آرمان: فرزانه طاهری (۱۳۳۷-تهران) نامش با سه «مهم» گره خورده: هوشنگ گلشیری، جایزه گلشیری و ترجمه. هر یک از اینها، بخشی از تاریخ ادبیات معاصر است؛ هرچند جایزه گلشیری بهدلیل بیمهریها به محاق رفت، همچون برخی از آثار هوشنگ گلشیری، و حتی برخی از ترجمههای فرزانه طاهری که پشت درهای ممیزی منتظر مجوزند، اما او همچنان پرقدرت ترجمه میکند. «درسگفتارهای ناباکوف»، «خانم دَلوی»، «استعاره»، «در دل گردباد»، «عطش آمریکایی» و «نظریه ادبی» برخی از ترجمههای اوست.
از کتابهای جدید و تجدیدچاپیتان بگویید.
کتاب جدیدی در نمایشگاه ندارم چون کتاب «سیلویا بیچ و نسل سرگشته در پاریس» (نیلوفر) متاسفانه به نمایشگاه نرسید. تجدیدچاپی هم چاپ پنجم «معرفی مختصر نظریه ادبی» است و «سرود کریسمس» از نشر مرکز و «خانم دَلوی» و «مرد صدسالهای که از پنجره فرار کرد و...» از انتشارات نیلوفر.
در طول سالهای برگزاری نمایشگاه، چه چیزهایی برایتان حائز اهمیت بوده و چه چیزهایی ناخوشایند؟
بیش از همه دیدن واقعیت نشر ایران آزارم میدهد. اینهمه ناشر و این تعداد اندک کتابفروشی که با انواع نمایشگاههای استانی و کتابفروشیهای زنجیرهای همان مشتریهای اندکشان را کمکم از دست میدهند و عاقلانهتر آن میبینند که اگر فروش هزار چیز بیربط دیگر در کتابفروشی از کاسه و کوزه و زینتآلات و اسباببازی و... مددرسان نشد، آن فضای ارزشمندشان را اغذیهفروشی کنند یا... و فقط بمانند تکوتوکی آدم عاشق (یا مجنون) که ادامه بدهند. من کتابهایی را که میخواهم، در طول سال میخرم. تنها حسن نمایشگاه قدیمها برایم خرید کتابهای خارجی بود که آنهم چنان آلوده به همان رویههای معهود شد که عطایش را به لقایش بخشیدم. دیگر، دیدن کتابهایی بود که شاید در غیر این صورت نمیدیدمشان، بهخصوص کتابهای ناشران شهرستانی. دیدن هزارانهزار درخت و هزاران لیتر آب برای کاغذ و چاپ انواع خزعبلات بیش از همه آزارم میدهد. غرفههای باشکوهی بدون توجیه (قرعهکشی یا حروف الفبا) واقعیت آزاردهنده دیگری پیش چشم میآورد. خلاصه انگار مینیاتور وضعیت نشر یا اصلاً وضعیت کلی سرزمینمان است. بن کتاب و آنهمه فساد مترتب بر آن، خلاصه... البته دلخوشی دیدن برخی از دوستان همکار طبعاً هست، اما این بها برایش گزاف است.
خاطره تلخ یا شیرینی از نمایشگاه کتاب دارید که برایمان بگویید؟
یکی از خاطرات شیرین که البته به گلشیری مربوط میشود، اینکه زوجی جوان از شهرستانی دور در نمایشگاه به دیدنش میآیند و میگویند که مهریه زن یک جلد شازده احتجاب است و گلشیری هم نشانیشان را میگیرد و کپی نسخه دستنوشته «شازده احتجاب» را برایشان میفرستد؛ در نمایشگاه امسال چاپ جدیدش (نیلوفر) به مناسبت پنجاهمین سالگرد انتشارش عرضه میشود.
حالا که در نمایشگاه کتاب تهران مثل نمایشگاههای بینالمللی امکان تبادلنظر و انتقال تجربیات نوشتن و ترجمه به دیگران وجود ندارد یا در بازار داغ فروش کتاب چندان به چشم نمیآید، کمی از تجربیات سالها ترجمه بگویید.
این که مثنوی هفتادمن کاغذ میشود. در طول سال همه این کارها را اگر نیازش احساس شد میشود کرد. در آن بازار مکارهواری نمایشگاه که نمیشود این کارها را کرد. آن سالهایی هم که امکانش فراهم بود بحث نمیتوانست به عمق چندانی برود.
از بین ترجمههایتان کدامیک را پیشنهاد میدهید؟ و از مترجمهای دیگر چه کتابهایی؟
کتابهایی دارم که بهدلیل زحمت زیادی که برایشان کشیدهام دوستشان دارم، مثل «خانم دلوی»، یا تعلق احساسی بهشان دارم مثل «راستی آخرینبار پدرت را کی دیدی؟» که چندسال پیش چنان «اصلاحیه»های غلاظ و شدادی برای تجدیدچاپش صادر شد که فعلاً از خیرش گذشتهام. از کتابهایی هم که بهتازگی خواندهام یا دارم میخوانم، در حوزه غیرادبیات، «پیدایش ناسیونالیسم ایرانی» (نشر مرکز) است به ترجمه درخشان حسن افشار، کتابی بسیاربسیار خواندنی و روشنگرانه. کتابی هم خواندم از مسکوب اخیراً به نام «مسافرنامه» که ارادتم را باز به او چندبرابر کرد. و «گفتار در بندگی خودخواسته» (نشر گمان) ترجمه لاله قدکپور.
و پرسش آخر: حالِ کتاب در این روزگار چطور است و پیشبینیتان از آینده کتاب چیست؟ و اینکه چه کارهایی میتوانیم بکنیم که حال کتاب در این وضعیت بحران مخاطب بِه شود یا به بیانی دیگر، دولتها چه کاری میتوانند بکنند؟
حالوروز کتاب خراب است. مثل حالوروز خیلی چیزهای دیگر. حالا چون ما در این عرصه مشغولیم بیشتر با وضعیتش آشناییم. از هر جایش که بگوییم شرح مصیبت است. بیاخلاقی در حوزه ترجمه، کتابسازی و سرقت از کار دیگران، انبوهانبوه کتابهای افستی که کمر ناشران را میشکند و حقوق صاحبان آثار را لگدمال میکند، وضعیتی قطعاً قابل جلوگیری اما انگیزه این بیعملی در مقابل چنین قانونشکنی سهمگینی را جز سود سرشار میتوان برنامههای دیگر هم دانست. انبوه سایتهای ثبتشده داخلی که کتابها را از چاپ درنیامده برای دانلود رایگان میگذارند و ادعای خندهدار بعضی که «کار فرهنگی» میکنند. و میدانیم استطاعت شناسایی کوچکترین فعالیت در فضای مجازی ماشاءا... کم نیست. انبوه ناشرانی که با چوب زیربغل رانت میتازانند و ناشران انگشتشماری که سعی میکنند برکنار بمانند از این تردامنیها روزبهروز بیشتر در فشار قرار میگیرند. گرانی کاغذ و... هم که قوزبالاقوز. و مهمتر از همه ممیزی، که قبض و بسط داشته البته، اما هنوز بعد از اینهمه سال تولیدکنندگان اعم از صاحب اثر و ناشر باید چون بید بر سر نتیجه زحمت و سرمایهشان بلرزند چون نمیتوانند پیشبینی کنند که سرنوشت کتاب به دست چه کسی رقم خواهد خورد، با چه میزان دانش یا تجربه کتابخوانی یا آشنایی با موضوع یا توانایی دیدن «کنتکست» هر کلمه و نه شکار کلمه بهصورت مستقل از متن زمینه... پس دولتها بهتر است کاری به کار کتاب نداشته باشند، نه اقتصادی، نه ارشادی. بگذارند رقابتی مستقل و قائمبهذات در بازار کتاب حکمفرما باشد، و خوانندگان بتوانند به کالایی که میخرند اعتماد کنند که مثله نشده و معیوب نیست. این بهانه از دست قاچاقچیان کتاب هم گرفته میشود که مدعیاند کتاب را «سالم» به دست خواننده میرسانند و البته به قیمت نازل. بازار را از آلودگیها پاک کنند و بگذارند آنها که «کاسبی» کتاب به کمک رانت راه انداختهاند، بهدنبال کاری «شرافتمندانه» بروند که الیماشاءا... عرصههای دیگر به رویشان باز است.