فکر و اندیشه در جهان معاصر عرب با چه بحرانهایی روبهرو است؟ تغییر و تحولات پیدرپی و پیچیده در جامعه و اندیشه عربی چه بحرانهایی را ایجاد کرده است؟ تحولات فکری در جهان عرب چه ارتباطی با جریان فکری غرب دارد؟ کتاب «دانشنامه متفکران معاصر عرب» نوشته عبدالله السید ولد اباه با ترجمه مجید مرادی به همت دانشگاه مفید منتشر شده است که برای معرفی متفکران برجستهی اندیشهی عربی به خواننده فارسیزبان مفید است. آشنایی اجمالی با پروژهی فکری متفکران عرب و شیوه ی نگریستن به دغدغههای مشترک ایرانی ـ عربی از ویژگیهای برجستهی این کتاب است.
نشست هفتگی شهر کتاب، سهشنبه چهارم اردیبهشت به نقدوبررسی کتاب «دانشنامهی متفکران معاصر عرب» اختصاص یافت. در این نشست دکتر حمیدرضا شریعتمداری و دکتر مجید مرادی حضور داشتند.
غرب، آستانهی آگاهی
مرادی در ابتدا به معرفی مولف و شرح مولفههای کتاب متفکران معاصر عرب پرداخت؛ وی در اینباره تصریح کرد: عبدالله السید ولد اباه استاد دانشگاه نواکشت در موریتانی و متخصص اندیشهی اسلامی معاصر است. من از آنجا که در زبان فارسی کتابی که متفکران معاصر عرب را معرفی کند، وجود نداشت، به ترجمهی این اثر پرداختم؛ کتاب حاضر طی پژوهش و پیمایشی دقیق رویکردهای متفکران معاصر عرب را پوشش داده است. در این کتاب نام آثار متفکران در کنار گزارشی از پروژهی فکری ایشان طرح و تبیین شده است.
وی افزود: با هجوم ناپلئون به مصر چشمها بیدار و ذهنها آگاه شد و رفتهرفته جهان عرب و جهان اسلام دریافتند که در غرب چیزهایی برای آموختن، شاگردیکردن یا تقلید وجود دارد. این وضعیت متفکران عرب را به اندیشیدن واداشت و بسیاری از آنها به مفاهیم و موضوعات و پروژههای کلان پرداختند. برخی متفکران در پی مقایسهی جهان عرب با غرب چیزهای تازهای دریافتند؛ چراکه مقایسههایی از ایندست کارساز است؛ وقتی انسان خود را با فردی مقایسه میکند که از او پیش است، حرکت میکند. بنابراین تنها شکستهای مسلمانان نبود که ایشان را به تفکر واداشت؛ موارد یادشده و چون آن نیز در این باب موثر بودند. تا پیش از آن گویا آگاهی صورت نیافته بود؛ مسلمانان تنها با استناد بر نصوص ابدی و ازلی (با سیاق دلالتی متفاوت) میزیستند؛ آنها با استناد بر قرآن خود را امت برتر میپنداشتند.
مرادی ضمن استناد بر مستندات مدعای خود به تبیین پرسش عباسمیرزا در رویاروییاش با سفیر فرانسه پرداخت و اظهار داشت: او از سفیر فرانسه دلایل پیشرفت غرب و ناکامی مسلمانان را جویا میشود؛ این رویکرد حاصل آگاهی یادشده است؛ حال آنکه نزد کسی چون غزالی این پرسش مطرح نبود. مسلمانان عاقبت به نوعی آگاهی دست یافتند که فراتر از حد شکست بود؛ آنها دریافتند، در جهان غرب، نظم، تشکیلات و سازمانی وجود دارد که سبب پیشرفت شده است. موضوع پیشرفت و عقبماندگی نزد مسلمان تازه است؛ پیش از آن اصلا چنین موضوعی مطرح نبود؛ کسی چون غزالی در پی این موضوع نبود؛ نزد او احیا علوم دین از اهمیتی تام برخوردار بود. او بر این بود که باطن دین مرده است و من در پی احیای آنم؛ غافل از اینکه جامعهی دینی و کیان دینی در حال از بینرفتن است؛ او آنقدر که خطر فقیهان را حس میکرد، خطر صلیبیان را درنمییافت؛ چراکه آگاهی وجود نداشت؛ غزالی غرب را ندیده بود.
وی تاکید کرد: وقتی متفکران مسلمان غرب را دیدند به این تعبیر رسیدند که اسلام واقعی و مولفههای آن همگی در غرب است؛ آنها به عقبماندگی خود پی بردند و در پی پاسخ به آن برآمدند. پاسخ اولیه ایشان اصلاح یا همان تنظیمات بودند؛ آنها در پی درک و دریافت منافع عمومی و اصلاح مولفههای گوناگونی چون وضعیت زنان و آموزش عمومی برآمدند. زحمات بسیاری میطلبید تا این دست اهداف محقق شوند. جریان اصلاحات در جامعهی عرب پیش رفت تا اینکه در مقطعی دیگر مناسبات دیگرگون شد؛ چراکه مسلمانان پروژههای غربی چون تجزیه و فروپاشی کشورهای اسلامی، تاسیس دولتهای جعلی در جهان اسلام و تهاجم فرهنگی را کشف کردند. گرچه نمیتوان تهاجم فرهنگی را منکر شد، اما از سویی در مقطع یادشده مسلمانان تفاوتهای فرهنگی را تهاجم فرهنگی تلقی کردند. جهان عرب و مسلمانان هویت و کیان خود را در معرض تهاجم دیدند؛ آنها میپنداشتند که نهتنها زمین، که ارزشهای اسلامی و فرهنگی ایشان در معرض اشغال قرار دارد.
مرادی ادامه داد: از آنپس به جای اصلاحطلبان، صدای احیاگرایان و بنیادگرایان بلند شد. در این مقطع مسالهی قدس، اشغال فلسطین و تاسیس کشور اسرائیل اهمیت ویژهای یافت. پروژهی بنیادگرایی در دهههای اول قرن بیستم قوام یافت. مسالهی بنیادگرایی عقبماندگی نیست؛ چه اینکه معتقد است، غرب عقبمانده است؛ به زعم صاحبنظران این حوزه، هرچه غربیها به لحاظ تمدنی پیشرفت کردهاند، به لحاظ اخلاقی عقب ماندهاند؛ آنچنانکه در میانهی دو جنگ جهانی متفکران مسلمان به خیال خام، میپنداشتند که اساس تمدن غرب از درون در حال ازهمپاشیدن است و خود را نابود خواهد کرد. از آنپس مسالهی هویت نزد مسلمانان اهمیت یافت. گفتمان هویت و هویتگرایی چند دهه مسلمانان را به خود مشغول داشت؛ از آنپس مراحل دیگری چون خشونت و تکفیر رقم خورد.
وی به رویکردهای غربیها پس از اتمام جنگ جهانی دوم و تاثیرپذیری متفکران عرب از آنها پرداخت و تصریح کرد: پس از اتمام دو جنگ جریانهای چپ شکل گرفتند و برخی متفکران عرب به آن جذب شدند. آنها دنبال پاسخ دیگری بودند. در این میان اسلام سنتی که در مراکزی چون الازهر جریان داشت به حاشیه رانده شد؛ چراکه ایندست مراکز تقریبا برای هیچیک از مراحل یادشده پاسخی نداشتند. مجموعهی این رویکرد در کتاب محل نقد، تبیین شده است؛ البته نویسنده خطایی را نیز مرتکب شده است؛ او به اندیشهی بنیادگرایان اعتنای چندانی نکرده و بیشتر نواندیشان را در نظر داشته است.
مرادی در انتها با ذکر مصادیقی به شرح رویکردهای بنیادگرایان و اهمیت آنها در شکلگیری وضعیت کنونی مسلمانان پرداخت و بر ضرورت پرداختن به آنها در پژوهشهای مشابه تاکید کرد.
ضرورت همافزایی در جغرافیای فرهنگی ایران و جهان عرب
شریعتمداری بر ضرورت آشنایی بیشتر با میراث فکری و تمدنی اعراب و رویکردهای آنها در حوزهی نواندیشی دینی تاکید کرد و اظهار داشت: کشورهای عربی طی بیش از یک قرن اخیر (از آغاز قرن نوزدهم)، در ابعاد و زمینههای مختلف دچار تغییر و تحول شدهاند؛ مجموعهی اتفاقاتی که برای آنها رخ داده است، از ابعاد مختلف مشابه همانی است که ما از سر گذراندهایم؛ اگر این دو نگاه و تلاش فکری در کنار هم قرار میگرفتند و نوعی همافزایی صورت میگرفت، شاید وضعیت مطلوبتری را تجربه میکردیم. بخش قابل توجهی از تاریخ ما و اعراب در مقاطع مختلف تاریخی (پیش و پس از اسلام)، مشترک است؛ در موارد بسیاری میان ما و ایشان اختلاط فرهنگی وجود داشته است؛ افزون بر آن عامل دین نیز بسیار موثر بوده است. ما دینی را پذیرفتهایم که اعراب پیامآور آن بودهاند؛ اما از دیگرسو با میل و رغبت و خواست خودمان آن را توسعه دادهایم؛ آنچنانکه اگر ایرانیها از تاریخ تحولات فکری اسلام حذف یا سانسور شوند، تقریبا چیزی از آن دانشها نمیماند؛ این واقعیت دربارهی غالب نحلهها و مذاهب دینی صدق میکند.
وی برخی وجوه اشتراک و تاثیر و تاثر میان ما و اعراب را برشمرد، بر نقش ایرانیها در گسترش و اشاعهی اسلام تاکید کرد و از آنپس ادامه داد: این تاثیر و تاثر در زمان حاضر هم ادامه داشته است؛ مشروطهخواهی و حرکاتی از ایندست در ایران رخ داده و بر دنیای اعراب تاثیر داشته است؛ اسلامگرایی، بیداری اسلامی (بیداری سلفی) و رویکردهایی دیگر از ایندست نیز متاثر از رویکردهای ایرانیهاست؛ به تعبیر حسنین هیکل، هر اتفاقی در ایران رخ میدهد، به نوعی در جهان عرب بازتاب مییابد. از دیگرسو اعراب نیز توجه بسیاری به تحولات و دستآوردهای فکری ما داشتهاند؛ آنچنانکه امروز در نقاط مختلف جهان عرب، متخصصان بسیاری به ترجمهی آثار متفکران ایرانی پرداختهاند؛ در پی این رویکرد آثار بسیاری از متفکران ایرانی چون شریعتی، سروش و ملکیان، بیش از ایران در میان اعراب خوانده میشود.
شریعتمداری تاکید کرد: به هر روی طی سالیان دراز تعامل و تبادلی میان ایرانیها و اعراب شکل گرفته است؛ اما باید در نظر داشت که این تعامل ضعیف و کمرنگ بوده است و هرچه جدیتر شود، به سود ماست. اعراب ویژگیها و مزایایی دارند که ما از آن بیبهرهایم؛ از آنجمله تکثر و تنوع گرایشهای فرهنگی و فکری در سرزمینهای عربی است. غرابت آنها با کشورهای غربی از دیگر ویژگیهای کشورهای عربی است. این امر موجب ترجمهی حجم عظیمی از کتابهای غربی شده است که در مقاطعی ما از آن بیبهره بودهایم. در دهههای اخیر کارهای بسیاری در نقل و انتقال دستآوردهای جهان عرب به ایران صورت گرفته است؛ اما کارها بسیار ضعیفند. در پیش از انقلاب غالبا کارهایی ترجمه میشدند که بر مباحثی چون بازگشت به اسلام ناب و اسلام سیاسی و از ایندست دلالت داشتند. پس از انقلاب به مباحث دیگری چون نواندیشی دینی در جهان عرب توجه شده است. اما همچنان مجموعه آثاری که کامل و یکجا محصولات و دستاوردهای یادشده را بازتاب دهد، وجود ندارد.
وی در انتها افزود: تا چند دههی اخیر در زبان عربی نیز کاری در خور وجود نداشت؛ مطلوبترین اثری که تحولات جهان فکری عرب را بازتاب میداد، اثر آلبرت حورانی است. در دهههای اخیر این امر تا اندازهای مرتفع شده است؛ امروز میتوان آثاری را یافت که متفکران جهان عرب و رویکردهای ایشان را در شکلی مطلوب و جامع معرفی میکنند. اثر محل گفتوگو به نوعی با همان اثر حورانی مقایسه میشود؛ نویسنده خود در مقدمه بر این امر تاکید کرده است. حورانی در کتاب خود تا دههی سوم قرن بیستم را پوشش داده است؛ مولف این اثر مقاطع پس از آن را در نظر آورده است. از اینروی عنوان «متفکران معاصر جهان عرب» (که مترجم بر آن نهاده است) چندان مناسب نیست؛ مطلوب است، بر واژهی معاصر تدقیق بیشتری صورت گیرد؛ چراکه متفکرانی محل بحث مولف واقع شدهاند که در اکنون زیستهاند. «درآمدی بر جغرافیای کنونی اندیشهی عربی» زیرعنوان کتاب است؛ مطلوب میبود اگر مترجم نیز بر آن تاکید میکرد. مولف خود بر بر این امر تاکید دارد که بنا بر جریانشناسی به معنای دقیق آن را نداشته است؛ او رویکرد تفصیلی نیز نداشته است؛ از اینروی کتاب حاوی کاستیهایی است.
شریعتمداری تاکید کرد: این اثر بر آن است که تنها پروژههای فکری را بیان کند؛ مولف به نوعی گزینشگری را هم در رویکرد خود داشته است؛ این رویکرد هم از آسیبهای وارد بر این اثر است. نکته ی دیگر افزودن «دانشنامه» بر عنوان این اثر است که از سوی مترجم صورت گرفته است؛ این به نظر بزرگنمایی است؛ این اثر نمیتواند دانشنامه تلقی شود.
شریعتمداری در انتهای مباحث خود برخی اشکالات صوری کتاب و برخی آسیبهای وارد بر ترجمه را نیز به تفصیل برشمرد.