خانهها صرفاً بنایی برای سکونت و زندگی یک یا چند نفر بهویژه اعضای یک خانواده نیست. فرهنگها هنوز معنایی درست و مفید از یک خانه را بهدست ندادهاند؛ چراکه تنها بنای فلزی یا سیمانی خانه را در نظر دارند و از روح بیدار خانه غافل هستند. خانه حریمی برای حفاظت از یک انسان میسازد، خصوصیترین مأمن برای یک فرد یا خانواده در اجتماع که برای او امتیازات ویژهای فراهم میکند. خانهها شاهد تولد، بالیدن و مرگ انسانها هستند و به همین خاطر است که انباشت حیرتانگیزی از خاطرات میشوند، شاید اگر یک خانهی خشتی یا گلی یا برفی یا چادری میتوانست حرف بزند سالهای سال خاطرهگویی داشت آن هم به تعداد آدمها و عدد سن افراد. جوهرهی روح یک خانه همان خاطرات است که در خشت خشتِ خانه ثبت میشود؛ اگر روزی این خانهها ویران هم شود، خاطرات در روح خانه پابرجاست.
خانهی دوطبقهی خیابان سنایی متعلق به خانوادهای ارمنی بوده که پدر خانواده بعد از سالها کار سخت و تحمل خانهی اجارهای توانسته بود بسازد.او سالها پیش به همراه پدر، مادر و دو برادرش به بهانهی رفاه بیشتر از روستا به تهران کوچ کرده بودند و در تمام این سالها با گارسونی در یک کافه- کاباره مخارج خانواده را تأمین کرده بود. بعد از گذشت سالها صاحب همسر و فرزند شده بود و دو برادر دیگر هم صاحب شغل و خانواده شده بودند؛ اما هنوز همه در خانهی دو طبقهی خیابان سنایی زندگی میکردند. هرچند که گوشههای زندگی با فقر و اختلاف برخورد داشت؛ اما اصالت و محبت مانعِ از هم پاشیدن رشتهی خانوادگی میشد.
«روبرت صافاریان» خاطراتش را از موضع خانه پدری آغاز میکند و این انتخابِ کامل، خود به تنهایی خواننده را تا انتها میکشاند؛ حتی خواننده به خانهی خیابان سنایی علاقهمند میشود و این خانهی کوچک و ساده با حضوری دائم شخصیت اول داستان میشود.
روبرت نخستین فرزند خانواده با خواهرش که کمی از خودش کوچکتر بوده تحصیل را از دبستان دانایی آغاز کردند که در سال ۱۹۴۲،آن را گروهی از ارامنه در محلهی بهجتآباد تهران که نگران وضعیت تحصیل فرزندان خانوادههای مستمند آن منطقه بودند، تأسیس کردند و بعد هم دبیرستان کوشش داوتیان. او هم در دبستان و هم دبیرستان شاگرد اول بوده، خود صافاریان معتقد است علاقهی آدم از همان نخستین سالهای زندگی شکل میگیرد، به خصوص در زمینهی کتاب، مطبوعات، سینما و در آخر سیاست که در نتیجهی آشنایی زودهنگام او با روزنامه «آلیک» بود.
تحولات سیاسی- اجتماعی- اقتصادی که در ابتدای قرن بیستم اتفاق افتاده بود یا در حال وقوع بود زندگی تمام ابنای بشر را تحت تأثیر قرار داد. انقلاب علمی، جنگ، جنبشها، مکتبها، همه و همه چون اثر پروانهای هر کشور، جامعه، توده و خانوادهای را متأثر میکرد. جهان تحولات عظیمی را پشت سرمیگذاشت. زندگی در آن سالها طبق همان چیزی که در سراسر جهان در جریان بود سخت و آمیخته با تحولات غیرقابل پیشبینی بود؛ اما زبان ساده و شیرین نویسنده کتاب را به کام خواننده تلخ نمیکند، هرچند که بینظمی در استفاده از شیوهی نوشتار و شکستهنویسی کمی آزاردهنده است.
شاید وجه دیگر جذابیت کتاب به تصویر کشیدن زندگی واقعی خانوادهای از هموطنان ارمنی ما است که به دلیل فاصلههای اقلیتی در ایران زندگی هر گروه برای دیگری ناشناخته است. هرچند که بنا به ملاحظات و یا احتراز از طول و تفسیر کتاب از بیان جزییات دوری میشود، بهطوری که از دلیل بازداشت و زندانی شدن صافاریان مطلب خاصی در کتاب وجود ندارد.
خاطرهنویسی یا زندگینامهی خودنوشت از انواع ادبی است که در آن نویسنده وقایعی را که در زندگی شاهد آن بوده یا برایش اتفاق افتاده بر روی کاغذ میآورد. شاید تصور شود خاطرهنویسی به دلیل حضور وقایع و آغاز و پایان مشخص ژانر آسانی است؛ اما اینطور نیست. صداقت جریان روشنی است که صافاریان در نگارش کتاب پیش چشم داشته، خاطرات نه بلند و ملالآور است و نه ایجاز مخل دارد. نویسنده در پایان کتاب سه داستان کوتاه نوشتهی خود را که متعلق به گذشته است، در اختیار خواننده قرار دادهاست.
نشر مرکز کتاب را در ۱۲۸ صفحه، اواخر سال ۱۳۹۶ در شمارگان ۱۰۰۰ نسخه منتشر کرد.