مهر: «اگر کاری از نظر جامعه ناپسند است، نامِ آن را عوض کن، خواهی دید که چگونه آن کار تطهیر میشود». این توصیه را بسیاری در طول تاریخ به کار بستهاند و نتیجه هم کمابیش همیشه مطلوبشان بوده است. یک نمونه آن «رشوه» است که به ندرت بتوان کسی را یافت که بتواند یا بخواهد با صدای بلند از آن دفاع کند، اما اگر نامِ آن را عوض کنیم و آن را «شیرینی» یا «هدیه» بنامیم، خواهیم دید که به اذن خدا هیچ کس منتقد آن نخواهد بود و حتی کسانی داد سخت خواهند داد که اخلاقی نخواهد بود که اگر کسی کاری برای تو کرد، در تشکر از او کم بگذاری و همین حداقل «شیرینی» را هم به او ندهی. نمونه دیگرش همین «مطرب» و «رقاصه» است که تا همین چند سال پیش ناسزا حساب میشد، اما وقتی نام آن تغییر کرد و شد، مثلاً، «رقصنده»، دیدیم که حتی با همین «رقاصه» های قدیم و «رقصنده» های جدید مصاحبه هم کردند و بسیاری از مردمی که وقتی میخواستند به زنی ناسزا بگویند او را «رقاصه» میخواندند نشستند و با لذت همان مصاحبهها را دیدند و برای هم تعریف کردند و حتی آهی هم دور هم کشیدند. واضح است که من این جا نمیخواهم موضع گیری اخلاقی کنم و از بحثهای بعدی نتیجه بگیرم که آن گروهی که میخواهم از آنها صحبت کنم «رقاصه» یا شبیه آن هستند؛ العیاذ بالله! اینها تنها مثال است برای این که حرفم را منتقل کنم. حرف این است که اگر چیزی، به غلط یا درست، در جامعه نکوهیده است، میتوان با عوض کردنِ نامش آن را تطهیر کرد و دیگر کسی با آن مشکلی نخواهد داشت.
حالا، به گمان من چنین اتفاقی برای واژه «سلبریتی» افتاده است. تا پیش از شبکههای مجازی، در دهههای ۶۰ و ۷۰، کسانی در سینما بودند که نامشان «سوپر استار» بود و معمولاً، اگر نه همیشه، از بهترینهای نسل خود بودند. دههها قبل از آن، کسانی از نویسندهها و رمان نویس ها بسیار «مشهور» بودند و همیشه در روزنامهها و مطبوعات بحث از آنها بود. برای این گروه هم حداقلی از توانایی و استعداد ضروری بود. به گمان این حقیر، دلیلِ این ضرورت، چه در باب سوپراستارها و چه در مورد «مشاهیر»، این بود که کسانِ دیگری بودند که دربارهی آنان حرف میزدند و آن افراد باید دلیلی مییافتند تا درباره کسی حرف بزنند. اما وقتی شبکههای اجتماعی به عرصه آمدند، به عنوان خلف صالح مجلاتِ زرد، ماجرا عوض شد. این بار دیگر این دیگران نبودند که درباره افراد حرف میزدند، این خودِ افراد بودند که تریبون پیدا کرده و میتوانستند حرفشان را بزنند. اما این جا هم، در مراحلِ اولیه، یعنی زمانی که وبلاگها بسیار فعال بودند، قانون بقای اصلح هنوز حاکم بود. بعد از این که چند سالی از شوکِ ایجاد وبلاگ گذشت، دیگر بسیاری از وبلاگهایی که شعرهای احساسی مینوشتند و زیر پستِ وبلاگهای دیگر کامنت میگذاشتند که تبادل لینک کنند و گلی هم کنار کامنتشان میگذاشتند از گردونه حذف شدند و وبلاگهایی باقی ماندند که، بای نحو، حرفی برای گفتن یا نوآوریای در شیوه گفتن داشتند. اما وقتی فیس بوک و خصوصاً بعد از آن اینستاگرام و بعد شبکههای پیام رسانی مانند تلگرام آغاز به کار کردند، ماجرا به کلی عوض شد. آن جا دیگر میتوانستی به هر نحو، مطلقاً به هر نحو، «فالوور» جمع کنی و برای همین کسانی حتی از «درآوردن شلوار» و مسخره کردن خود و ناسزا گفتن به دیگران هم دریغ نکردند. همهی اینها نامِ «سلبریتی» به خود گرفتند و، بنا به طبیعتِ بشر، که همه جا دوست دارد طبقه بالا و طبقه پایین ایجاد کند و کسانی خود را برتر از باقیِ افراد بدانند، در میان سلبریتی ها هم سلسله مراتبی به وجود آمد و کسانی شدند سلبریتی سطح بالا و کسانی هم شدند سلبریتی سطح پایین.
در این میان، برخی از این سلبریتی ها، که عموماً از سینما و تلویزیون به فضای مجازی آمده بودند، کارکردی دوگانه یافتند. اینان هم سلبریتیِ سینمایی یا تلویزیونی بودند و هم سلبریتی مجازی و همین هم باعث شد که بتوانند تاثیرگذاری بیشتری داشته باشند و قاعدتاً خود را برتر از باقیِ سلبریتی ها میدانستند، میخواستند به قول معروف سفره خود را از این سلبریتی های سطح پایین جدا کنند. جز این، واژه «سلبریتی»، بعد از ظهورِ آن طبقه سلبریتی های سطح پایین سابق الذکر، دیگر آن بار مثبت خود را از دست داده بود و حتی این جا و آن جا به عنوان ناسزا هم به کار میرفت، بسیار شبیه اتفاقی که پیش از این برای واژههای «ژورنالیستی» و «روشنفکری» افتاده بود و از بار معنایی مثبت، به چیزی در سطح وراجیهای احمقانه و دک و پزِ بدونِ ریشه پایین آمده بود. برای همین بود که عدهای، که البته ریشه آن را عده را نمیدانم کجاست، پیدا شدند و گفتند باید آدم خوبهای قصه را «اینفلوئنسر» بنامیم، واژهای انگلیسی به معنای تأثیر گذار. سلبریتی های فیس بوکی و اینستاگرامی هم این را غنیمت شمردند و همایش و گرد هم آیی برگزار کردند و خود را نه «سلبریتی»، که «اینفلوئنسر» نامیدند و بعد هم آخ و پیف راه انداختند که این سلبریتی ها (یا به اصطلاح، «شاخهای مجازی») فلاناند و نباید مشهورشان کرد، و بعد عده دیگری از همین «اینفلوئنسر» ها هم پیدا شدند و گفتند اصلاً سلبریتی یعنی احمق، و نباید اساساً کاری به کار احمقها داشت. جزئیاتِ بحث این جا البته مهم نیست. آن چه مهم است، این است که پدیده، پدیده یکسانی است. عدهای هستند که با استفاده از رسانهها، حال چه سینما و تلویزیون و چه فیس بوک و تلگرام، مشهور شدهاند و البته بعضی آدم حسابیاند و بعضی نه، اما این در اصل ماجرا تغییری نمیدهد. نکتهای که باید به آن توجه کرد این است که وقتی واژهای در جامعه بار منفی پیدا میکند، تا آن جا که کسانی به فکر می افتند که نام دیگری برای آن انتخاب کنند، نشان دهنده اتفاقی بسیار فراگیر در جامعه است.
* * *
در ابتدای بحث از «رشوه» و «شیرینی» و «رقاصه» و «رقصنده» سخن گفتم، اما باید به این نکته توجه کرد که این دو مثال فرقی اساسی با «سلبریتی» و «اینفلوئنسر» دارند. «رشوه» و «رقاصه» در جامعه در کوتاه مدت بار معنایی منفی نیافتهاند و مردمانِ کشور ما، تا جایی که یادشان میآید، این دو واژه بار منفی داشتهاند (و البته این بدان معنا نیست که بار معنایی منفی آنها ازلی و ابدی است، اینجا بحث فقط از طول مدتی است که این بار معنایی با این واژگان بوده است). اما «سلبریتی» در جلوی چشمانِ یک نسل چنین تغییری کرده است، درست همان طور که اگر در دهه ۶۰ واژه «روشنفکر» در ذهن مخاطبان کسانی مانند داریوش شایگان، رضا داوری اردکانی و عبدالکریم سروش را تداعی میکرد، اکنون و پس از تغییر نسل همین واژه جوانک های ریشویی را تداعی میکند که تمام روز خود را در کافه و به دنبالِ «مخ زدن» میگذرانند. یکی از عوامل چنین اتفاقی میتواند این باشد که جامعه، به قول آن نظریه پرداز ایرانی، و البته در معنایی کمی متفاوت با منظور او، «جامعهای کوتاه مدت» است. به این صورت که اتفاقات در جامعه ایران بسیار سریعاند و بسیار هم زود فراموش میشوند. یک دلیل دیگر هم این است که وقتی افراد بیشتری امکان مییابند تا در جمع یا دستهای حضور داشته باشند، به تبع حضورِ افراد مختلف، و به دلیلِ این که اکثریت افراد «متوسط» اند و نه نابغه یا «خاص» (منحنیِ نرمالِ ویژگیهای انسانی را به یاد آورید)، ویژگیهایی به آن گروه نسبت داده میشود. اگر زمانی تنها دو یا سه تن «روشنفکر» حساب میشدند، قاعدتاً این واژه معنای متفاوتی داشت تا زمانی که تعداد بسیار بیشتری «خود را با این نام میشناسند». اما شاید دلیلِ اساسیتر همین امکانِ تریبون داشتنی است که با ظهور فضای مجازی برای همه به وجود آمده است. وقتی فضای مجازی این امکان را به وجود میآورد که همه، بدون هیچ استثنایی، بتوانند تریبونی مخصوص خود داشته باشند، قاعدتاً افراد بسیاری از پایینِ منحنیِ نرمالِ سواد و هوش و فرهنگ و حتی سلامت روانی هم تریبون دارند و چون چنین افرادی توجه بیشتری به خود جلب میکنند، لاجرم مشهورتر میشوند و باعثِ ننگِ نامِ «سلبریتی».
* * *
اما به گمانم، هر چند همه این عوامل را دخیل می دانم، دلیلِ «هنجاری» ای هم در کار است. در واقع، حتی کسانی که از بالای منحنیِ نرمالِ سواد و هوش و سلامت روانی به عرصه شهرت پا گذاشتهاند، به تدریج به خاطر طبیعتِ فضای مجازی تغییر میکنند، چه این تغییر آگاهانه باشد و چه نا آگاهانه. این پدیده شناخته شدهای است که اگر نویسندهای یا فیلمسازی فیلم موفقی بسازد، بعد از آن برایش بسیار دشوار خواهد بود که مسیر دیگری در پیش بگیرد و تمایل خواهد داشت همان مسیر را تکرار کند و در نتیجه به مرور ارزش و اهمیت خود را از دست خواهد داد. اما اینجا و در آخرین بخش این یادداشت میخواهم بر نکته دیگری تاکید کنم، این که «سلبریتی» ها یا «اینفلوئنسر» ها، بعد از چشیدنِ لذتِ شهرت، دیگر نمیخواهند این موقعیت را از دست بدهند و به همین دلیل خود را به جریانِ آب میسپارند. نمونه این پدیده را به آسانی میتوان در اینستاگرام یا تلگرام یافت. بازیگر یا کارگردان یا نویسندهای که به ضرورت رنگِ «پروفایلش» را بنفش میکند، در موقعیتی به تندی از پلیس انتقاد و در موقعیت دیگری به تندی از او حمایت میکند، با فیلترینگ مخالفت میکند و به دولتی که در زمان انتخابات برایش سینه چاک کرده به خاطر قیمت ارز به تندی میتازد، بدون این که ذرهای در هر یک از این امور سررشتهای داشته باشد. این البته به این معنا نیست که شخص نمیتواند نظر خود را تغییر دهد، هر انسان عاقلی متناسب با شرایط به هرچیزی واکنش نشان میدهد، اما عقلِ روزمره به انسانها نشان میدهد که کجا تغییرِ موضع است و کجا ریاکاری و سوار شدن بر موج. در واقع، به نظر میرسد که یکی از مهمترین، اگر نه مهمترین، دلایلی که باعث شده واژه «سلبریتی» بار منفی پیدا کند این است که مردم، که معمولاً شامه تیزی در این موارد دارند، فهمیدهاند که قرار است فقط سرشان کلاه گذاشته شود و طرفشان ارزشی برای حرفِ یک ساعت پیش خود هم قائل نیست. همین است که همین واژه «سلبریتی» در ایران تبدیل به ناسزا میشود، اما در امریکا یا اروپا واژهای است کاملاً خنثی که به جمعی اشاره میکند که به هر دلیلی مشهور یا محبوب هستند و زندگی خصوصیشان هم برای مردم جذاب است، اما گمان نمیکنم اگر فکر کنیم تعداد زیادی از مواردی را به یاد بیاوریم که یک سلبریتی هالیوودی هر هفته بیانیهای سیاسی یا انتقادی صادر میکند.
* * *
خلاصه کلام این که همیشه در جامعه نشانههایی هست که به ما نشان میدهد چه اتفاقاتی زیر پوست جامعه جریان دارد و تغییر بار معنایی کلمات یکی از قویترین این نشانهها است. اگر زمانی روشنفکران باید این را جدی میگرفتند که واژه «روشنفکر» به عنوان ناسزا به کار میرود و فکری به حال آن چه بر پرنسیپِ آنها میرود میکردند، شاید امروز چنین جایگاه خود را از دست نمیدادند و اگر امروز، سلبریتی ها جز تغییرِ نامِ خود کاری نکنند، سرنوشتِ واژه «اینفلوئنسر» هم بهتر از «سلبریتی» نخواهد بود.