کد مطلب: ۱۲۲۴۴
تاریخ انتشار: دوشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۶

بهار نمادی از آغاز آفرینش

مصطفی علیزاده

کافه داستان: با فرارسیدن بهار، نه فقط در ایران، که مردم بسیاری از اقوام و فرهنگ ها در سرتاسر جهان، جشن ها و آیین هایی برگزار می کنند و این تغییرفصل در طبیعت را با شادمانی گرامی می دارند. بسیاری از این جشن ها و آیینهای بهاری، حتی به رغم بُعد مسافت زیستی فرهنگها و ملتها، شباهتی انکارناشدنی با هم دارند. این که بهار چه معنا یا معانی نمادینی می تواند داشته باشد و آیین های جشن های بهاری چه خاستگاه اسطوره ای دارد و نیز اشتراکات و تشابه های میان آیین های اقوام و فرهنگ های مختلف، موضوع گفتگو با دکتراحمد ابومحبوب، پژوهشگر ادبیات کلاسیک و استاد دانشگاه قرار گرفت که این گفتگو و نظرات جالب و محققانه این استاد ادبیات فارسی پیش روی شماست.

پیش از هر چیز مایلم نظرتان را بدانم که «بهار» چه معنایی می‌تواند داشته باشد و برای انسان‌های اعصار و سرزمین‌ها و فرهنگ‌های مختلف نشانه و نماد چه چیزهایی بوده و است؟ آیا فقط مرتبط با فرهنگ کشاورزی است، یا معنا و کارکردی فراتر از آن هم دارد؟

بله، بهار کارکردی فراتر از فرهنگ کشاورزی دارد و بسیار کهن‌تر از دوران کشاورزی است. مفهوم نمادین بهار، مفهومی اسطوره‌ای است که از کهن‌ترین دوران حیات بشر تا امروز ادامه یافته است. اصولاً تغییر فصل‌ها و دگرگونی‌های طبیعت که به‌طور چرخه‌ای تکرار می‌شد، توجه بشر ابتدایی را به خود جلب می‌کرد. او می‌دید که گیاهان بعد از ماه‌ها دوباره شکوفه می‌زنند و گل می‌دهند و بارور می‌شوند و میوه می‌دهند و در تابستان به نهایت رشد خود می‌رسند و سپس دوران برگ‌ریزان پاییز فرامی‌رسد و هوا رو به سردی می‌رود و آنگاه سرما و برف و عریانی درختان؛ و پس‌ازآن، باز دوباره شکوفایی و بهار. بدین ترتیب، بشر هم که خود را جزئی از طبیعت می‌دید، زندگی و عمر خود را با آن تطبیق می‌داد و چنین بود که بهار برایش مفهوم تولد و آغاز زندگی یافت. نو شدن زندگی، مفهومی بود که بشر از طبیعت گرفت و بدین ترتیب سعی کرد خود نیز زندگی خود را نوسازی کند: مثل خانه‌تکانی ساختن ابزارهای نو و کنار گذاشتن ابزارها و وسایل کهنه. این فرآیند در همه فرهنگ‌های بدوی دیده می‌شود و خاص ایران تنها نیست.

البته آن مفهوم اصلی که برمی‌آید، آغاز چرخه نوینی در حیات است که به‌طور ادواری اجرا می‌شود. هرچند این آغاز در فرهنگ‌های مختلف در زمان‌های متفاوتی اجرا گردد؛ مثلاً گاه در برخی فرهنگ‌ها و دوره‌های کهن‌تر ایرانی، اول پاییز به‌عنوان آغاز سال شمرده می‌شد، و به همین دلیل است که واژه «سال» به معنای سردی و سرما است. حتی گاهی در تابستان یا زمستان بود. مثلاً در فرهنگ مسیحی. در دوران میترایی نیز اول دی‌ماه بود، یعنی انقلاب زمستانی. به‌هرحال، این مفهوم آغاز چرخه حیات، که نشانه آغاز آفرینش بود، در برخی فرهنگ‌های دیگر با مفاهیم مذهبی آمیخت؛ چنان‌که در اروپای مسیحی، سال نو میترایی با تولد مسیح پیوند خورد.

یا در میان اعراب که محرم به‌عنوان آغاز سال نو قرار داده شد، زیرا آنان در ذی‌الحجه به زیارت بتان می‌رفتند و با اتمام این ماه زیارت، ماه محرم آغاز می‌شد که آغاز دوران بعدی بود و مسلمانان هم همین رسم عرب‌های بت‌پرست را برای تعیین آغاز سال به کار بردند و حج کعبه را در ذی‌الحجه انجام می‌دهند که پایان یک چرخه شمرده می‌شود. نمونه‌های این دگرگونی‌ها را در تمامی فرهنگ‌های کهن دیگر می‌توان نشان داد؛ اما آنچه بنیاد و ریشه‌ی مفهومی همه این موارد است، همان مفهوم اسطوره‌ای آغاز است که با آفرینش یا آغاز آفرینش مربوط می‌شود.

بنابراین، بهار هم در مفهوم اصلی‌اش، آغاز چرخه حیات است که در دین‌های باستانی جنبه قدسی هم به خود گرفته است. به دلیل همین جنبه قدسی است که مفهوم و حضور خود را تا امروز هم در فرهنگ ایرانی حفظ کرده و باقی مانده است، وگرنه اعراب و مسلمانان تلاش‌های فراوانی داشتند تا آن را از بین ببرند و جشن‌ها و عیدهای خود را جانشین آن کنند. نمونه‌های این مبارزه فرهنگی و دینی با جشن نوروز را مثلاً در کتاب کیمیای سعادت و احیاءالعلوم از امام محمد غزالی، فقیه و عالم بزرگ دینی زمان خودش، شاهد هستیم و هنوز هم می‌بینیم که ادامه دارد. در دوران بنی‌عباس نیز پیگیری جشن نوروز به‌وسیله‌ی ایرانیان، به‌نوعی مبارزه و مقاومت فرهنگی در برابر سلطه آنان تعبیر و تبدیل شد. به‌هرروی، مفهوم آن، آغاز چرخه نوین حیات پس از دوره کهن و آفرینش نو و تولد و زندگی است.

در برخی از کشورها ازجمله ایران و هندوستان جشن‌های بهار و اساساً خود «بهار» نمادی از غلبه روشنایی بر تاریکی و نیکی بر بدی است. آیا این معنا را می‌توان در فرهنگ‌های دیگر که ریشه هندی ندارند مشاهده کرد یا اختصاص به فرهنگ‌های اقوام آریایی یا هندوایرانی زبان دارد؟

همچنان که گفتم، این جشن به ایران و هند اختصاص نداشته است. البته این جشن و مراسم در هر منطقه و فرهنگ، ویژگی همان منطقه را به خود می‌گرفت و طبیعتاً مذهب همان منطقه در آن ادغام می‌شد. مثلاً در ایران، اسلام با جشن بهاری نوروز درآمیخت و آفرینش آدم را هم در این روز دانستند و حتی دعاهایی هم از امامان برای آن نقل شد؛ درصورتی‌که این جشن در ذات خود هیچ ارتباطی با اسلام ندارد. در ایران باستان هم حتی با آیین زرتشتی آمیخت.

یا مثلاً آزتک ها که از قوم‌های اصیل پیش از ورود اسپانیایی‌ها به آمریکای مرکزی بودند، جشن‌های مربوط به کشاورزی در بهار و پاییز به ایزدان زمین و سبزی‌ها، یعنی «شیپه» و «تلاسولتیوتل» اختصاص داشت که در طی آن به رقص‌های عبادی خاص می‌پرداختند و در یکی از این رقص‌ها صحنه باردارشدن و تولد ذرت به نمایش درمی‌آمد. «شیپه» ایزد بهار بود.

یا مثلاً در مصر در پنج روز اول نخستین ماه که کشتزارها و تپه‌های کوچک پس از طغیان نیل سر از آب بیرون می‌آوردند، شاه مجوز فرعونی خود را تجدید می‌کرد و جشنواره‌ای برگزار می‌شد و حکومت تا سه روز برکنار می‌شد و مردم هر شهر حاکمی انتخاب می‌کرد و کلاه بلندی مثل کلاه دلقک‌ها بر سر او می‌گذاشتند. او چند همراه هم داشت که مأمور او بودند و هر فرمانی می‌داد باید اجرا می‌شد و حکمران اصلی را عزل می‌کرد و در پایان سه روز، همین حاکم سه‌روزه به مرگی نمادین محکوم می‌شد و شنل یا پوشش او را در آتش می‌سوزاندند. این مراسم شبیه مراسم میر نوروزی ایرانیان است. همه این‌ها به شیوه خاص فرهنگ و محیط خود، بر آغاز دوران نو و تازه شدن حیات دلالت دارند. درواقع، اصل مفهوم بین انسان‌ها مشترک است اما شکل بیان نمادین آن متفاوت است.

-اول آنکه پیشینه هفت‌سین یا به‌واقع هفت‌شین چیست و از کجا آمده و نماد چیست؟ اصلاً نفسِ «سفره گستردن» را چطور می‌توان معنا کرد؟

این‌که اصل سفره هفت‌سین از کجا آمده است، در تاریخ معلوم نیست چون از دوران ماقبل تاریخ به دوران تاریخی منتقل شده است و به اسطوره‌های ایرانی برمی‌گردد. می‌دانیم که اسطوره‌ها را برخی پژوهشگران و مردم شناسان، تاریخ ماقبل تاریخ می‌دانند. به‌هرروی، اصل این نام را برخی «هفت سینی» می‌دانند که به نظر درست می‌آید. اصلاً سین یا شین یا دیگر حروف الفبا مطرح نبوده است؛ هرچند که در اثر مرور زمان، اصل آن فراموش شده و حروف الفبا جای آن را گرفته است درحالی‌که در این مورد، حروف الفبا - چه سین و چه شین و چه چین! - هیچ مورد و بنیاد فرهنگی و اسطوره‌ای ندارد. چه کسی می‌تواند ثابت کند که کلمه‌هایی که امروز با سین یا شین شروع می‌شوند، در دوران باستان هم با همین تلفظ بوده‌اند؟! پژوهش‌های زبانشناسی خلاف این را نشان می‌دهند.

پس واقعیت به همان هفت سینی برمی‌گردد؛ یعنی مردمان هفت سینی از محصولات موردنیاز زندگی و معیشت خود را در سفره می‌چیدند و آن‌ها را متبرک می‌کردند که این هم مفهوم نمادین و اسطوره‌ای دارد. از یک‌سو عدد هفت را داریم که عددی مقدس در آیین کهن ایرانی پیشازرتشتی است و مرتبط با کیش مهر (آیین میترایی). این عدد در آیین رمزوار و رازآلود میترایی مفهوم وحدت هستی شناختی دارد؛ وحدتی که با طیف هفت‌رنگ نور خورشید مرتبط است و از طرفی نماد اتحاد مذکر و مؤنث در آفرینش است.

بشر کهن، ریشه‌ی آفرینش را دو-بُنی می‌دانست و همه‌چیز را حتی زبان و اشیا و پدیده‌های هستی را مذکر و مؤنث می‌فهمید و این فهم را از قیاس با خود دریافت کرده بود. پس این عددی است که با آفرینش ارتباط دارد و در تمامی دین‌های بعدی نیز با همین مفهوم نفوذ کرده و باقی مانده است؛ در آیین زرتشت، در یهودیت، مسیحیت و در اسلام و همه‌ی آیین‌های دیگر. عدد چهار، نماد مؤنث است و عدد سه نماد مذکر و اتحاد این دو به هفت تبدیل می‌شود که نشانه‌ی پیوند و ازدواج مقدس در هستی است که به خلق جدید دلالت دارد.

از دیگر سو سینی‌های حاوی فرآورده‌های کشاورزی را داریم که نشانه درخواست برکت از روح هستی برای این فرآورده‌هاست که موردنیاز زندگی است. درواقع، این سفره‌ای است که به روح هستی تقدیم می‌شود تا ایزد، یا روح هستی و روح این گیاهان و... به آن‌ها برکت دهد و موجب رونق و افزایش آن‌ها در سال نو گردد. اصولاً این یک عملکرد و فرآیند اسطوره‌ای است که بشر گمان داشت روح هستی را با خود هماهنگ می‌سازد و به‌وسیله سبز کردن یکی از محصولاتش، جان هستی را به همراهی و هماهنگی با آن فرا می‌خوانده است. این همان مفهوم سفره گستردن است. درواقع، این سفره‌ی روح هستی است و به او تقدیم می‌شود تا همان‌ها را به انسان برساند.

  

با توجه به اینکه می‌دانیم در آیین‌های جشن‌های بهاری برخی فرهنگ‌های دیگر نیز خوردن و نوشیدن و غذا و نوشیدنی و شیرینی حضور گسترده‌ای دارد، آیا مشابه رسم هفت‌سین ما نیز وجود دارد؟

بله، اما مطابق با وضعیت و موقعیت جغرافیایی و فرهنگی و معیشتی هر سرزمین، شکل آن متفاوت بوده است. وجود برخی آیین‌ها و مراسم در تمامی جشن‌های سال نو در تمامی سرزمین‌ها نشان داده‌شده است اما این‌که الزاماً سفره بچینند، در همه‌ی این جشن‌ها اثبات نشده است. مثلاً در سال نو بودایی‌ها، مردم به معبد می‌روند و برای کاهنان غذا و پیشکش می‌برند؛ یا مثلاً در اتیوپی مردم به کلیساها می‌روند و غذاهای خاصی را بر سر سفره‌ها یا میزهای همگانی صرف یا هدیه می‌کنند؛ یا در گرجستان، یک سینی پر از میوه و شیرینی‌ها به‌وسیله بزرگ خانواده به خانواده تقدیم می‌شود.

به‌هرحال در هر جای جهان، جشن‌ها و آیین‌ها و رسم‌های متفاوتی دیده می‌شود؛ اما به نظر می‌رسد که این رسم سفره‌چینی با این شیوه تنها خاص ایرانیان و فرهنگ ایرانی است. رسم سفره انداختن البته یک رسم خانوادگی است که در ایران رایج بوده و با بازگشت روان درگذشتگان ارتباط دارد و مربوط به یک جامعه و تمدن اسکان یافته و متمایل به خانواده است. به‌هرروی، به نظر می‌رسد که این شکل از سفره انداختن، ویژه‌ی فرهنگ ایرانی باشد و عناصر داخل آن تماماً مفاهیم و بار فرهنگی دارند. در جامعه‌های کوچ‌نشین یا قبیله‌ای، این شکل دیده نشده است.

-. حال‌آنکه می‌توان این آتش افروختن و سوزندان را در خیلی از جشن‌های بهاری فرهنگ‌های دیگر هم دید. مثلاً در کشورهای «اسلاو» هم آتش‌افروزی و سوزاندن آدمک‌های چوبی را می‌بینیم و یا در مجارستان نیز تابوت‌های نمادین سوزانده می‌شوند. این آتش افروختن و سوزاندن چه معانی و کارکردهای نمادینی دارد؟ و همچنین بفرمایید که آیا تفاوتی بین معنای آتش‌افروزی فرهنگ ایرانی با سایر فرهنگ‌ها می‌بینید و اگر بله، کمی از این تفاوت‌ها بگویید؟

  

البته رسم آتش افروختن ارتباطی با آیین زرتشت ندارد بلکه این از دوران بسیار کهن‌تر به آیین زرتشت به میراث رسید و این آیین نیز آن را حفظ کرد و به ما سپرد. آتش افروختن در تمامی سرزمین‌های جهان باستان تاکنون وجود داشته است. در فرهنگ باستانی ایران، آتش یکی از عناصر بنیادین جهان و نشانه «هستی» است که بعدها به‌عنوان نمادی برای اهورامزدا و خرد روشن و بیدار قرار گرفت. آتش که خصلت تطهیرکنندگی دارد با نور و روشنایی مرتبط است و بدین‌جهت است که تقدس می‌یابد. آتش مهم‌ترین کشف بشری بوده است که هنوز هم بشر بدان نیاز دارد و ایرانیان همواره کوشش داشتند که آن را روشن نگاه دارند. سال نو در اغلب فرهنگ‌ها و سرزمین‌ها با آتش افروختن آغاز می‌شود که درواقع، بدین‌وسیله سال نو را تطهیر و متبرک می‌کردند.

از این گذشته، گفتید چهارشنبه‌سوری. باید یادآوری کنم که این مراسم اصلاً ارتباطی با چهارشنبه نداشته است. ایرانیان کهن اصلاً هفته نداشتند تا جشن سوری یا آتش را در شب چهارشنبه بگیرند. بعدهاست که این رسم ویژه چهارشنبه شد. چهارشنبه بودن آن از فرهنگ عربی وارد فارسی شده است، زیرا در فرهنگ عربی، چهارشنبه روز نحس بوده و با افروختن آتش می‌خواستند نحوست آن را از بین ببرند.

رسم آتش‌افروزی مربوط به پنج روز آخر هرسال بوده است که ایرانیان معتقد بودند که روان درگذشتگان برای دیدار خانواده به این دنیا بازمی‌گشته است. این آتش را ایرانیان جلوی خانه یا بر بام خانه می‌افروختند و حصیرها و وسایل کهنه را در آن می‌انداختند تا پلیدی‌ها از بین برود، و در کنار آن، کوزه‌های آب یک‌ساله را که در طول سال از آن آب می‌خوردند و کهنه و خزه گرفته‌شده بود می‌شکستند و با صدای شکستن آن فال می‌زدند. این رسم کوزه و سفال شکستن امروزه با انواع ترقه‌ها جایگزین شده و از محتوای خود تهی گشته است. و این البته به سود ترقه سازان چینی است!

البته در کشورهای اسلاو هم سوزاندن آدمک‌های چوبی یا کاهی وجود داشته که مربوط به آغاز پاییز و جشن برداشت محصول است. خدای کهن کشاورزی را می‌سوزاندند تا خدای جدید کشاورزی و باروری متولد شود. در ایران، این آتش‌افروزی جلوی خانه، علاوه بر مفهومی که گفتم، به‌عنوان راهنمای روان مردگان به خانه نیز دریافت می‌شد. البته چون آتش مقدس بود از روی آن نمی‌پریدند بلکه گرداگرد آن می‌نشستند و آجیل می‌خوردند و شادی و نیایش می‌کردند. اصولاً می‌دانیم که واژه‌ی «جشن» در فارسی به معنای نیایش است زیرا نیایش ایرانیان همراه با شادی و نشاط بوده است و گریه و زاری و ندبه را گناه می‌شمرده‌اند. اتفاقاً شبیه به همین افسانه را در کشوری مثل بلغارستان نیز داریم؛ که بر اساس آن افسانه شخصیتی به نام «بابامارتا» یا مادربزرگ مارتا را دارند و خانه‌هایشان را تمیز می‌کنند و در روزهای پایانی زمستان به انتظارش می‌نشینند. ممکن است در برخی فرهنگ‌ها و کشورهای دیگر هم شبیه به این افسانه وجود داشته باشد. شما علت این تشابه را در چه می‌بینید و اساساً این افسانه و این شخصیت‌ها به کدام اسطوره برمی‌گردند؟

شما از شخصیت‌هایی مثل بابامارتا نام بردید، حتی می‌توانید بابانوئل را هم به آن اضافه کنید. حکایت بابانوروز یا عمونوروز، که در برخی نواحی دیگر به آن بی‌بی نوروز یا بی‌بی گل افروز یا پیربابا یا عروس گلی و...هم می‌گویند، یک حکایت اسطوره‌ای و فولکلور است که بیانگر تغییر فصل است. در این حکایت اسطوره‌ای، بابانوروز و ننه سرما نقش دارند؛ این دو باهم زن و شوهرند اما تنها یک‌بار می‌توانند یکدیگر را ببینند که شب اول بهار است. در برخی افسانه‌ها، ننه سرما خوابش می‌برد و بابانوروز را نمی‌بیند. بابانوروز به همراه حاجی‌فیروز از کوهستان می‌آید و حاجی‌فیروز که سیاه است و نشانه سرما است، پایان زمستان سیاه را مژده می‌دهد و پیش‌تر از بابانوروز سر می‌رسد. از اینجاست که ما در فارسی یک اصطلاح داریم به‌عنوان «سیاه زمستان».

این بابانوروز یا عمونوروز از فرهنگ ایرانی وارد فرهنگ اروپایی شده و با شکل و ساختی مشابه تبدیل به بابانوئل شده و همان کارکرد را دارد. برخی پژوهشگران، حاجی‌فیروز را با لباس سرخ و چهره سیاه، نشانه‌ی بازآمده‌ای از جهان مردگان می‌دانند که باز زنده شده است. این اسطوره در بین‌النهرین (بابل و اکد) وجود داشته است. تحقیقات مردم‌شناسی و اسطوره‌شناسی نیز این را تائید می‌کند. بدین ترتیب، شادی حاجی‌فیروز مربوط به بازگشت به جهان زندگان است، زیرا نمادی از ایزد گیاهان است. این‌که برخی آن را نشانه بردگی یا غلام‌های سیاه دانسته‌اند، از روی ناآگاهی و بی‌اطلاعی از بنیادهای اساطیری آن است و در اثر این بی‌اطلاعی از جانب خودشان حدس‌هایی زده‌اند و داستان ساخته‌اند!

این‌که مشابهت‌های این افسانه یا اسطوره با افسانه‌های ملت‌های دیگر چه علت‌هایی می‌تواند داشته باشد، البته پرسشی منطقی و علمی است که دانش مردم‌شناسی باید بدان پاسخ بدهد اما به‌هرروی باید گفت که همگی مربوط به دریافت‌ها و اندیشه‌های مشترک بین تمام بشر کهن هستند درباره مرگ و زندگی و طبیعت و دگرگونی‌های آن، درباره سرما و گرما، زندگی دوباره طبیعت و باروری و زایش.

- در پایان مایلم نظرتان را درباره جشن‌های ایرانی - چه ازنظر محتوا و معنا و دلالت‌های اسطوره‌ای و نمادین، و چه ازنظر شکل و فرم- بدانم؟

این پرسش را نمی‌توان در این مجال اندک شرح داد، زیرا جشن‌های ایرانی یکی و دوتا نبودند. ایرانیان کهن، از شادترین مردمان جهان بودند و به همین دلیل از پیشرفته‌ترین ملت‌های دنیا به شمار می‌رفتند. می‌دانیم که شادی ازلحاظ روانی، موتور حرکت و جنبش انسان است. از زمان شکست و سرخوردگی ایرانیان و گرفتار شدن در چنگال افسردگی و ناله و زاری ناشی از فرهنگ مهاجم جدید، همه‌چیز دگرگونه شد و این موتور حرکت خاموش و سرد شد؛ زیرا فرهنگ جدید به آنان می‌گفت که باید اظهار عجز و کوچکی کنید تا موردعنایت خدا باشید، اما فرهنگ کهن می‌گفت که اهورامزدا شادی را برای آدمی آفرید. ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا!

ایرانیان جشن‌های زیادی داشتند که همه مربوط به هستی و طبیعت و زندگی و انسان و باروری و پدیده‌های هستی بود: جشن آتش، جشن آب، جشن باران، جشن گیاه، جشن خورشید و ده‌ها جشن دیگر. هریک از این‌ها نیز گاه به‌صورت کارناوالی برگزار می‌شد، اما به دلیل ورود و سلطه ایدئولوژی و فرهنگ جدید، همه این‌ها حرام اعلام شد و از بین رفت و تنها نوروز بود که توانست تاکنون مقاومت کند و زنده بماند.

به نظر شما فصل مشترک یا وجوه متمایزکننده جشن‌های ایرانی از سایر ملل و فرهنگ‌ها چیست؟

فصل مشترک این جشن‌های ایرانی با جشن‌های ملت‌های دیگر، همان درون‌مایه زندگی و تولد و مرگ و باروری و طبیعت است که در هر سرزمینی به صورت‌ها و شکل‌های متفاوتی انجام یا اجرا می‌شده است، مانند کارناوال‌های چین و آسیای شرقی، یا اروپا و روسیه، یا حتی بومیان کهن قاره آمریکا. گویی بشر در همه سرزمین‌ها به این مسائل می‌اندیشیده است و خود را به‌نوعی با طبیعت همسان و هماهنگ می‌کرده است. اشتراک و مشابهت در شکل (نه محتوا) هم می‌تواند در اثر تأثیر و تأثر ملت‌های همجوار باشد.

 

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST