شهرآرا: دکتر
محمدعلی موحد در تصحیح خود از مثنوی، هشت نسخه اصلی را مبنای کار قرار داده است.
معتبرترین نسخهای که از مثنوی به ما رسیده است، نسخهای است که در بارگاه مولانا
نگهداری میشود و به گفته دکتر موحد در مقدمه تصحیحش از مثنوی، استنساخِ آن، به
احتمال فراوان همزمان با پیریزیِ بنای بارگاه مولوی آغاز شده است؛ زمانی که
فرزند و خلیفه مولوی هر دو زنده بودهاند و این نسخه با نظارتِ آنها تهیه شده
است. نیکلسون به هنگامِ تصحیح دو دفتر ابتداییِ مثنوی از وجود این نسخه مطلع نبوده
است و از آن در تصحیح چهار دفترِ دیگر استفاده کرده است. این موضوع، به اذعانِ
خودِ نیکلسون، باعث دوگانگی در تصحیح شده است. پس از نیکلسون، اهمیتِ نسخه قونیه
(که به ادعای عبدالباقی گورپینارلری، شارح ترکتبار مثنوی، نسخه جامع و مانع مثنوی
محسوب میشود) چنان شد که به عنوان نمونه، وقتی دکتر عبدالکریم سروش، تصمیم گرفت
مثنوی را تصحیح کند، تنها نسخه معیارش را نسخه قونیه قرار داد. بخش عمدهای از
مقدمه دکتر موحد به اثبات این نکته اختصاص دارد که بسنده کردن به نسخه قونیه در
تصحیح معنوی چندان منطقی نیست. بهویژه که نسخههای قابلاعتماد دیگری از مثنوی هم در دسترس
ماست. نظیر نسخهای از یکی از دفترهای مثنوی که استنساخش به یقین، به قلمِ فرزندِ مولانا
بوده است.
از جمله ویژگیهای موحد، اتکا به عقلِ انتقادی است و گام
ننهادن در مسیر اسطورهپردازی. این ویژگی را موحد در مورد مولوی هم به خوبی رعایت
میکند. برای نمونه، دکتر عبدالکریم سروش در مقدمهاش بر تصحیح نسخه قونیه مثنوی و
نیز در سخنرانیای که با عنوان «انسان نزد مولوی» مشهور است، دلایلی در رد این
نکته که مثنوی و دیوان شمس توسط مولانا بازبینی شده است، ارائه میدهد. از دلایلی
که او ارائه داده است میتوان به این نکات اشاره کرد:
الف: اینکه بسیاری ابیاتِ نیمهبلیغ و نابلیغ در آثار
مولوی وجود دارد نمودی از این است که مولوی آثارش را بازبینی نکرده است؛ چرا که در
تسلط مولانا بر بلاغت شکی نیست.
ب: مولوی هر روز از نو متولد میشد و به گذشته بازنمیگشت.
نمیتوان باور کرد مولوی به اشعار گذشته خود بازمیگشته است و آنها را بازبینی میکرده
است.
دلیل اول دکتر سروش استنباطی عقلی است که منطق مشخصی
دارد. اما دلیل دوم از نحوه قرائتِ دکتر سروش از زندگی مولانا ناشی میشود و گام
نهادن در مسیر اسطورهپردازی از مولاناست.
در همان صفحات اولِ مقدمه دکتر موحد، وی بیآنکه به نظرِ
دکتر سروش اشارهای کند، در اثبات این نکته که مولانا مثنوی را بازبینی کرده است،
چند استنباط عقلی و مبتنی بر تحلیل متون ارائه میدهد. به عنوان نمونه به یکی از
روایاتی که «شمسالدین افلاکی» در مناقبالعارفین ارائه داده است، اشاره میکند.
در این روایت یکی از مریدان مولانا «فخرالدین سیواسی» را که از اصحاب مولانا بوده
است به خواب میبیند، در حالی که مأمور عذاب دندانهای او را در دهانش خرد میکرده
است. آن مرید علتِ امر را از سیواسی جویا میشود و پاسخی به این مضمون میگیرد: من
بیاجازه در مثنویِ خداوندگار دست میبردهام.
استنباطی که موحد از این روایت میکند جالب است. او میگوید
از این روایت میتوان چنین برداشت کرد که اصحاب مولانا اجازه داشتهاند پیشنهادهای
خود را برای بازبینی مثنوی به او ارائه دهند. به گفته موحد یکی از دلایلی که حواشی
نسخه قونیه و برخی نسخههای معتبر دیگر از مثنوی پر ازنسخه بدل است، همین بازنگریهایی
است که یا مولانا خود در مثنوی انجام داده یا اصحابش پیشنهاد دادهاند و او
پذیرفته. گذشته از این، آنچه ما از روندِ نگارش مثنوی میدانیم، بازبینی مثنوی را
ناگزیر میکرده است. بنا به روایات آن روند چنین بوده است: مولوی مثنوی را تقریر میکرده
و چلبی حسامالدین مکتوب میکرده. سپس حسامالدین روخوانی میکرده و پس از پذیرش،
بار دیگر مکتوب میکرده است. به هنگام تکمیل مثنوی هم، یک بار از ابتدا تا انتها،
حسامالدین مثنوی را برای مولوی روخوانی کرده است. در چنین شرایطی آیا میتوان پذیرفت که
مولوی مثنوی را بازبینی نکرده است؟