فلسفه در قرون اخیر، به ویژه پس از کانت، ورود بسیار جدیتر و تخصصیتری به عرصه هنر و زیبایی کرده است؛ از سوی دیگر با ظهور مکاتب گوناگون، آثار هنری از حصر و حبس کاخ و کلیسا خارج شده، مغز و نه دست، در تولید ایندست آثار حاکمیت یافته است.
به تازگی مجموعهی سهجلدی «زیباشناسی و معماری»، «زیباشناسی و فیلم» و «زیباشناسی و نقاشی» به همت عبدالله سالاروند و کوشش انتشارات نقش جهان منتشر و راهی بازار نشر شده است؛ دو جلد دیگر آن که به ادبیات و موسیق اختصاص دارد، هنوز از سوی ناشر اصلی منتشر نشده است.
واپسین نشست هفتگی شهرکتاب در سال جاری، سهشنبه پانزدهم اسفندماه برگزار شد و به نقد و بررسی مجموعهی یادشده اختصاص داشت. در این نشست، مترجم، دکتر حسن بلخاری و دکتر اسماعیل بنی اردلان حضور داشتند.
هنر در نسبت با واقعیت
سالاروند در ابتدا به شرح مولفههای مجموعهی محل نقد و چرایی گزینش آنها برای ترجمه پرداخت و در اینباره اظهار داشت: من از کتاب زیباشناسی و فیلم آغاز میکنم. این اثر ما را با سیر تحول نظریههای موجود در حوزهی زیباییشنایی فیلم آشنا میکند؛ در آن، نظریههای موجود در حوزهی یادشده به سه دورهی کلان دستهبندی شده است. میدانیم که هنر فیلم، هنری مدرن است؛ این هنر در ابتدا با این چالش رویارو بود که اصلا هنر است یا خیر. منتقدان با تاکید بر شالودهی فنی آن تاکید داشتند که فیلم اصلا نمیتواند هنر باشد؛ چرا که خلاقیت ذهنی هنرمند در آن نقشی آنچنانی ندارد؛ فرآیند گروهی در ساخت فیلم نیز دلیلی مضاعف به شمار میآمد. نظریهپردازان کلاسیکی چون آیزنشتالین، و بازن بر هنر بودن فیلم تاکید داشتند؛ نظریهی آنها در این اثر بازتاب یافته است. در دورهی بعدی نشانهشناسها نظریههایی را در حوزههای روانکاوی و ساختگرایی مطرح کردند و فیلم بهعنوان یک هنر مطرح شد.
وی ادامه داد: در اواسط دههی هشتاد تحولی دیگر در دنیای نظریهپردازی دربارهی فیلم صورت یافت که تحول شناختی نام دارد؛ این نظریه به چگونگی رویارویی تماشاگر با فیلم میپردازد. مباحث متعددی دیگری چون همذاتپنداری، پارادوکس وحشت و پارادوکس داستان نیز مطرح شد. این سه دورهی کلان در فصلهای هفتگانهی این کتاب، با زبانی رسا و بسنده تشریح شده است؛ در پی مطالعهی این اثر خواننده ابعاد جهان نظری فیلم را درمییابد و میتواند ضمن مقایسهی آن با سینمای امروز ایران مطالبی مفید را دریابد.
سالاروند در شرح مولفههای کتاب زیباشناسی و معماری گفت: رویکرد مولف این اثر بسیار تئوریک و فلسفی است. مولف سیری تاریخی و نظری را در نظر آورده و تمام تاریخ نظری معماری را بررسی کرده است. دو تحول عمده در عرصهی معماری رخ داده است. پس از اتمام دورهی کلاسیسیسم تحول مدرنیسم شکل گرفت؛ کلاسیسیسم مدعی است که یگانه قالب حقیقی و مشروع برای معماری است؛ اما مدرنیسم با پیشتازی نظریههایی آوانگارد و مدرن به کلاسیسیسم پایان داد. تاکید مدرنیسم بر کارکرد است؛ به عبارتی نوعی فانکشنالیسم در بطن آن نهفته است. فانکشنالسیم خود دو شاخه دارد؛ یکی بر زیبایی در کنار کارکرد تاکید دارد و دیگری تنها بر کارکرد. پس از این تحول، تحولی دیگری در جهان معماری رخ داد، که ارزشها و هنجارها را مد نظر دارد. این رویکرد موجب بروز انقلابی دیگری در گسترهی معماری شد که با فلسفههای ذهن آمیختگی داشت.
وی در انتها به معرفی کتاب زیباشناسی و نقاشی پرداخت و اظهار داشت: به طور کلی هنر به دنبال برقرارکردن نسبت با واقعیت است؛ هنرمند نیز در پی یافتن چگونگی آن است. در جهان نقاشی تا پیش از ظهور مدرنیسم تاکید بر تقلید موبهمو از طبیعت بود؛ پیشینهی نظری این رویکرد به افلاطون برمیگردد. پس از ظهور مدرنیسم، نقاش در قید بازنمایی موبهموی پیرامون خود نبوده است؛ او در پی بازنمایی عواطف خود است؛ این وضعیت موجب ظهور و بروز سبکهای مختلف میشود. مولفههای متعدد این سبکها در این کتاب بازتاب یافته است.
زیبایی، بحثی کاملا فلسفی است
بلخاری، در ابتدا خاستگاه واژهی زیباییشناسی در حوزهی نظریههای هنری را تشریح کرد؛ وی اظهار داشت: معمولا در این حوزه، اصطلاح فلسفهی هنر و زیباییشناسی در کنار هم به کار برده میشود؛ البته در فرهنگ ما این دو واژه اغلب مترادف در نظر آورده میشوند. اما اینگونه نیست؛ باید بدانیم فلسفهی هنر در حقیقت متکفل تبیین نظری آفرینش اثر است؛ یعنی بیشتر به حوزهی فاعل (هنرمند) مربوط است؛ اما حوزهی زیباییشناسی، حوزهی درک و لذتبردن از اثر هنری است (این به حوزهی ناظر مربوط است)؛ گرچه در حوزهی نظری زیباییشناسی هندیها، مسالهی لذت یا ذوق هنری، هنرمند و ناظر باید در جایی به بکدیگر برسند؛ جز این امکان درک باطن اثر هنری برای ناظر میسر نمیشود. لذتبردن از اثر هنری، نقطهی وصل هنرمند و ناظر است؛ در هر دو باید تجربهی زیباییشناسی رخ دهد. این مهمترین تفاوت کلاسیک میان فلسفهی هنر و زیباییشناسی است.
وی افزود: این مفهوم در حوزهی نظری هنر با هم به کار میروند؛ چراکه هر دو در مسالهی هنر با یکدیگر مشترکند. آنچنانکه گفته شد، در این سه کتاب از تئوریهای هنر (فلسفهی هنر) گفته شده است، حال آنکه عناوین بر زیباییشناسی تاکید دارند. در جهان نظری هنوز به یک مرز دقیق میان این دو مفهوم دست نیافتهایم؛ یکی از علل، آنچنانکه گفته شد، این است که اثر هنری، حوزهی مشترک خالق و ناظر است. در گسترهی نظری زیباییشناسی پیشرفته، خالق خود تبدیل به ناظر میشود و چون او باید از اثر خود لذت ببرد؛ جز آن در خلق اثر هنری عقیم و سترون بوده است. زیباییشناسی حوزهی ادراک لذتآمیزی است که (از اثر هنری) در جان ناظر رخ میدهد؛ فلسفهی هنر پروسهی آفرینندگی است و زیباییشناسی پروسهی درک و لذت.
بلخاری ذکر نکتهای دیگر در همین خصوص را ضروری دانست و تصریح کرد: بحث زیباییشناسی، به اندازهی تاریخ فلسفه قدمت دارد؛ اولین تامل فلسفی در تاریخ فلسفه دربارهی مفهوم زیبایی، در مباحث فیثاغوریان دیده میشود؛ فیثاغورث زیبایی را به هارمونی تعبیر کرده است. در پی تاثیر جدی فیثاغوریان بر افلاطون، یکی از دغدغههای بلند و فراخ و وسیع او مفهوم زیبایی است. جملهی پایانی رسالهی هیپیاس بسیار در خور توجه است: «زیبا دشوار است». او طی این رساله تلاش کرده است امر زیبا و زیبایی را تبیین کند؛ اما در پایان صادقانه اعتراف میکند که زیبا دشوار است. افلاطون در غالب رسالات خود به این مفهوم پرداخته است. از آنپس این مفهوم در رنسانس به شدت برجسته میشود؛ در این مقطع در مفهوم زیباییشناسی و فلسفهی هنر، یک دگردیسی بسیار جدی صورت یافته است؛ هنرمندی که محاکات را مبنای خلق اثر هنری قرار میدهد، دیگر به درون روی میآورد. در این مقطع سوبژهمحوری کانت جای ابژهمحوری پیش از او را گرفت؛ در پی این امر مفاهیمی چون نبوغ و لذت برجسته شد. باید بر این امر تاکید کرد که زیبایی یک بحث کاملا فلسفی است.
کتابهایی که آغاز و پایان دارند!
بنی اردلان ابتدا به وضعیت نامطلوب ترجمه و روریکردهای آکادمیک در حوزههای مختلف زیباییشناسی و هنر اشاره کرد و از آنپس تصریح داشت: این سه کتاب محاسن بسیاری دارند؛ اولین آنها این است که نویسندگان بر آنچه میگویند کاملا واقفند و تسلط دارند. این امر سبب شده است، نویسندگان آغاز و پایان مطلوبی را بر بحث تعریف کنند؛ از اینروی مخاطب هم به خوبی مطلب را درمییابد. یافتن ایندست آثار و ترجمهی آنها نیز بسیار مهم است؛ اینکه کدام اثر را برمیگزینیم و کدام نیاز ما را مرتفع میکند، مسالهای بسیار حائز اهمیت است. مشکل دیگر عدم احاطهی مترجم به بحث است؛ مباحث زیباییشناسی در تمام رشتههای هنری با فلسفه آمیخته است؛ مترجم تسلط کافی بر این حوزه ندارد، خود درک دقیقی از موضوع نمیيابد و سرآخر اثری فهمناپذیر پیش روی مخاطب میگذارد.
وی افزود: نویسندگان این سه اثر، به موضوع بحث خود احاطهی بسیار دارند؛ البته ممکن است بخشی از نگاههای کانتی و نوکانتی موجود در آنها به زعم من چندان مطلوب نباشند، اما نظرگاهها غالبا درستند. ترجمه نیز فهمپذیر و روان است؛ چراکه مترجم با فلسفه آشناست؛ البته برخی واژگان ممکن است محل بحث باشند؛ اما از این حیث نیز مخاطب با اثری نادرست رویارو نمیشود. در این آثار با پرسشهایی بسیار ساده اما بنیادین رویارو میشویم؛ اما نویسندگان با تسلط کامل یکبهیک آنها را از نظرگاههای مختلف پاسخ میدهند و به ما میآموزند چگونه دربارهی ایندست مباحث بیاندیشیم؛ بهعنوان مثال وقتی با گزارههایی چون «فیلم هنر است» یا «عکاسی هنر است» رویارو میشویم، چرایی آن را نیز از نظر میگذرانیم و به تامل و تفکر وادار میشویم و پرسشهای ساده اما بنیادین بسیاری از ذهنمان میگذرد؛ این آثار تمامی این پرسشها را در روندی دقیق پاسخ میدهند.
بنی اردلان ضمن اشاره به مصادیقی برگرفته از آثار محل نقد، مباحث خود را اینگونه ادامه داد: در زیباییشناسی نقاشی ابتداییترین پرسشها از این دستند: «چرا نقاشی هنر است؟»؛ «چرا ما باید دربارهی آنها حرف بزنیم؟»؛ حال آنکه نقاشها خود به این مفاهیم نیاز ندارند و آنها را مانعی در برابر کارشان میدانند. اما از ورای مطالعهی کتاب زیباشناسی نقاشی میتوانیم دریابیم چرا نقاشی هنر است و زیباییشناسی چه کمکی به نقاش میکند. از دیگر محاسن این کتاب طرح بحثی جدی در حوزهی نقاشی است؛ در این حوزه دو نظریهی مهم وجود دارد: یکی بازنمایی است که از ارسطو آغاز میشود و دیگر نظریهای که از کانت آغاز میشود و بر آن است که زیبایی یک امر سوبژکتیو است. وقتی مولف این کتاب از بازنمایی میگوید، سادهترین شکل ممکن را برمیگزیند؛ دیگر اینکه سیر تاریخی آن و نظریههای مختلف در این حوزه را بازگو میکند؛ همچنین تبیین میکند که امر بازنمایی چگونه به هنر تبدیل میشود.
وی در ادامه به شرح مولفهها و ویژگیهای کتاب زیباشناسی فیلم پرداخت و تصریح کرد: در این حوزه نیز با پرسشهایی بسیار واضح و شفاف مواجه میشویم؛ مولف اینگونه آنها را طرح میکند: «چرا فیلم هنر است؟»؛ اگر پاسخ وجود روایت در فیلم باشد پرسش دیگری مطرح میشود مبنی بر اینکه: «روایت چیست»؛ «روایت چرا هنر است»؛ «روایت در فیلم، همان روایت در ادبیات است»؛ «راوی کیست»؛ «تفاوت راوی داستان با راوی تصویر چیست»؟ مولف با طرح پرسشهای ساده و شفاف از ایندست، مباحث را پیش میبرد؛ اینگونه است که این اثر برای مخاطب بسیار فهمپذیر است. مولف پس از صورتبندی این رویکرد، به طرح نظریات در بستر تاریخ میپردازد.
بنی اردلان در انتها به طرح ویژگیهای کتاب زیباشناسی معماری پرداخت؛ او گفت: در این حوزه هم پرسشهای چون پرسشهای پیشین وجود دارد؛ مولف با طرح آنها مفاهیم بنیادی معماری شرح میدهد؛ او از آنپس نظریههای مختلف را از عصر کلاسیک تا عصر حاضر پی میگیرد. از اینروی ما با مجموعهای رویاروییم که در شکلی منظم و مسلط سادهترین پرسشها تا عمیقترین مباحث حوزهی زیباییشناسی را پاسخ میدهد. خواندن این آثار سبب میشود، ما در شکلی منضبط با مقولهی زیباییشناسی رویارو شویم و فراز و فرود آن را دریابیم. تنها باید این را در نظر داشته باشیم، که این مباحث غربیاند؛ این نه به معنی است که ما در سنت خودمان چیزی در باب زیبایی نداریم؛ آن مباحث از جنس دیگری هستند و مبادی دیگری دارند.