شهرآرا: مخاطبان جدی ادبیات داستانی ایران به مقدار قابل توجهی با آثاری
برخورد میکنند که محتوای آنها یأس و ناامیدی است، اگرچه این موضوع تنها اختصاص
به ادبیات داستانی ما ندارد و معمولا بخش درخور توجهی از آثار موفق جهانی نیز که
تأمل و تعمق مخاطبانش را برانگیخته است، ریشه در اندوه و یأس و ملال دارد.
تأثیر جامعه و بعد بیرونی و اجتماعی، نخستین دلیلی است که برای ایجاد
چنین جریانی به ذهن میرسد اما به یقین، دلایل دیگری نیز هست که زمینهساز تولید
چنین داستانهایی است. از سویی واکنش خوانندگان و چگونگی استقبال آنان از آثار
تولیدی، میتواند بر جریان داستاننویسی مؤثر باشد. با سه تن از داستاننویسان
مشهدی در همین رابطه گفتوگو کردیم و نظرهای متفاوتی را از آنان شنیدیم.
نویسندگان درد اجتماع را منتقل میکنند
ایرج فاضلبخششی، نویسنده داستانهای دانشبنیاد (علمی تخیلی)، این
گفته را که مضامین یأس و ناامیدی در داستانهای ایرانی وجود دارد، تأیید میکند اما
معتقد است میتوان تعاریف مختلفی برای واژگان یأس و ناامیدی ارائه داد، از این رو
به طور دقیق قابل محاسبه در داستانها نیست.
این نویسنده مشهدیِ ژانرنویس سه دلیل را برای وجود یأس در داستانهای
ایرانی برمیشمرد. به نظر او این موضوع از فضای جامعه امروز تأثیر میگیرد که باناامیدی
و مشکلات اقتصادی دست به گریبان است. فاضل بخششی در ادامه میگوید: نویسندگان و
هنرمندان افرادی هستند که با دقت بیشتری به اطراف خود و زندگی دیگر افراد توجه میکنند،
همین امر سبب میشود که درد و رنج مردم را بیشتر از دیگران حس و لمس کنند، این
موضوع به طور طبیعی بر آثارشان نیز تأثیر میگذارد.
نویسنده کتاب «فرشته نگهبان»، دلیل دیگر خلق داستانهایی با مضمون
ناامیدی را اینگونه بیان میکند: نویسندگان برای نوشتن، از جان و زندگی خود مایه
میگذارند، اما این تلاش، بازخورد بایستهای از جامعه و دولت نمیبیند. حتی گاه
باعث میشود نویسنده از نظر اقتصادی و مالی هم متضرر شود. بنابراین این گروه بیشتر
از دیگران دچار یأس و ناامیدی میشوند و به طور طبیعی نگاه آنان در آثارشان نمود
پیدا میکند.
اینکه خلق آثاری با مضامین یأس، میتواند بر روی افراد جامعه تأثیر
منفی داشته باشد یا نه، بخشی دیگری از صحبتهای فاضلبخششی است: بعید میدانم این
گونه داستانها، در تخلیه روحی و روانی مخاطبانشان تأثیر داشته باشند، بلکه معتقدم
همین آثار میتوانند سبب گریزانشدن خوانندگان از مطالعه شوند. البته اگر بیان اندوه
و ناامیدی در داستان، برای بیان مشکل و ارائه راهحل در داستان است، میتواند مؤثر
باشد و درواقع داستان دراینجا ابزاری برای نشاندادن راهحل است.
به نظر نویسنده کتاب«انسانها و ابربرجها»، داستاننویسان فرزندان
زمان خود هستند و نباید تحثتأثیر جریانهای ادبی گذشته مثلا نوع داستاننویسی
صادق هدایت باشند. نداشتن خلاقیت و ترس از خلق اثری متفاوت و نیز تلاش برای گرفتن
تأییدیه از افراد خاص از دلایلی است که فاضلبخششی آنها را عامل عبورنکردن
نویسندگان معاصر از جریانهای ادبی گذشته برمیشمرد.
گرچه او معتقد بر لزوم خلق آثاری با محتوای شادی و امید است، این
الزام را اجباری برای نویسنده در تولید چنین آثاری نمیداند، چراکه داستانها از
واقعیتهای بیرونی تأثیر میگیرند و برای خواننده ساخته و پرداخته میشوند. اگر جز
این باشد، مخاطب دیگر با اثر ارتباط برقرارنمیکند.
ایجاد تنوع در ژانرهای داستانی، حمایت مادی و معنوی از نویسندگان،
ایجاد فرصت برای تولید بیشتر و متنوع داستان و بیتوجهی به جریانهای ادبی که با
نوآوری مقابله میکنند از راهکارهایی است که به نظر این نویسنده ژانرنویس میتواند
در تولید آثاری با محتوای شادی و امید در جامعه مؤثر باشد.
نوشتن از ناامیدی گاهی پز روشنفکری است
لیلا صبوحیخامنه، وجود ناامیدی در داستانهای امروز را مربوط به
ادبیات جهان دانست، چیزی که در نتیجه جنگهای جهانی پررنگ میشود. او دراینباره میگوید:
چون آن دوره، مقارن با شکلگیری ادبیات داستانی بهویژه داستان کوتاه به شکل
امروزی بود، در درون آثار نویسندگان نیز رسوخ کرد و به اشتباه به عنوان ویژگیهای
ذاتی داستان و جزءجداییناپذیر آن، برای داستاننویسان بعدی تلقی شد.
صبوحی ادامه میدهد: اگر هم در فضای داستانهای ایرانی در مقایسه با
برخی از کشورها ناامیدی و یأس بیشتری جریان دارد، به دلیل فضای جامعه واتفاقات
داخلی کشور است؛ البته این نوع نوشتن گاهی هم به پز روشنفکری برای نویسندگان تبدیل
میشود و این پز و مد جریانی است که در بین خوانندگان هم شیوع دارد و باعث میشود
آنها به خواندن داستانهایی با فضای یأس و ناامیدی روی بیاورند.
نویسنده رمان «پاییز از پاهایم بالا میرود» معتقد است نوشتن از
ناامیدی برای داستاننویس، راحتتر از خلق آثاری با محتوای نشاط و امید است، چراکه
پیداکردن نقطههای روشن در میان ناامیدیهای موجود در جامعه کار دشواری است و برای
گفتن و نوشتن از امید، حتما باید دلیل موجهی به خواننده ارائه داد.
صبوحی بااشاره به اینکه نقطه مقابل ناامیدی و یأس امید است، میگوید:
امیدداشتن لزوما به معنای وجودداشتن شادی و نشاط نیست. من به عنوان خواننده، از
خلق این همه شخصیت داستانی ضعیف و علیل روحی خسته شدهام؛ شخصیتهای منفعلی که هیچکاری
از دستشان برنمیآید. دوست دارم نویسندهای باشد که قهرمان خلق کند، چیزی که داستان
امروز به آن نیاز دارد، شخصیتهایی که به ما نشان میدهند انسان معاصر چگونه میتواند
از پس
مشکلاتش بربیاید.
او ادامه میدهد: من میکوشم در حدتوانم این کار را در داستانهایم
انجام دهم و اگر با داستانی این چنینی نیز برخورد کنم از خواندنش استقبال میکنم.
تأثیر تلخ داستان بیشتر از تأثیر اجتماع نیست
داوود آتشبیک، دیگرنویسنده مشهدی، نیز باوردارد که داستانهای
تولیدشده برایند دیدهها و شنیدهها وتجربههای زیسته داستاننویس است، بنابراین
پیش از طرح این پرسش که چرا نویسندگان آثاری با مضامین تلخ مینویسند، بهتر است
این را بپرسیم که چرا فضای جامعه تلخ و غمانگیز است.
او میگوید وقتی نویسنده در فضای غمبار و سیاه زندگی میکند، چگونه
میتواند شاد و امیدوار بنویسد؟ اگر هم دست به چنین تلاشی بزند، اثری مصنوعی خلق
میشود که مخاطب با آن همراه
نمیشود.
نویسنده مجموعه داستان «خودزنی» درباره تأثیر داستانهایی با مضمون
یأس و ناامیدی بر مخاطبان بیان میکند: از آنجا که داستانها متأثر از فضای جامعه
هستند، پس میتوان گفت بیش از آنکه نگران تأثیر این آثار بر مخاطبان باشیم، باید
نگران تأثیر فضای ناامیدانه جامعه بر مردم باشیم و مسلم است که تأثیر فضای تلخ
داستانی بیشتر از فضای واقعی نمیتواند
باشد.
آتشبیک با تأیید این موضوع که صادق هدایت به عنوان نخستین داستاننویس
مدرن ایران، آثاری را با مضمون یأس و اندوه نوشته است، ابراز میکند: باید به دوره
زندگی صادق هدایت توجه داشته باشیم و اینکه او در چه فضایی زندگی میکرده است. او
شاهد شکست جنبش مشروطه، تأثیر منفی حزب توده در فضای سیاسی آن زمان و نیز برپایی و
قدرتگرفتن یک دیکتاتوری تمامعیار بود. درحقیقت صادق هدایت در فضای روشن و
امیدوارانهای زندگی نمیکرد که از او انتظار داشته باشیم داستانهایی جز این مینوشت،
به ویژه که او به اروپا هم سفرمیکند و تفاوتهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی را از
نزدیک میبیند.
به نظر این نویسنده اگر تصورکنیم درصورتی که فضای داستانهای صادق
هدایت، شاد و بانشاط میبود، جریان داستاننویسی نیز در ایران تغییر میکرد و به
همان نسبت امیدوارانه نوشته میشد، اشتباه کردهایم، چراکه نویسندگان معاصر نیز
متأثر از تلخی سیاسی و اجتماعی فعلی جامعه هستند.