاری وجود دارد: انسان‌شناسی، معرفت‌شناسی و اخلاق (وظیفه‌شناسی). او در این حوزه‌ها سخنان بسیاری دارد که می‌توان از آن‌ها بهره جست و حتا آن‌ها را (به‌عنوان یک بدیل قابل دفاع) در برابر سخنان سایر متفکرانی قرار داد که در باب این موضوعات بحث کرده‌اند؛ ولو این‌که کل نظام فکری او را نپذیریم. من در عین این‌که به جد مریدیتی نسبت به مولانا و هیچ شخص دیگری در خود احساس نمی‌کنم، معتقدم حق‌طلبانه می‌توان در موارد یادشده از مولانا بهره برد و دریغ است به این آموزه‌ها پشت کنیم؛ هرکه به آن‌ها پشت کند به خودش خسارتی را تحمیل کرده است.

تولد تازه‌ی مثنوی

توفیق سبحانی در ابتدای سخنان خود، سرگذشت آخرین نسخه‌ی موجود مثنوی را به اختصار شرح داد؛ وی از آن‌پس به مقاله‌ی دکتر موحد در این‌باره اشاره کرد و اظهار داشت: مقاله‌ی ایشان در نامه‌ی فرهنگستان چاپ شده است؛ موحد در آن‌جا در چرایی این سخن گفته است که نباید به نسخه‌ی ۶۷۷ بسنده کرد. به اعتقاد من این سخنی بسیار دقیق و درست است. در آن‌جا مطالبی است که بدون یاری نسخ دیگر نمی‌توان صحیح خواندشان. من نوزده مورد از آن‌ها را فهرست کرده‌ام و برخی‌شان را در تصحیح استاد موحد بررسی کرده‌ام که به بهترین وجه حل شده‌اند.

وی برخی از آن نکات را برشمرد و تصریح کرد: رویکرد موحد نشان می‌دهد که تنها نمی‌توان به نسخه‌ی یادشده رجوع کرد. برای تاکید بر این امر باید به شرح ماجرایی بپردازم. من ابتدا مقالات شمس را در کتابخانه‌ی بایزید دیدم؛ یک روزِ کاری را تماما به رونویسی برگ اول گذراندم؛ روز بعد مقابله کردم و خطاهای فاحش خود را دریافتم. مقالات با زبان بی‌زبانی به من گفت تصحیح این کتاب کار چون تویی نیست و مردی می‌خواهد؛ خوشبختانه آن مرد پیدا شد و آن را به انجام رساند. من با رجوع به نسخه‌ی استاد موحد بسیاری از آن کاستی‌ها را دریافتم. من تلاشم بر این بوده است که مثنوی را به آن صورتی درآورم که از زبان مولوی برآمده و حسام‌الدین چلبی و بهاء‌الدین ولد بر کاغذ آورده‌اند؛ اما با تورق این نسخه دریافتم، این مثنوی از دیروز متولد شده است. من به موحد صمیمانه تبریک می‌گویم و امیدوارم او سال‌های سال سالم و سربلند و موفق باشد.

توفیق سبحانی به آثار موحد اشاره کرد و تاکید کرد: او اولا با چاپ و نشر مقالات شمس روحی در مولویه دمید و امروز با چاپ مثنوی روحی مجدد در نیمه‌جان مولویه دمید. از این‌پس مولوی‌پژوهی مسیر دیگری را پی خواهد گرفت. من باری دیگر این تلاش استاد را به فارسی‌زبان و مولوی‌پژوهان تبریک می‌گویم.

نیکلسون و پایان کار مثنوی!

پورجوادی در ابتدا به اهمیت نقش نیکلسون در تاریخ تصحیح مثنوی اشاره کرد و اظهار داشت: نزدیک به صد سال است که بحث تصحیح مثنوی با نام نیکلسون محقق انگلیسی پیوند خورده است. اثر وی در ۱۹۲۵ چاپ شده است؛ اما پیش از آن نیز چندین سال او بر سر این کار وقت صرف کرده است؛ او هم‌چنین این اثر را به انگلیسی نیز ترجمه کرده است. باید در نظر داشت، این دو رویکرد یکدیگر را یاری رسانده است. ما در خواندن یک کتاب درگیر واژگان نمی‌شویم؛ اما یک مصحح با تک‌تک واژگان در گیرودار است و باید نکات زیادی را درباره‌ی یک واژه در نظر آورد. این رویکرد هم باید در ترجمه لحاظ شود و هم در تصحیح؛ از این‌روی کسانی که به ترجمه‌ی یک اثر و تصحیح آن می‌پردازند به واقع در آن متن غرق می‌شوند و کارشان بیش‌تر در خور اطمینان است.

وی افزود: نیکلسون سال‌ها در پی نسخه‌های مختلف بود و بعد کار تصحیح را آغاز کرد و به انجام رساند. در پی این امر این پرسش مطرح است که از آن‌پس چه کسی می‌خواهد تصحیح تازه‌ای را صورت دهد و چرا؟ با توجه به رویکرد او آیا تصحیح تازه‌ای ضرورت دارد؟ نیکلسون در مقدمه‌ی خود آرزویی را مطرح می‌کند مبنی بر این‌که چه وقت می‌شود متون کلاسیک ادبیات فارسی تصحیح شوند و با چاپ مطلوب انتشار یابند؟ به گمان من طرح این آرزو مبدا بروز یک تحول در امر تصحیح متون کلاسیک فارسی است. می‌توان گفت نیکلسون آغازگر نهضتی در تصحیح متون فارسی بوده است؛ البته بعدها کسان بسیار دیگری در این راه گام نهادند. نیکلسون هم در این زمینه پیش‌قدم بود و هم چیزهای بسیاری به ما آموخت؛ ما نباید او را دست‌کم بگیریم. ما روش‌های علمی و انتقادی تصحیح را از فرنگی‌ها آموخته‌ایم و یکی از مهم‌ترین آن‌ها نیکلسون بوده است؛ نمی‌توان به سادگی این امر را وانهاد.

پورجوادی به ابعاد مختلف تلاش نیکلسون در رویارویی با نسخ مختلف و نیز روش وی در صورت‌بندی تصحیح، اشاره کرد و افزود: او در روند کار خود با نسخه‌ی قونیه آشنا شد و حجم در خور توجهی از کار را بر پایه‌ی آن صورت داد؛ او پس از مواجهه با نسخه‌ی یادشده نیاز به آن نداشت که حجم زیادی از کار را تغییر دهد. این‌گونه است که بسیاری از محققان و پژوهش‌گران نسخه‌ی او را عینا، با یک حروف‌چینی مجدد منتشر کرده‌اند. با این همه، به عقیده‌ی من، به رغم این‌که نسخه‌ی قونیه تصحیح شده است، باز مسائلی وجود دارد که تلاش مجدد در این حوزه را ایجاب می‌کند؛ بدیهی است این امر باید با اتکا به یافته‌ها و امکانات تازه صورت گیرد.

وی در ادامه برخی امکانات تازه و منابع جدید را به اختصار برشمرد، بر اهمیت آن‌ها در بازنگری متون کلاسیک تاکید کرد و افزود: ضرورت است با در نظرآوردن منابع تازه، متون کلاسیک دوباره تصحیح شوند؛ البته این به آن معنا نیست که اشخاص با افزودن رویکردهای ذوقی، آثار دیگران را با عنوان تصحیح تازه و با نام خود بازنشر دهند؛ این رویکرد به کار علمی لطمه می‌زند. مثنوی دکتر موحد داستان دیگری دارد. وقتی من تصور می‌کردم، پس از پیداشدن نسخه‌ی قونیه و تصحیح نیکلسون دیگر نیازی به تصحیح مجدد مثنوی نیست؛ اما پس از آن به نتیجه‌ی دیگری رسیدم. امروز هم این پرسش مطرح است که بعد از تصحیح دکتر موحد آیا باز هم به متن نیکلسون نیاز داریم؟ من در پاسخ به این پرسش معتقدم ارزش کار او به قوت خود باقی است؛ آن‌چنان‌که به گمان من پیداشدن نسخه‌ی قونیه از ارزش کار او نکاسته است، تصحیح مجدد موحد ما را از کار نیکلسون بی‌نیاز نمی‌کند. من نسخه‌ی موحد را هنوز ندیده‌ام و نمی‌دانم آیا می‌توان گفت پس از آن نیاز به تصحیح دیگری نیست؟

مولف مرده است

موحد در ابتدای سخنان خود از رویکرد برگزارکنندگان نسشت‌های رونمایی انتقاد کرد؛ به عقیده‌ی وی پیش از برگزاری این‌دست نشست‌ها متولیان باید کتاب را در اختیار سخنرانان مدعو قرار دهند تا آن‌‌ها فرصت مطالعه‌ی اثر را داشته باشند؛ وی از آن‌پس به سخنان پورجوادی اشاره کرد و تصریح داشت: پورجوادی بابت لطفی که به من دارد نمی‌خواهد آن‌چه را در دل دارد، آشکار بگوید؛ آن‌چه او در دل دارد این است که پس از کار نیکلسون چرا موحد در پی این کار رفته است. اگر این کتاب پیش‌تر به دست او رسیده بود، حتما می دید که تمام این مسائل در آن‌جا مطرح شده است؛ من بر این مثنوی مقدمه‌ای مفصل نوشته‌ام؛ در آن مقدمه تمام نسخه‌هایی را که نیکلسون مطالعه کرده است، معرفی شده است؛ درباره‌ی نسخه‌ی قونیه نیز مفصل بحث شده است؛ بر خلاف تصور موجود آن نسخه به خط مولانا نیست؛ به خط حسام‌الدین چلبی هم نیست و هیچ دلیل وجود ندارد مبنی بر این‌که کاتب دروغ می‌گوید؛ اما کاتب آشکار و روشن می‌گوید این بر اساس نسخه‌ای که به نظر مولانا و حسام‌الدین رسیده و تصحیح شده است، کتابت شده است.

وی در ادامه نکاتی را درباره‌ی نسخه‌ی یادشده و ارزش آن بیان کرد و افزود: تمام این مباحث در مقدمه صورت گرفته است و من بنا ندارم در این‌جا به آن‌ها بپردازم. نکاتی درباره‌ی متد و روش گفته شد مبنی بر این‌که متد ما جز روش‌های علمی غربی‌هاست؛ من درباره‌ی آن خواهم گفت. ملکیان نیز درباره‌ی محتوای مثنوی نکاتی را گفت؛ در این‌باره نیز باید تصریح کرد، برای این‌که بتوانیم با محتوای یک کتاب آشنا شویم، ابتدا باید متن تثبیت بشود؛ باید بدانیم درباره‌ی چه سخن می‌گوییم. من از دوران دبیرستان با مولانا آشنا شدم؛ اما سال‌ها پس از آن در منزل شایگان سخنی درگرفت مبنی بر این‌که مولانا را باید بازخوانی کرد؛ یکی از حضار پیشنهاد کرد ‌که خوب است باری دیگر مثنوی را از ابتدا بخوانیم؛ حرف او بر دل من نشست؛ چراکه کم‌تر صورت گرفته است مثنوی را از ابتدا تا انتها و متدیک بخوانیم. جلساتی با حضور ملکیان، برادرم، محمد زهرایی و منوچهر انور تشکیل شد و این کار صورت گرفت؛ هرچه پیش رفتیم، بیش‌تر مطمئن شدیم که متن باید تثبیت شود.

موحد تاکید کرد: اختلافات موجود بروز این فکر را در پی داشت؛ البته پیش از آن نیز مینوی طرح کرده بود، ضمن احترام زیادی که برای نیکلسون قائلیم، این امر باید صورت گیرد. کار او در دهه‌ی ۱۹۲۰، به تفاریق صورت گرفت؛ نیکلسون با توجه به این‌که ایران نیامده و فارسی را کتابی آموخته است، کاری معجزه‌آسا صورت داده است. به هر روی من به این فکر افتادم که متن مثنوی ابتدا باید تثبیت شود؛ ما امروز به متنی استاندارد نیاز داریم؛ من با چنین نیتی کار را آغاز کردم. زنده‌یاد فروزانفر برای خود حد قائل شده بود و تنها نسخه‌هایی را در نظر آورد که مربوط بودند به صد سال پس از مرگ مولانا. من این میدان را بر خودم بسیار تنگ کردم و پانزده‌سال را مد نظر قرار دادم؛ چراکه واریانت‌های موجود در هشت نسخه‌ی مورد نظر در تفاسیر بحث‌پذیرند؛ من آن‌ها را حفظ کردم که به کار اهل تحقیق می‌آید.

موحد بار دیگر به متد و روش اشاره کرد و اظهار داشت: مراد نیکلسون از تصحیح با آن‌چه ما مراد داریم، فرق دارد؛ کار تصحیح مثنوی، کار تازه‌ای نیست؛ این امر را عبدالطیف عباسی در هندوستان آغاز کرد؛ او طی یک عمر هشتاد نسخه را بررسی کرد و با یکدیگر تطبیق داد. دیدن نسخ مختلف و مطابقه‌ی آن‌ها در سنت تصحیح ما وجود داشته است. اما باید در نظر داشت نیکلسون در پی این است که دریابد آن مثنوی که از لب و دهان مولانا برآمده چیست؛ حال آن‌که سنت تصحیح ما در پی این است که مثنوی مورد استفاده قرار گیرد؛ ما مدت‌ها این‌گونه مثنوی را نگریسته‌ایم؛ اگر جز این باشد و تنها به رویکردهای علمی اتکا کنیم، بسیاری از شرح‌ها و تلاش‌های متعدد باید دور ریخته شود. این جامعه سال‌ها از نظرگاهی خاص به متون کلاسیک نگریسته است. به گمان من گذشتگان ما مانند برخی صاحب‌نظران معاصر به انفصال میان شعر و شاعر معتقده بوده‌اند؛ از این زاویه‌ی دید شعر که سروده شد، زندگی مستقلی می‌یابد و از مالکیت انحصاری شاعر خارج می‌شود و جزو میراث فرهنگی مردم در می‌آید؛ مهم نیست که شاعر وقتی آن را سروده بود، چه می‌اندیشیده است؛ مهم معنایی است که شنوندگان و خوانندگان در زمان‌های مختلف از آن در می‌يابند.

وی تاکید کرد: این حرف را شاید نتوان در جایی یافت؛ اما بسیاری از معتقدات هستند که ما معنای آن را نمی‌دانیم؛ برخی مصححان ما بر این عقیده‌اند که مثنوی باید در خور استفاده مردم باشد؛ به این معنی که مولف مرده است. عین‌القضات می‌گوید: شعر را در خود هیچ معنا نیست؛ اما هرکس از او آن تواند دیدن که نقد روزگار او بود و کمال کار اوست و اگر گویی شعر را معنی آن است که قائلش خواست و دیگران معنی دیگر وضع می‌کنند از خود، این هم‌چنان است که کسی گوید صورت آینه، صورت روی صیقل است که اول آن صورت نمود و این معنی را تحقیقی و رموزی هست که اگر در شرح آن آویزم از مقصود بازمانم. ما تصحیح را این‌گونه دیده‌ایم؛ حال آن‌که تصحیح علمی که نیکلسون آن را صورت داد، چیزی دیگر می‌گوید.

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST