شهرآرا: نقدِ ادبی اگر بهدرستی و صادقانه صورت گیرد، به احتمال بسیار، میتواند
به ارتقای آثار خلاقه بینجامد. منتقد با کندوکاو در آثار شاعران و داستاننویسان
ویژگیها و سطح کیفی آن را ارزیابی میکند و حتی گاهی به کشف اتفاقهای نو و بدیع
در این نوشتهها دست مییابد. این درحالی است که هنرمندان(در اینجا نویسندگان و
شاعران) معمولاً روی خوشی به منتقدان نشان نمیدهند تا جایی که نویسنده بزرگی چون
آنتون چخوف منتقد را خرمگس میخواند. شاید این آفرینشگران ادبی، نقد آثار خود و
نسبتدادن ضعف به آن را منصفانه نمیدانند و موضعگیریهایشان در برابر منتقدان،
واکنشی است در دفاع از دستاورد هنری خود. این رویارویی در ایران نیز وجود دارد و البته
گاه مقابلههای تندی با منتقد میشود؛ برای نمونه میتوان از نسبت بیسوادیدادن
به منتقدان یاد کرد و اینکه گاه آنها را به سواد و دانش شفاهی و بیبهره از بنیاد
مطالعاتی متهم میکنند. اما شهریار وقفیپور چنین اعتقادی ندارد. او که هم، در
عرصه آفرینشگری ادبی فعالیت دارد و هم در عرصه نقد و نظر، سطح وجایگاه منتقدان
ادبی ایران را پذیرفتنی میداند. با این نویسنده، مترجم و منتقد مشهدی، درباره نقد
ادبی گفتوگو کردهایم.
مشکل عمده در حوزه سختافزار است
وقفیپور بزرگترین مشکل نقد ادبی کشور را در عرصه سختافزاری
میداند. او میگوید: ما مجلاتی برای ارائه و عرضه نقدها به خواننده نداریم که این
مشکل بیش از آنکه به خود منتقدان ربط داشته باشد به نهادهای ادبی اعماز بخشهای
دولتی و خصوصی برمیگردد.
او ادامه میدهد: این بخشهای ادبی میتوانند فضا برای
منتقدان فراهم کنند. چنانکه نشریاتی چاپ کنند که کتابها در آن معرفی شود.
مترجم کتاب «جامعهشناسی هنر» معتقد است انتشار مطالب
منتقدان در نشریات باید سازوکار درخوری داشته باشد. او بیان میکند: نخست باید
مطالب ارائهشده درباره آثار ادبی، دارای سلسلهمراتب باشد بهگونهای که هم ریویونویس
داشته باشیم و هم منتقد کتاب و جریانهای ادبی؛ یعنی اینها از هم جدا باشند.
متاسفانه در فضای ادبی رسانهای ایران، مرزهای این دو عرصه از هم مشخص نیست.
ریویونویس کارش نوعی معرفی کتاب بهطور منظم است و مؤلفههای دیگری هم دارد که با
کار نقد متفاوت است.
او خاطرنشان میکند: اگر عدهای موظف باشند بهطور منظم
ریویو بنویسند تا خوانندههایی که از این طریق به سمت کتاب میآیند بهروز باشند و
در عین حال بتوانند به سلیقه آن ریویونویس اعتماد کنند، درنتیجه خوانندهها میتوانند
بفهمند سلیقهشان با کدام ریویونویس بیشتر همخوانی دارد و او به طور خودکار مرجعی
برای معرفی کتاب و برآوردهساختن نیازشان به خواندن خواهد شد.
این پژوهشگر ادبیات، ریویونویسی را یکی از پایههای نقد
ادبی میداند و اظهار میکند: درصورتی که ریویونویس کار معرفی را انجام دهد،
مسئولیت معرفی از دوش منتقد برداشته میشود و او میتواند به نقد اثر بپردازد و
برخی مراعاتکردنها را هم کنار بگذارد.
او توضیح میدهد: اگر جایی برای معرفی کتاب نویسنده
آوانگارد نباشد، منتقد ناچار است اینکار را بکند که این باعث میشود او تیغ نقد
خود را کندتر کند و به این ترتیب نقد واقعی شکل نخواهد گرفت.
منتقدان ایرانی بیسواد نیستند
مترجم کتاب «ماتریکس و فلسفه: به برهوت واقعیت خوش آمدید»، با نظر کسانی که
سواد منتقدان ایرانی را زیر سؤال میبرند موافق نیست و میگوید: شاید مُد شده که همه
بگویند منتقدان ما بیسوادند اما درواقع باید دید چقدر به منتقدان ایرانی میدان
داده شده است تا کارشان چاپ و دیده شود. از سوی دیگر مگر چه چیزی در کشور تولید
شده که منتقدان بخواهند نقدش کنند؟ مشکل را نخست باید در عرصه تولید آثار ادبی
جستجو کرد که چنته خالی است!
وقفیپور میافزاید: دراینباره پای برخی سازوکارها نیز
درمیان است؛ برای نمونه نهادهای دولتی و خصوصی که جوایز ادبی میدهند، عدهای را
به عنوان داور معرفی میکنند. این داوران منتقد نیستند اما به خاطر نفوذ و تاثیری
که در دادن جایزه پیدا میکنند، مطبوعات و ناشران ناچار میشوند به آنها باج دهند
تا کتابهای خود را مطرح کنند. نتیجه این است که کل فضا بیمار باشد و حاصلش را هم
میبینیم؛ کمکم در مطبوعات و جوایز خصوصی انتخابهایی یکسان با جایزه کتاب سال میبینیم
و نویسندههایی مطرح میشوند که در رسمیترین جوایز دولتی حضور دارند.
او تصریح میکند: این نزدیکی نشاندهنده بیماریِ فضای
ادبی است که خارج از دست منتقدان است. در چنین فضای بیماری همهچیز از فرهنگ تا
اقتصاد رانتی است، در این فضا ناشر، داور فلان جایزه را بررس نشر خود میکند و از
آنسو ناچار است حواسش به روابطش با وزارت ارشاد باشد که کاری نکند که آنها به او
فشار بیاورند. خود جوایز خصوصی هم باید حواسشان باشد که نویسندههای مغضوب را
معرفی نکنند که سال بعد بتوانند دوباره برنامهشان را برگزار کنند.
نقدهای لیبرالی که در ایران منتشر میشود ارتجاعیاند
نویسنده رمانهای «کتاب اعتیاد» و «دهِ مرده» درباره
نقدهایی که عدهای آن را نقد ایدئولوژیک میخوانند نیز میگوید: ایدئولوژی تعریفها
و سطوح مختلفی دارد. در سطحی کلی اصلاً بدون ایدئولوژی نمیشود جهان را شناخت و
هیچ حرفی بدون ایدئولوژی نیست؛ بنابراین هر گفتن و نوشتنی ایدئولوژیک خواهد بود.
این در سطحی کلی است که کسانی چون لاکان از آن سخن میگویند. در سطحی پایینتر
دیدگاه آلتوسر را داریم که ایدئولوژی را بهمعنای انواع دستورهای پنهانی میبیند
که دولت، یعنی حکومت به اضافه قدرت اجراییاش، مرزها و کارهایی را که باید کرد و
نکرد مشخص میکند و در کل ساختار جامعه را شکل میدهد. باز در سطحی پایینتر میتوان
از ایدئولوژیهای حزبی یاد کرد. نقد ایدئولوژیکی که از آن یاد میشود به این سطح
سوم وارد میشود و به یک اعتبار میتوان بسیاری از نقدهایی را که اکنون در ایران
منتشر میشود، در این راستا ارزیابی کرد که نقدهایی دستراستی و عقبافتاده است.
تخصصگرایی به کار جامعه ادبی ما نمیآید
مترجم «جستارهایی در باب مطالعات فرهنگی» برای تخصصگرایی در عرصه نقد
ادبی ایران جایگاه خاصی قائل نیست. او بر این باور است که همانطور که نویسنده باید
تا اندازهای جامعهشناسی و فلسفه و جز آن را بداند، منتقد نیز باید مقداری بیش از
او بداند: این با تخصصگرایی فرق دارد و اصولاً از تخصصگرایی چیزهایی مثل نقد
فرمالیستی، چه فرمالیسم روسی و چه نقد نو آمریکا، یا آنچه بهتازگی دارد مد میشود
یعنی نقد دانشگاهی بیرون میآید! اینها فضای زیادی در نقدهای ما ندارند چون تخصصیشدن
متعلق به جامعهای است که به تولید انبوه آثار ادبی و نقد برسد و ما در آن با
فرآیندهایی صنعتی و مابعدصنعتی روبهرو هستیم که ارزش مازادی به دنبال دارد. اما
در ایران ما چند مجله ادبی داریم؟ چقدر نقد چاپ میشود و چقدر کتاب انتشار مییابد؟
بنابراین تخصصگرایی در نقد ما منتفی است.