کد مطلب: ۱۲۲۴۸
تاریخ انتشار: دوشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۶

درام تاریخیِ شعر جدید؛ پروتاگونیست‌ها و آنتاگونیست‌ها

علی سطوتی‌قلعه

شرق: در سال‌هایی که برگزاریِ بلاموضوع جایزه شعر شاملو و حواشیِ پیش‌بینی‌پذیر و پایان‌ناپذیری که حول‌وحوش این جایزه به وجود آمده، بار دیگر نام شاعر را به مرکز مباحث ادبی دوره پرتاب کرده، احتمالاً انتشار جلد اول «سندباد در سفر مرگ» با عنوان فرعیِ مجموعه‌گفت‌وگوهای احمد شاملو در فاصله سال‌های ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۷ مهم‌ترین کتابی باشد که در قحط‌سال تحقیق پیرامون گذشته شعر جدید فارسی در ایران منتشر می‌شود، اگر و تنها اگر قرار نباشد کتاب را به همان شیوه‌ای خواند که به این و آن جایزه می‌دهند یا با این و آن جایزه از در مخالفت درمی‌آیند. و خب، بدون روی و ریا، کار ساده‌ای در پیش نخواهد بود. «سندباد...» همچون بیش‌تر کتاب‌هایی که مصاحبه‌های شاعران معاصر را در خود جای داده، در نگاه نخست، کتابی است ملال‌آور، سرشار از حرف‌های تکراری که از این مصاحبه به آن مصاحبه می‌روند، گزاره‌های ارتجالی بی‌سروته، پرت و از این نظر حیرت‌آوری که در لحظه به ذهن شاعر رسیده و در دستگاه ضبط صوت خبرنگار ذخیره شده، جدل‌های فرسایشی، ادعاهای توخالی، نمایش‌های شخصی تأسف‌برانگیز و تظاهراتِ شعریِ نازل، چندان که در پی جستن نکته‌های درخورتأمل در آن باید مجهز به قوی‌ترین دستگاه‌های حفاری شد و سراسر کتاب را چنان کاوید که شاید چیزی از این‌همه مصاحبه دستگیر شود و جایی در تحقیق و نقد به کار بیاید. و پرسش اصلی همین است: «سندباد...» به چه کار می‌آید؟ صریح‌تر این‌که کتابی از این دست را چه‌گونه می‌توان به کار انداخت؟
پاسخِ مقدر در فضای یکسره غیرنظری و غیرانتقادیِ مسلط بر شعر فارسی در ایران طی دهه‌های اخیر چیزی در این مایه‌ها خواهد بود که هر آن‌چه از شاعر برجای مانده، باید منتشر شود، همچون میراثی که جزءجزء آن ارزشی چنین‌وچنان دارد. شاهد مثال هم طبق معمول از «همه‌جای دنیا» می‌آید: همه‌جای دنیا همین کار را می‌کنند. گرچه در «همه‌جای دنیا» کارهای دیگری هم با متونی از این‌دست می‌کنند که در این مرز پرگهر کم‌تر نشانی از آن‌ها می‌توان جست، نیز گرچه در «همه‌جای دنیا» متونی از این دست واجد کیفیتی هستند که پیشاپیش به استقبال آن کارهای دیگر می‌روند، اما این‌جا درنهایت اتفاقی که می‌افتد، عبارت از این است که آرشیوهای شخصی منتشر و عمومی می‌شوند تا دوباره آرشیو و این‌بار در ضرایبی گسترده‌تر شخصی شوند. به‌عبارتی دیگر، نامه‌ها و مصاحبه‌های شاملو منتشر نمی‌شوند که به شعرها و شمایلی که از چهره شاعر در ذهن ما نقش بسته، رسوب کنند و چیزی بیش‌تر یا کم‌تر از آن‌ها را به نمایش بگذارند؛ منتشر می‌شوند تا فضای بیش‌تری را در قفسه‌های کتابخانه به خود اختصاص بدهند، بدون این‌که برای لحظه‌ای از یاد برود که این‌ها همه در حاشیة آن شعرها و آن شمایلِ کانونی قرار دارند.
مسئله فقط شاملو، فقط «سندباد...» نیست، اما در حضور شاملو و در حین حفاریِ «سندباد...» است که گویاترین فرمِ بیانیِ خود را می‌یابد. مسئله اصلی این است که برخی از مهم‌ترین مسائل اساسیِ شعر جدید فارسی هنوز روی کاغذ نیامده‌اند و نوشته نشده‌اند. گفتارهای متنوعی که شعر جدید در چارچوب آن توضیح داده می‌شود، به‌رغم تفاوت‌هایی که به نمایش می‌گذارند و ازقضا حیثیت انتقادی خود را از همین «نمایش» اخذ می‌کنند، همواره مبتنی‌بر دو ویژگی بوده است: یکی تقابل‌های جدلی (کهنه/ نو، متعهد/ غیرمتعهد، نیمایی/ غیرنیمایی، ساده/ پیچیده) و دیگری حضور شاعر در مقام پروتاگونیستِ درام تاریخیِ شعر جدید فارسی. اولی دستِ ما را از بنیان‌های نظری شعر جدید و ایده‌های شعر و زیبایی‌شناختی منسجمی که انتظار می‌رود با چنان جنبش ادبی فراگیری همراه باشد، کوتاه می‌کند و دومی چشم ما را بر عواملی مادی که در غیاب آن بنیان‌های نظری و ایده‌های شعری و زیبایی‌شناختی بیش از هر چیز دیگری به این جنبش توش‌وتوان رسانده‌اند، می‌بندد. نتیجه آن می‌شود که سروکار ما همواره با بحث‌وفحص‌هایی است روی هوا که جایگاه شاعر را آن‌سوی مناسبات مادی بازنمایی می‌کند. اسطوره‌ای که شاملو درباره شیوه نوشتنِ نابهنگام شعرهای خود ساخته و پرداخته و روایات متعددی از آن را در مصاحبه‌های مختلف به دست داده، به‌ویژه وقتی مانیفستِ درخشان «شعری که زندگی است» پیش چشم ما باشد، ما را از توضیح بیش‌تر بی‌نیاز می‌کند. این‌گونه است که «سندباد...» ناگهان مسیر دیگری را پیش‌روی ما می‌گشاید؛ مسیری که لابد و حتماً از دوباره‌آرشیوسازی میراث ادبی شاملو نمی‌گذرد و درعوض ما را به درون مناسبات مادی‌ای می‌برد که فیگور ادبی شاعر از دل آن برآمده است. ممکن است بازخوانیِ مصاحبه‌های شاملو از این حیث نومیدکننده باشد که چیزی بیش‌تر از آن‌چه از شعرها و ترجمه‌های او در خاطر ما نقش بسته، با ما در میان نمی‌گذارد، اما درمقابل، این بشارت را می‌دهد که دیر یا زود مواجهه‌ای تاریخمندتر با فیگور شاعر ممکن خواهد بود. شاملویی که در «سندباد...» رخصت دیدار او به ما دست می‌دهد، صرفاً شاعر، مترجم و روشن‌فکری ادبی نیست؛ بیش و پیش از این‌ها ستاره است، سلبریتی است. سوژه ادبی و روشن‌فکری نیست، آنگونه که اهل نظر می‌فهمند؛ سوژه خبری است، آنگونه که اهالی رسانه می‌بینند. این‌که شاملو چه پاسخی به سؤال‌های در و بی‌در خبرنگارها می‌دهد، مطلقاً اهمیتی ندارد؛ مهم‌تر از آن، جایگاه رسانه‌ای شاملو است. و باز باید تأکید کرد: فقط شاملو نیست؛ پرسش اصلی این است: شعر جدید فارسی در مطبوعات عامه‌پسندِ آن روزگار (مهم‌ترینِ آن‌ها، «فردوسی») چه می‌کند؟ کافی است چهره‌ای را به یاد آورد که روزی روزگاری اگر فرصتِ بازسازیِ فضازمان مادی شعر جدید در دهه‌های چهل و پنجاه در چارچوب پژوهشی تاریخی دست بدهد، احتمالاً اهمیتی کلیدی خواهد داشت؛ علی‌اصغر ضرابی. دو نمونه مثال‌زدنی از مصاحبه‌های سراسر جدلی، رقت‌آور و کین‌توزانه او در «سندباد در سفر مرگ» آمده است، مانند دیگر مصاحبه‌های این کتاب، با حذفِ تیتر و لید. اسماعیل خویی در «جدال با مدعی» به‌زعم خود کوشیده است حسابِ این نیرومندترین آنتاگونیست درام تاریخی شعر جدید را کف دستش بگذارد، اما سؤالی که ضرابی حامل آن است، سؤالی که طبعاً خود ضرابی نمی‌توانست آن را از شاملو، خویی و دیگر شاعران بپرسد، سر جای خود باقی مانده است: چگونه هسته جدلی شعر جدید و ناتوانی آن در فراروی از فیگور غیرتاریخیِ شاعر به هضم آن در صنعتِ فرهنگ‌سازی نوپای دهه‌های چهل و پنجاه می‌انجامد و به‌نوبه خود از این صنعت در جهت تقویم و تقویت خود بهره می‌جوید؟ انتشار مصاحبه‌های شاملو را، اگر چنین سؤالی را در برابر گذشته شعر جدید بگذارد، باید غنیمت شمرد؛ باقی مفت چنگ مابقی.

 

 

کلید واژه ها: سندباد در سفر مرگ -
0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST