ایران:
هیچ متنی عریان نیست
دکتر بهمن نامورمطلق
عضو حلقه نشانهشناسی ایران
در مطالعات آثار هنری و ادبی رویکردهای مختلفی وجود دارد
که رویکرد «ساختارگرایانه» یا «متنگرایانه» یکی از آنها است که سعی دارد اثر را تنها
در حوزه متنی مورد مطالعه قرار دهد و چندان با «گفتمان» و «بافت» سر و کار ندارد.
اما فارغ از نظریههایی که بر «متن» تأکید دارند، نظریات
فرامتنی از ژرار ژنت و رولات بارت نیز وجود دارد که میان «متن» و «پیرامتن» تمایز میگذارند
و «متن» را هسته اصلی خلقِ اثر هنری و ادبی میدانند که پیام اصلی مؤلف در آن گنجانده
میشود و میتواند شامل چندین پیرامتن باشد که به فهم و خوانش بهتر متن کمک میکنند.
واقعیت این است که هیچ متنی عریان نیست و همواره متنها در پوششی از پارهمتنها
قرار میگیرند؛ بهعنوان مثال «جلد کتاب» جزئی از متن کتاب نیست، ولی در واقع
پیرامتنی است که متن کتاب را در بر گرفته است که هم مخاطب را ترغیب میکند به متن
کتاب ورود کند و هم شامل اطلاعاتی است که به فهم متن کمک میکند. به این اعتبار، پیرامتنها
دو دستهاند؛ «متصل» و «منفصل». پیرامتنهای متصل آنهایی هستند که با متن پیوند
خوردهاند؛ همچون تیتراژ آغاز و پایان یک فیلم که پیرامتنی برای متن فیلم به شمار
میروند. اما پیرامتنهای منفصل آنهایی هستند که از دور متن را معرفی میکنند؛
همچون تیرز فیلم سینمایی که در تلویزیون پخش میشود یا پوستر نمایشگاه یا جشنواره
که پیرامتنهای منفصل نسبت به متن اصلی محسوب میشوند.
به طور کلی کار پیرامتنها، «اطلاعرسانی» و «اغواگری» است،
یعنی هم درباره خود متن یکسری اطلاعات میدهند و متن را معرفی کنند و هم میتوانند
نظر مخاطب را جلب کنند. «دریدا» بحث قابل تأملی درباره پیرامتنها دارد و پرسش میکند
که آیا این پیرامتنها هم میتوانند متن محسوب شوند؟ او در نهایت به این نتیجه میرسد
که نه متن هستند و نه غیرمتن. بنابراین، پیرامتنها، بخش بسیار مهم در جلب توجه
مخاطب و همچنین اطلاعرسانی در خصوص خود متن هستند. متأسفانه در فرهنگ ما به
پیرامتنها کمتر توجه میشود و به تعبیری فرهنگ پیرامتنی ضعیفی داریم و بیشتر بر
خود متن تمرکز میکنیم و این ناشی از همان فرهنگ مرکزیتگرای ما است که طی آن، اساساً
به بستهبندی و پوستر توجه کمتری میشود تا آنجا که حتی برخی به کپیبرداری از
پیرامتنها متوسل میشوند. این در حالی است که پیرامتنها خود بخشی از فرآیند متنسازی
هستند. از این رو، بین پیرامتن و متن باید نوعی همسنخی وجود داشته باشد. با توجه
به این مقدمه نظری که درباره نشانهشناسی متن گفته شد اگر بخواهیم پوستر سی و
ششمین جشنواره فجر را مورد خوانش نشانهشناختی قرار دهیم و با توجه به نظریه
بینامتنی «ژرار ژنت» آن را تحلیل کنیم باید گفت پوستر بهعنوان پیرامتنی که برای
متن جشنواره فجر پیشبینی و رونمایی شده است ضمن دارا بودن لطافتهای شاعرانه و
هنرمندانه و رنگهای خوب، دربردارنده حکمت و فلسفه ایرانی نیز است. پیکره «سیمرغ»
به معنای وحدت است که به نوعی میتواند طیفهای مختلف ژانرهای سینمایی را نمایندگی
کند، اما با این حال، طبیعت سینما، چنانکه باید در آن دیده نمیشود. به این معنا
که اگر پوستر بهعنوان پوستر هنرهای تجسمی معرفی میشد، هیچ اشکالی به آن وارد
نبود، اما این پوستر کمتر به آن وجه سینمایی اشاره دارد و ارجاعاتش به خود هنر
سینما بسیار ضمنی است و تا حدودی میتوان گفت در این رابطه دچار ضعف است. بحث دیگر
در مورد «دربرگرفتگی» است. بالاخره پوسترها، هیچ گاه ناب و اصیل نیستند و بر اساس اصل
بینامتنی ما هیچ متنی نداریم که از ذهن ناب مؤلف بیرون آمده باشد. همیشه متنهای
دیگر در شکلگیری متن جدید تأثیرگذار بودهاند. پوستر بهعنوان یک پیرامتن نیزچنین
است. متأسفانه پوسترها این اواخر بیشتر با الهام گرفتن از پوسترهای دیگر شکل گرفتهاند.
بنابراین تا حدی امری طبیعی است و به اعتقاد من، استفاده از تکنیکهای قبلی را نمیتوان
کپی کاری تلقی کرد. از طرف دیگر، پوستر سی و ششمین جشنواره فیلم فجر را میتوان
تداعیکننده «اسطوره ایکاروس» دانست.
ایکاروس شخصیتی است که پدرش اسطوره معماری است. وقتی
آنان در هزارتویی گیر میکنند پدرش بالهایی از پر و موم میسازد تا از آنجا
بگریزد اما از پسرش میخواهد به خورشید نزدیک نشود، اما ایکاروس چون حس گرما،
حقیقت و روشنایی دارد، آنقدر مجذوب آفتاب میشود که نهایتاً میسوزد. این اسطوره
اشاره به آن دارد که اگر چیزی خوب است زیاد آن میتواند خوب نباشد. سیمرغی که از زمین
کنده میشود و در حقیقت آفتابگونه آسمان حل میشود به نوعی تداعیگر اسطوره
ایکاروس است. به این اعتبار، اسطوره ایکاروس خود پیرامتنی منفصل برای پوستر
جشنواره بهشمار میرود. این در حالی است که خود پوستر، پیرامتنی برای مراسم
جشنواره فجر است. از دیدگاه ژرار ژنت اینچنین است که هیچ متنی عریان نیست.
سیمرغ فجر از سی گذشت اما نسوخت
دکتر حمیدرضا شعیری
استاد نشانهشناسی دانشگاه تربیت مدرس
هنر، شعر و ادبیات در سازه بیانی خود وابسته به چهار
عنصر «تخیل» هستند. این چهار عنصر عبارتند از خاک، آب، هوا و آتش. «خاک» عنصر
فشرده و سنگین است که در تخیل ادبی- هنری بر ماندگاری، قدرت و ثبات دلالت میکند.
«آب» عنصر گسترده و با قابلیت بسط، روانی و سیالیت است که از دیدگاه معنایی
شفافیت، زلالی، پاکی و حرکت را در خود نهفته دارد. عنصر «هوا» سبکی، رهایی و چابکی
را دارد که اگر به شکل باد نمایان گردد بر سرعت و قدرت جابهجایی دلالت میکند و
بالاخره «آتش» اگرچه نسبت به هوا گستره کمی دارد، اما از قدرت و انرژی بسیار زیادی
برخوردار است. اما در تخیل ادبی، «آتش» حرارت است که میتواند سبب عصیان، شوریدگی،
دگرگونی و منقلب شدن شود. به همین دلیل در ادبیات از آتش عشق سخن گفته میشود. آتش
هم پاک میکند هم نماد روشنایی و نور است. در اسطوره هم آمده است که پرومته، زئوس
خدای خدایان را فریفت و آتش را که نماد خرد و دانایی هم بود از آسمان به زمین آورد
و به همین دلیل سخت تنبیه شد.
اینک سیمرغ سی و ششمین جشنواره فیلم فجر؛ پوستر جشنواره «سیمرغی» است که سه
عنصر تخیل یعنی آب، هوا و آتش را در خود دارد. سیمرغ این پوستر، از آب سر برآورده
است. فضایی که منبع و پایگاه تولد سیمرغ در نظر گرفته شده بیشباهت به فضای کیسه
آبی که جنین در آن رشد مییابد، نیست.
به همین دلیل، تولد سیمرغ و سر برآوردن از آب همانند
پرتاب به دنیایی است که ابتدا در حالت تکثر به صورت قطرات پراکنده اما پر انرژی به
تصویر کشیده شده است. گویا چرخش هوا در لابهلای تن و اندام جنینی سیمرغ او را به نقطههای
بیشمار و متکثری بدل کرده است که از حرکت و حضوری رقصان برخوردارند.
بنا بر این قطرات آب حرکتی دوار و چرخشی را شکل میدهند
که رفته رفته به یکدیگر میپیوندند و درهم تنیده میشوند تا به اندامی تبدیل شوند
که حالا آب و هوا را در خود جمع کرده و این در حالی است که به سمت قطرات و
آبی که از آن شکل گرفته برگشته تا بنیانهای تولد خود را نظاره کند.
این برگشت به ریشههای زیرین نشان دهنده این نکته مهم
است که زمان شکل یافتگی، زمانی نوستالژیک است که بخشی از حضور سیمرغ و به نحوی
حضور ما به آن وابسته است. شاید ما همواره انسانهایی هستیم که در افسوس دنیای جنینی
از دست رفته به سر میبریم.
به تعبیری این سیمرغ برگشته است تا به همه ریشههای
سیمرغ فجر از نخستین جشنواره تا امروز نگاه کند و در حالی که از آنها فاصله میگیرد،
در حسرت زمان تلخ و شیرین دورههای پیشین قطرات اشک جاری کند. بنا براین، قطرات آب
میانی زیر پای سیمرغ در پوستر، قطرات آب پرتاب شده از دریا به بالا یا قطرات اشک
جاری از چشمهای سیمرغ از بالا به پایین هستند؛ هر چه هست، حرکت دوسویه است. اما
بالاتر که میرویم سیمرغ به آسمان و خورشید نزدیک میشود. اینجا است که بتدریج
عنصر آتش در او نمایان میشود. انعکاسی از نور در سیمرغ. بالهای سیمرغ که به رنگ
قرمز یا ارغوانی نزدیک میشوند حالا دیگر تبلور آتش را در خود دارند. سیمرغ رفته
رفته از آب به حرارت و سپس به نور و انرژی تبدیل میشود.
اما سیمرغ «خردمند» است. نه آنقدر به خورشید نزدیک میشود
که بسوزد و نه آنقدر از آن دور میماند که سرد و منجمد شود. این معنای حضور در
بالا که هم چرخش سماعی و هم حرارت و انرژی را دارا است از سیمرغی حکایت میکند که
گویا حالا «پخته» شده است؛ از «سی» گذشته است اما نسوخته است. هم خرد است و هم
عشق، هم عصیان است و هم «بودش». اما این هنوز پایان سیمرغ نیست.
آب، هوا و آتش درهم تنیدهاند تا سیمرغ استعلا یابد و
دیگر بدون اینکه به سمت گذشته خود برگردد یا در گذشته خود تردید کند، نگاه هوشیار،
اما عارفانه و عاشقانه را که در رنگ سبز پدیدارشده است به بالا هدایت کند و در
اوجِ بودن و استعلا قرار میگیرد. حالا سیمرغ فقط اندامواره نیست، در خود هویت
یافته است، از قطرات پراکنده و شکل نایافته به حضوری «سماعی» و سپس «خردمند»
استحاله یافته است. سیمرغ سی و ششمین جشنواره فجر از سی گذشته است اما نسوخته است
ولی بیشک از زمانِ جنینی به زمانِ اسطورهای و سپس زمانِ درگستره، استحاله یافته
است اما در نوستالژی زمانِ جنینی نیز به سر میبرد.