اعتماد: مواجهه و واکنش قدرتهای بزرگ در مقابل حرکتهای انقلابی مردم ایران در سال ۱۳۵۷ همواره یکی از مهمترین مسائل مورد توجه محققان بوده است. نظام جماهیر شوروی به عنوان یکی از قدرتهای بزرگ در زمان خود روابط پر پیچ و خمی را با ایران پشت سر گذاشته بود. این کشور با داشتن مرز مشترک وسیع با ایران، همواره در پی نفوذ و تحت کنترل گرفتن نبض تحولات ایران بود. فعالیت حزب توده به عنوان مهمترین حامی شوروی در ایران موید این ادعاست. اما اینکه شوروی در انقلاب اسلامی ۵۷ چه مواضعی داشت از مسائل پیچیده آن روزگار بود که امروزه نیز پاسخی دقیق و مکفی بدان داده نشده است. بطور قطع مسائل لاینحل و پر ابهام درباره این مساله بسیار است. برای فهم بیشتر مواجهه شوروی با انقلاب اسلامی ایران گفتوگویی را با الهه کولایی، مدرس علوم سیاسی دانشگاه تهران داشتیم تا زوایای دیگری از این مساله مهم را مورد بازخوانی و بررسی مجدد قرار دهیم. کولایی دارای تالیفات زیادی در حوزه مطالعات بینالملل است که از مهمترین تالیفات او میتوان به «اتحاد شوروی و انقلاب اسلامی ایران» اشاره کرد.
دوره پهلویها معروف به دوران جنگ سرد و اوج نظام دو قطبی در جهان بود. جایگاه ایران در آن دوران در بین این دو قطب چه بود و چطور ارزیابی میکنید؟
قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و در دوران جنگ سرد، ایران کشوری بود که در گروهبندی کشورهای متحد امریکا شناخته میشد و رژیم پهلوی سیاستهای منطقهای و بین المللی خودش را بر پایه همراهی و همسویی با امریکا تنظیم میکرد و از سوی امریکا حمایتهای گوناگونی دریافت میکرد و اهداف و سیاستهای امریکا در منطقه را دنبال میکرد. بنابراین آنچه بعد ازخروج بریتانیا از خلیج فارس رخ میدهد و همچنین آنچه بعد از خروج امریکا از جنگ ویتنام شکل میگیرد، برجسته شدن موقعیت و نقش ایران در تأمین ملاحظات امنیتی امریکا در این منطقه از جهان است. در مجموع سیاستهای ایران و امریکا به گونهای همپوشانی داشت، هم اهداف و علایق رژیم پهلوی در این همراهی تأمین میشد و هم حمایتهای گوناگون منطقهای و فرامنطقهای از نقش و سیاست رژیم پهلوی شکل میگرفت. بنابراین ما شاهد یک هماهنگی کامل در سیاستهای منطقهای و بینالمللی رژیم شاه با امریکا بودیم. در چنین شرایط بطور طبیعی ایران در برابر اتحاد شوروی به عنوان رهبر گروهبندی کمونیستی در جهان قرار میگرفت.
روابط ایران و شوروی بعد از انقلاب اکتبر، روابط پر فراز و نشیبی بوده است. از دوران اشغال ایران توسط متفقین و حمایت شوروی از حزب توده تا آغاز اولین روابط اقتصادی در دهه چهل و پشتیبانی اتحاد شوروی از اصلاحات ارضی، چه اتفاقی رخ داد که در دهه چهل و بعد از آن نامه عباس آرام به سفیر شوروی در ایران، این روابط به سمت طبیعی شدن حرکت کرد؟
بعد از سال ۱۳۴۲ شوروی از ایران اطمینان پیدا کرد که محل استقرار پایگاههای موشکی امریکا قرار نخواهد گرفت، علاوه براین پیشرفتهای تکنولوژیک نیاز امریکا را به ایفای چنین نقشی از سوی ایران از بین برده بود و آنها نیازی نداشتند که از خاک ایران، اتحاد شوروی را مورد حمله و تهدید قرار دهند. از سوی دیگر تنشزدایی در روابط امریکا و شوروی که بعد از حوادث کوبا اتفاق افتاد، فضایی را در محیط بینالمللی فراهم کرد که در چارچوب تنش زدایی در روابط امریکا و شوروی شاه سیاست مستقل ملی را مطرح بکند که ایران به دنبال پیگیری سیاست مستقل ملی هست تا در واقع نقش مستقلی را در فضای دو قطبی که دو ابرقدرت به یک آرامش دست یافته بودند و از رویارویی خودشان را به نوعی با توجه به بحثهای کندی و خروشچف از حوزه تقابل هستهای به حوزه ارائه الگوی موفق برای توسعه کشورهای جهان انتقال داده بودند و به ویژه برنامه «اتحاد برای پیشرفت کندی» برای مقابله گسترش انقلابهای کمونیستی، رژیم پهلوی در موقعیت بهتری قرار داد تا ایده سیاست خارجی «مستقل ملی» خودش را مطرح و دنبال بکند. بر همین اساس ما شاهد تغییر در روابط ایران و شوروی هستیم به گونهای که در زمینههای مختلف اقتصادی و فنی این روابط یک توسعه بیسابقهای را تجربه بکند.
اصولاً استراتژی اتحاد جماهیر شوروی در کشورهای جهان سوم در روند تحولاتشان چه بود؟
استراتژی شوروی در کشورهای جهان سوم در دوران نظام دو قطبی، بطور طبیعی کمک به تقویت گروهبندی کشورهای سوسیالیستی بود از طریق کمک به جنبشهای انقلابی در این کشورها یا اگر جنبشهای انقلابی قدرتمند وجود نداشتند، کمک به پیشرفت اجتماعی اقتصادی این کشورها به گونهای که از دید رهبران حزب کمونیست زمینه را برای انقلاب سوسیالیستی فراهم کنند. این در مورد ایران اهمیت ویژهای داشت، هم در دوره رضاه شاه این سیاست دنبال شد در تقویت رژیم پهلوی و نوع تعامل با رژیم پهلوی، هم بعد از ۲۸ مرداد و همچنین بعد از حوادث سال ۴۲ این رویکرد مورد توجه قرار گرفت تا بر پایه نظریهپردازیهای حزب کمونیست در شرایطی که جنبش کمونیستی در ایران سرکوب شده و قدرت چندانی برای نفوذ ندارد بهتر است تا به رژیم پهلوی کمک شود تا در مسیر رشد و توسعه صنعتی به پیش برود تا زمینه برای انقلاب سوسیالیسیتی آینده فراهم شود. از سوی دیگر نگاه روسها همیشه به ایران بر این اساس بود که هر نیازی را در ایران تأمین کنند عرصهای برای تعامل ایران با امریکا را بستهاند و این دیدگاهی است که همچنان در روابط ایران و روسیه حتی امروز هم حاکم است. در واقع روسها به این مساله توجه ویژهای دارند که همکاری آنها با ایران میتواند نیاز ایران را پاسخ بدهد تا از نزدیک شدن ایران به امریکا جلوگیری کنند.
در آن دوران اتحاد جماهیر شوروی میتوانست جایگزین مناسبی به جای امریکا باشد؟
دولت پهلوی چنین دیدگاهی به شوروی نداشت. دولت پهلوی به نظر میرسید از توسعه روابط با شوروی این مساله را دنبال میکرد که بتواند ابراز چانهزنی مناسبتری در تأمین نیازهای خودش از امریکا به دست بیاورد و در واقع در تعامل با امریکا بتواند از این ابزار استفاده کند. رژیم پهلوی و شاه به دنبال به دست آوردن سلاحهای پیشرفته از امریکا بودند اما در کنکره امریکا مخالفتهای جدی با دستیابی شاه به این سلاحها وجود داشت. کسانی بودند در امریکا که مخالف سیاستهای سرکوبگرایانه شاه بودند و معتقد بودند به همه تقاضاهای شاه نباید پاسخ داد و باید شاه را مجبور کرد که سیاستهای سرکوب را محدود و کاهش دهد. به همین دلیل توسعه روابط با شوروی این امکان را برای شاه فراهم میکرد در مذاکرات خود بتواند دست بالاتر داشته باشد و بهتر بتواند نیازهایش را از امریکا فراهم بکند.
به خاطر همین بود که قراردادهای خرید اسلحه و تأسیس صنایع سنگین مثل ذوبآهن اصفهان و ماشینسازی اراک را با شوروی بست؟
شورویها در واقع صنایعی در اختیار ایران قرار میدادند که برآمده از الگوی توسعه صنعتی آنها بود، نه فقط در ارتباط با ایران در واقع با همه کشورهای در حال توسعه الگوی راهبردی توسعه صنعتی شوروی مبتنی بر تقویت صنایع سنگین بود. این مزیتی بود که آنها در اختیار داشتند و البته برای کشور جهان سومی و در حال توسعه تقویت زیرساختهای صنعتی بسیار اهمیت داشت، در واقع ما امروز نان همان روابط را میخوریم و بنیانهای صنعتی در کشور از ذوب آهن تا ماشینسازی میراث همان دوره است. در شرایطی که غرب به دنبال وابستهسازی اقتصادی ایران و تحکیم این وابستگی بود شوروی میکوشید تا این وابستگیها را کاهش دهد و این یک فرصت برای ایران بود تا از تعارض امریکا و شوروی به سود خود بهرهبرداری کند.
تحلیل شما از حزب توده و نقش این حزب به عنوان حامی سیاستهای شوروی در ایران آن دوران چیست؟ این حزب چه راهکارهایی برای پیاده کردن اهداف شوروی و نزدیک کردن این دو کشور به کار میبرد؟
حزب توده مانند همه احزاب وابسته به شوروی بر اساس منطق کمینترن فعالیت آنها در جهت تقویت دیپلماسی شوروی بود و شوروی را پایگاهی برای دفاع از حقوق کشورهای مقابل امریکا برآورد میکردند، متناسب با سیاستهای شوروی سیاست خود را تنظیم میکردند و رهبران این حزب فعالیتها و تلاشهای خود را در چارچوب منافع و مصالح شوروی ادامه میدادند. مشی این حزب همواره یک مشی متناسب با راهبردها و سیاستهای شوروی بود. آنها بطور طبیعی مشی مسلحانه را تجویز نمیکردند، بلکه مبارزه سیاسی را علیه رژیم پهلوی دنبال میکردند. همین سیاست را بعد از انقلاب دنبال و سعی کردند با تقویت نظام اسلامی در ایران پایگاههای مقاومت در برابر امریکا در منطقه را تقویت کنند. آنها بر اساس نظام دو قطبی تضادهای جهانی را تحلیل میکردند و بر همین اساس تقویت نظام اسلامی را هم حتی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در برابر سلطهطلبی جهانی امریکا تأیید و دنبال میکردند.
و در نهایت موضع شوروی نسبت به تحولات اساسی ایران و ماهیت مذهبی انقلاب چه بود؟
وقتی که موج اول انقلاب در حال گسترش بود، تحلیل شوروی این بود که به قول آنها «ارتجاع سیاه» دارد این موج را دامن میزند، چون طبیعتاً آنها با مذهبیها و جریانهای اسلامگرا نمیتوانستند روی خوش نشان دهند. آنها ضد مذهب و گرایشهای مذهبی بودند و اینکه جنبش انقلابی ایران در چارچوب یک رویکرد مذهبی بخواهد پیش برود، برای آنها مطلوب به حساب نمیآمد، اما نکته مهم این است که در جریان پیشرفت انقلاب وقتی آنها متوجه تغییر در مشی امریکا در قبال انقلاب اسلامی شدند، در برابر سفر هایزر به ایران و تلاش برای مقاومت نظامی در برابر انقلاب ایران، ما شاهد هستیم که هشدارهای شوروی شروع میشود. برژنف به دولت کارتر پیام میدهد که نباید مداخله در امور داخلی ایران را دنبال کند. چنانچه امریکا بخواهد در امور داخلی ایران به مداخله بپردازد شوروی از قرارداد ۱۹۲۱ و حق ورود نیروهای نظامی خودش به ایران استفاده خواهد کرد و اگر امریکا قصد مداخله داشته باشد شوروی هم به مداخله در امور داخلی ایران خواهد پرداخت. ما یک نقش بازدارنده از اتحاد شوروی میبینیم که در برابر مداخلات امریکا ایفا میکند. این برآیند نظام دو قطبی هست، نظام دوقطبی فضایی را برای کشورهای جهان که به دنبال استقلال بودند فراهم میکرد که با استفاده از تقابل دو قطب یک فضای تنفسی به وجود بیاید. این فضای تنفسی در دوره انقلاب اسلامی به وجود آمد و امریکا با مقاومت شدید شوروی برای مداخله در امور داخلی ایران مواجه شد و این البته مفهومش این است که امریکا به دنبال شیوهها و الگوهای متفاوتی برای این مداخله بود.
آیا این روابط بین ایران و شوروی و روند آن تابعی از روند بینالمللی آن دوران بود یا تحولات داخلی ایران هم نقشی در این روند داشت؟
عامل اساسی تاثیرگذار بر روابط ایران و شوروی که همیشه هم وجود دارد، عامل بینالمللی بوده است. روسها ایران را به عنوان یک حکومت وابسته به غرب، تصورشان همیشه این بود که با تأمین نیازهای ایران زمینههای وابستگی ایران را به غرب کاهش بدهند و دست ایران را در برابر غرب به نوعی باز کنند. از طرف دیگر روسها معتقد بودند که با کمک به اقتصاد و صنایع ایران میتوانند ایران را به سوی انقلاب سوسیالیستی پیش ببرند، تا با گسترش طبقه کارگر و با تشدید تضادهای طبقاتی، انتظار وقوع انقلاب سوسیالیستی در ایران داشته باشند. با این حال روسها به خوبی میدانستند مردم مسلمان ایران حاضر به همراهی با یک انقلاب کمونیستی نیستند و با توجه به شناختی که از جامعه ایران داشتند ترجیح میدادند این روابط را در حد مقدور حفظ بکنند و گسترش بدهند.
آیا در روند تحولات انقلاب ایران، شوروی و سازمان جاسوسیشان هم نقشی داشتند؟
با توجه به اینکه روسها از انقلاب بلشویکی این اعتقاد را داشتند که هر انقلابی که منافع امریکا را هدف قرار دهد آبی است که به آسیاب ما ریخته میشود، انقلاب اسلامی را در چارچوب منافع خودشان ارزیابی میکردند. اما وقتی که سران حزب توده در تهران دستگیر شدند و متوجه میشوند که جهتگیری انقلاب اسلامی نه شرقی نه غربی هست، نارضایتی جدی در دولت شوروی نسبت به ماهیت انقلاب اسلامی ایجاد میشود. این مساله بعداً در مسائل افغانستان شدت بیشتری پیدا میکند. حضور ارتش سرخ در افغانستان که همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی ایران هست و بعداً هم حمایت ایران از مجاهدین افغانستان که در برابر ارتش سرخ مبارزه میکردند باعث تیرگی روابط دو کشور میشود. ضمن اینکه شورویها انقلاب اسلامی را یک امتیاز ویژه در برابر امریکا میدانستند.
سوالی که در پایان میخواستم به آن پاسخ دهید اینکه با گذشت چهار دهه از انقلاب اسلامی آیا فکر میکنید امکان بازخوانی آن در حال حاضر وجود دارد؟
این ضرورتی هست که حتماً باید اتفاق بیفتد. ما در آستانه سی و نهمین سالگرد انقلاب اسلامی باید بتوانیم به بازخوانی نتایج انقلاب و عملکردهای سالهای گذشته بپردازیم. ما در تاریخمان انقلاب مشروطه داشتیم که منجر به دیکتاتوری رضاشاهی شد، بعد نهضت ملی شدن صنعت نفت را داشتیم که آن هم به سیطره شرکتهای بینالمللی و امریکایی بر صنعت نفت منجر شد. ما باید ببینیم جنبشهای انقلابی که بنیانکن هستند، چه نتایجی دارند. ما باید بپذیریم که چارهای جز اصلاح تدریجی و حرکتهای گامبهگام نداریم. هر حرکت سریع میتواند هزینههای گزافی در برداشته باشد، بدون اینکه ما را به آن نتایج قابل انتظار برساند. در این زمینه انقلاب اسلامی جای خود را دارد. فروپاشی شوروی و انقلاب رنگی و انقلابهای عربی، همه درسهای بسیار خوبی به ما ارائه میدهند که ما راهی و گریزی جز اصلاح پی در پی و البته تن دادن صاحبان قدرت به اصلاح را نداریم. مردم رأی خود را میدهند، ایدههایشان را مطرح میکنند. این وظیفه و تکلیف کسانی است که رأی را میگیرند تا بروند خواستههای مردم را تأمین کنند تا اینکه به مسیرهای دیگر کشیده نشوند.