شهرآرا: حدود هفتاد سال از بنیاد گذاشتهشدن «تاریخ شفاهی» در دانشگاه
کلمبیا میگذرد و امروز این پدیده در میان انواع پژوهشهای تاریخی جای خود را باز
کرده است. تاریخ شفاهی شباهتهایی با برخی دیگر از نمونههای روایی مانند خاطرات
مکتوب و ناداستان (nonfiction) دارد. در این پدیده ما با روایت رویدادهای تاریخی از زبان اشخاصی حاضر
و ناظر در آن، یا افراد مرتبط با آن مواجهیم. امری که حسین دهباشی، تاریخپژوه و
مستندساز، گامهای مهمی در زمینه آن برداشته است. پروژه «تاریخ شفاهی و تصویری
ایران عصر پهلوی دوم»، مجموعه سندهای تصویری مهمی است که دهباشی در آن گفتوگوهایی
با مقامات عصر پهلوی صورت داده است و نمونهای درخورتوجه از تاریخ شفاهی به شمار
میرود. با او که مدتی پیش برای حضور در برنامه رونمایی کتابهایی مربوط به پروژه
یادشده به مشهد آمده بود، درباره مقوله تاریخ شفاهی و مسائل آن گفتوگو کردهایم.
در بحث تاریخ شفاهی به نظر میرسد یکی از بازدارندههای بنیادی، مقوله
ممیزی است، چرا ممیزی باید روی این مسئله حساسیت داشته باشد؟
آنچه ممیزی در تاریخ شفاهی را ایجاب میکند از ممیزی در دیگر حوزههای
تاریخی جدا نیست. درواقع ما با روایت تاریخ، تصویری از خود و رقبایمان میسازیم؛ این
تصویر بهویژه در بحث رقبای سیاسی خود را نشان میدهد. اگرچه درمورد رقبای فرهنگی
و حوزه اندیشه نیز مصداق پیدا میکند. ما نه فقط در حوزه تاریخ بلکه در زمینه رمانهای
تاریخی که یک وجه جدی آنها تخیل است نیز با بحث ممیزی روبهرو هستیم.
در اینباره ما موضوعی با عنوان «وقایعی که اتفاق افتاده» داریم و نیز
بحثی دیگر به اسم «تصویر جامعه از وقایع رخ داده». خیلی مواقع ما تلاش میکنیم
نقاط منفی خود را پنهان کنیم و نقاط منفی رقیب را برجسته نشان دهیم و این کار را
نهتنها در عمل بلکه در حافظه و خاطره جمعی نیز انجام میدهیم. از اینرو مدام
مراقبت میکنیم تصویری که میسازیم مطابق قرائتی باشد که ما میپسندیم.
این «ما» یعنی چه کسانی؟
این ما از ارکان حکومت تا جنبشهای فرهنگی و ادبی و سیاسی و... را
دربرمیگیرد. برای نمونه یک حوزه خاص از نویسندگان که الزاما هم منافع سیاسی ندارند، تلاش میکنند
خاطرات خود را به گونهای ارائه بدهند که خود را موجهتر نشان دهند. اگر نوع
برخوردی را که کانون نویسندگان با جلال آل احمد و خاطرات منتشرشده او کرد و از آنطرف
رفتار انقلابیون و مسلمانها را با خاطرات جلال درنظر بگیرید، کاملا مؤید همین
ماجراست. مسلمانها روایتی از جلال ارائه دادند که انگار او مسلمانی دوآتشه و
معتقد به ولایت فقیه است و نماز شبش ترک نمیشود و درواقع او را مصادره کردند. از
آن سو در روایت چپها از آل احمد، او انسانی ماجراجو و هرهریمذهب بود و واقعیت
این است که جلال اینگونه نبود.
آیا سنت تاریخ شفاهی در تاریخ و فرهنگ ما پیشینه دارد یا باید آن را
امری غربی تلقی کرد؟
آن چیزی که علم تاریخ شفاهی است در تاریخ ما سابقه ندارد. ما روایتهای
تاریخی و شفاهی سینه به سینه داشتهایم آنچنانکه به فرض روایتهایی از روزگار
کهن به دوره فردوسی رسیده و بعد مکتوب شده. یا تاریخ طبری که در سده سوم نوشته شده
بر پایه روایتهای «سینهبهسینه نقلشده» شکل گرفته است. با این حال ما به شاهنامه و تاریخ طبری تاریخ شفاهی نمیگوییم. آن
چیزی هم که امروز در کشور ما به عنوان تاریخ شفاهی وجود دارد، به طور مشخص در بخش تاریخ
شفاهی حوزه هنری و مرکز اسناد انقلاب اسلامی، به مفهوم علمی خود تاریخ شفاهی نیست.
البته این گفته به معنای کماعتبار بودن آن از لحاظ تاریخی نیست و حتما چنین
اسنادی ارزش دارند و در مراحلی، از تاریخ شفاهی هم ارزششان بیشتر است اما تاریخ
شفاهی با معیارهایی تعیین شده است و نمیشود به هر آنچه تاریخی است و مبنای شفاهی
دارد، این اسم را اطلاق کرد.
یک دغدغه در بحث تاریخ شفاهی میزان وثوق گویندههاست، این چقدر به
محتوای فراهم آمده (متن صحبتهای گوینده) آسیب میزند؟
اعتبارسنجی و راستیآزمایی در تاریخ شفاهی از آنچه در دیگر روشهای
تاریخی و سندپژوهی هست، جدا نیست و همان دقتها را باید به کار ببریم؛ منتها شاید شکلش
متفاوت باشد. در این زمینه معمولا به سراغ کسانی میرویم که سنوسالی از آنها
گذشته و ممکن است بخشهایی از خاطراتشان را فراموش کرده باشند یا جابهجا تعریف
کنند یا اینکه با توجه به سلیقه و شرایط روز جامعه تغییراتی در اسناد بدهند. این
بهمعنای کمارزش بودن تاریخ شفاهی نیست، بلکه نشانه دشواریاب بودن آن است.
یعنی حتی سندی سراسر دروغ میتواند ارزش خود را داشته باشد؟
بله. نکته این است که شما نمیتوانید بهراحتی به دادههای تاریخ شفاهی
اعتماد کنید، آنچنانکه در دیگر حوزههای تاریخی نیز باید بنا را بر بدبینی بگذارید
و هر آنچه میخوانید بنا را بر نبود اصالتش بگذارید تا زمانی که اطمینان به اصالتش حاصل کنید. در تاریخ شفاهی تا هنگامی
که دادهها را با منابع مکتوب و دادههای تاریخ شفاهی دیگران تطبیق ندادهاید و به
کرات آن را نیازمودهاید، نباید اطمینان کنید. البته با وجود اینکه در تاریخ شفاهی
ممکن است به اشتباه بیفتید، احتمال داردچیزهایی پیدا کنید که در دیگر حوزههای
تاریخ مسکوت مانده است یا صراحت ندارند.
مصاحبهگر، چه در مرحله انجام گفتوگو و چه در تدوین نتیجه کار به شکل
سند مکتوب یا تصویری یا شنیداری، تا کجا حق قضاوت دارد؟
تاریخ شفاهی مانند هر سند دیگری درجات مختلف دارد. سند درجهیک شامل اسنادی
میشود که امروز با توجه به فناوری نوین دربردارنده گفته شفاهی افراد به صورت ضبط
شده، تصویر آنها و تجزیه و تحلیل آن مجموعه به عنوان زبان بدن و غیره است. وقتی
فایلی تصویری را پیاده میکنید، طبیعتا زبان بدن را از دست میدهید، به فرض شخص به
شما میگوید «شاه آدم دقیقی بود»، وقتی سند تصویری را میبینید از حرکات او متوجه
میشوید دارد طعنه میزند و اتفاقا منظورش این بوده که شاه انسان دقیقی نبوده است.
بنابراین فهم فایل صوتی به عنوان سند درجه دو دشواریابتر است و به همین ترتیب
وقتی به کتاب تبدیل میشود، اگرچه با مخاطب عمومی ارتباط بیشتری برقرار میکند،
مخاطب فاصله بیشتری با اسناد موثق پیدا میکند. پژوهشگر در اصل سند تاریخ شفاهی نباید
دست ببرد اما وقتی آن سند تبدیل به کتاب میشود، مانند هر کتاب دیگر اضافاتی چون
مقدمه و نمایه و اسناد و چکیده و پاورقی خواهد داشت. مخاطب باید درنظر داشته باشد
که مسئولیت این اضافات با پژوهشگر تاریخ شفاهی است و ربطی به مصاحبه شونده ندارد؛
به عبارتی پژوهشگر، مشروط به اینکه در اصل متن دست نبرد، میتواند در آن اضافات و
داوریهای خود را بیاورد. در این میان ویراستاری کار هم باید بسیار اندک باشد. نمیتوان
برای خوشخوان کردن متن چنانکه در دیگر کتابها مرسوم است، جملات را جابهجا کرد
یا مثلا جملات شکسته را نوشتاری کرد. تاریخ شفاهی تا زمانی تاریخ شفاهی شمرده میشود
که ارزش سندی خود را حفظ کرده باشد. سندی مثل کتاب «دا» با وجود همه ارزشهای
تاریخی و ادبیاش در حوزه تاریخ شفاهی نمیگنجد؛ چون متنش آنچنان ویرایش شده و
ساختار اولیه آن جابهجا شده که مخاطب متوجه نمیشود نویسنده وقتی فلان جمله را میگفته
با چه لحنی گفته یا جمله قبل و بعدش چه بوده.
در صحبتهایتان به مخاطب عمومی اشاره کردید. ما در مقوله تاریخ شفاهی،
همچون هنر و ادبیات بحث عامهپسند بودن و نخبهگرا بودن را هم داریم؟
ما در مراحل مختلف انتخاب میکنیم با چه سطحی از مخاطب ارتباط برقرار
میکنیم. در سطح اولیه که اسناد جمع شده را منتشر میکنید، طبعا مخاطب شما بسیار
محدود خواهد بود؛ چون عموم مخاطبان نمیتوانند با سند صرف ارتباط برقرار کنند یا
لذت ببرند.
تاریخ شفاهی در ایران اعم از محافل علمی و عموم مخاطبان چقدر پذیرفته
شده است؟
در قالب لفظ تاریخ شفاهی هر کسی مایل است کار خود را در ذیل این عنوان
ارائه کند اما در عمل شاید به تعداد انگشتهای یک دست هم نداریم کسانی را که به جای
استفاده از متون و منابع ترجمهشده، سر کلاس درسی رفته باشند که آن را میآموزد و
تصورم این است که تنها خود من در خارج از ایران برای آن کلاس رفتهام. من اگرچه
رشته دانشگاهیام دیپلماسی عمومی بود در جریان پروژه تاریخ شفاهی عصر پهلوی دوم شش
واحد اختیاری تاریخ شفاهی را در دانشگاه کلمبیا گذراندم. متأسفانه در ایران حوزه
علم -تاریخ، فلسفه، روانشناسی و...- حوزهای است که کمتر قابل انعطاف است و در
برابر هر رشته یا میانرشته جدیدی مقاومت میشود. استادان دانشگاهی که در ساختار
سنتی آموزش دیدهاند، تلاش میکنند به دستاویزهایی چون کمدقت بودن بیان شفاهی در مقایسه با بیان کتبی یا تأثیرگذاری تعارفات
در روایت شفاهی و... تاریخ شفاهی را کماعتبار جلوه دهند. من کاستیهای یادشده را
میپذیرم، اما هر موضوع و رشته دیگری هم کاستیهای خاص خود را دارد. با این همه روزبهروز
اقبال بیشتری به موضوع میان رشتهای تاریخ شفاهی نشان داده میشود.
به نظر شما تاریخ شفاهی با توجه به ساختار روایی آن چقدر میتواند
منبع اقتباس هنری، برای نمونه رمان یا فیلم باشد؟
بسیار. چون عملا طعم انسانیتر و شیرینتری نسبت به دیگرمنابع مانند
اسناد مکتوب و مکاتبات اداری و از این دست دارد.