کد مطلب: ۱۲۷۵
تاریخ انتشار: دوشنبه ۴ مهر ۱۳۹۰

بوسعید مهنه؛ پیر رازآموز عطار

آناهید خزیر: دکتر میرجلال‌الدین کزازی در ششمین مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌ عطار به «بوسعید و عطار» پرداخت، این نشست عصر چهارشنبه (۳۰ شهریور) در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار ‌شد.
بیتی در ستایش سنایی و عطار هست که بازخوانده به مولاناست؛ اما به راستی از او نیست و از «سلطان ولد»، فرزند اوست. آن بیت چنین است: «عطار روح بود و سنایی دو چشم او/ ما از پی سنایی و عطار آمدیم». در این بیت، که بیتی بلند و دلپسند است، نام سه چهرهٔ برین و بنیادین در ادب نهانگرایانه ایرانی آورده شده است: سنایی، عطار و مولانا.
سنایی، پیشگام و آغازگر است. اوست که این گونه کالبد و شیوه در سخن پارسی را پایه می‌ریزد و آغاز می‌نهد. هر چند پیش از او سخنورانی پراکنده، ‌گاه گاه بیت‌هایی درویشانه سروده بودند. عطار راهی را که سنایی می‌گشاید، فراخی می‌بخشد و هموار می‌کند. او زمینه را به شایستگی فراهم می‌سازد تا مولانا سر برآورد. مولانا این راه را به پایان می‌رساند. از این رو سخنی به گزافه نخواهد بود اگر بگوییم عطار، و پیش از او سنایی، مولانا را بدان پایگاه و جایگاه بلند رساندند. اگر عطار نمی‌بود، شاید مولانا بدان فر و فروغ و بدان مایه و پایه دست نمی‌یافت.
از سوی دیگر، مولانا در شیوه‌ی سخنوری خود، وامدار عطار است. سخن سنایی سخنی است اندرزگرانه، خشک و دژم؛ هر چند سخته و استوار و استادانه است. اما آتشناک نیست و شور نمی‌آفریند. شورآفرینی و آتش سخنی در ادب نهانگرایانه پارسی با عطار آغاز می‌شود. مولانا این شیوه را به فرازنای پروردگی و پیراستگی و دلکشی می‌رساند. اخگر را عطار می‌افرازد و آتش را مولانا.
پیر عطار، ابوسعید بوده است
امروز می‌خواهم زمینه‌ای را بکاوم که می‌انگارم، نوآیین و بی‌پیشینه است. شاید بتوانم گفت که یکی از رازهای درویشی را می‌خواهم بگشایم. سخن از پیوند بوسعید با عطار است. بوسعید مهنه، خورشید خاوران، پیری بود شوریده جان، گرم رو، بزم نشین، به دور از هرگونه دژمی و ناخرمی. اگر «اسرارالتوحید»، کتابی را که نوادهٔ او، محمد منور، درباره‌ی بوسعید نوشته است، بخوانید، آشکارا می‌بینید که این پیر بزرگ تا چه پایه فراخ‌نگر و آزاداندیش بوده است. کتاب او یکی از شاهکارهای نثر پارسی است و خُمخانهٔ مستی‌هاست.
من برآنم که پیر عطار، بوسعید بوده است. بی‌گمان سخنی است شگرف و شگفت و خرد آشوب. زیرا که عطار و بوسعید با یکدیگر همزمان نبوده‌اند. صد سالی درمیانه‌ی درگذشت بوسعید و زادن عطار، جدایی زمانی هست. بوسعید در ۴۴۰ درگذشته است و عطار، به گمان، در ۵۴۰‌زاده شده است. سده‌ای میان این دو بزرگ جدایی هست. پس چگونه می‌توان بر آن بود که پیر رازآموز عطار، بوسعید است؟ این‌‌ همان رازی است که می‌خواهم بگشایم.
در آیین‌های درویشی و دبستان‌های راز، در آنچه من آن را «نهانگرایی» می‌نامم، پیری، کارکردی ناگزیر و بنیادین دارد. رهرو بی‌راهنمای پیر، راه به جایی نمی‌تواند بُرد. این سخن، بار‌ها در سروده‌های سخنوران درویش کیش، گفته شده است. نمونه را حافظ در بیتی گفته است: «به کوی عشق منه بی‌دلیل راه قدم/ که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد». یا باز گفته است: «طی این مرحله بی‌همرهی خضر مکن/ ظلمات است بترس از خطر گمراهی».
عطار، بوسعید را بسیار گرامی می‌دارد. حتی بیش از دیگر پیران درویش. هم در غزل‌ها و چامه‌های خود و هم در «تذکرة الاولیاء» خویش. نمونه را در فرجام غزلی گفته است: «عطار در بقای حق و در فنای خود/ چون بوسعید مهنه نیابی مهینه‌ای». عطار آشکارا می‌گوید که بر‌ترین و بزرگ‌ترین پیر و دستگیر، بوسعید مهنه است. مهنه شهری بوده است در خراسان و ناحیهٔ طابران. یا در غزلی دیگر همچنان خود را جرعه خوار جام بوسعید دانسته است: «تا داده‌اند بویی عطار را از این می‌/ عمرش دراز‌تر شد عیش‌اش لذیذ آمد؛ شد مست مغز جانم از بوی باده زیرا/ جام محبت تو با بوسعید آمد».
عطار در چامه‌ای همه سوز و شور، آشکارا‌تر و استوار‌تر از پیوند خویش با عطار سخن گفته است. چامه‌ای بلند که به گونه‌ای در آن سرگذشت مینوی و درونی نهانگرایانه‌ی خود را بازگفته است. در پایان چامه هم پیشگویانه‌هایی از آنچه در روزگاران سپسین روی خواهد داد، یاد کرده است. اما تنها آن بخش از چامه را می‌خوانم که در این گفتار به کار ما می‌آید. در این بیت‌ها، عطار بوسعید را پیر و آموزگار مینوی خویش می‌داند: «چون پری گوشه‌ای گرفته‌ام از آنک/ مردم از دیدگان همی یابم؛ تا گل دل ز خاوران بشکفت/ همه دل بوستان همی یابم؛ طرفه خاری که عشق خود گل اوست/ در ره خاوران همی یابم؛ از دم بوسعید می‌دانم/ دولتی کاین زمان همی یابم».
این بخت یابی و دولت چیست؟ توانگری است؟ بلندپایگی است؟ نه؛ دولت درویشی و عشق و نیستی است. عطار، از دم بوسعید است که به چنین دولتی رسیده است. عطار باز می‌گوید: «از مددهای او به هر نفسی/ دولت ناگهان همی یابم». دولت ناگهان که عطار آن را از دم و نفس بوسعید می‌یابد، آمیغی (ترکیبی) نغز و رازگشای است. اما چرا ناگهان؟ چون دولت ناگهان، دولت عشق است و بازبسته به رهرو نیست. دستآورد رنج و تلاش و خواست اوست. آمدنی است، نه آموختنی. کسی به ناگاه درمی‌یابد، که شیفته و دل از او ربوده شده باشد.
 «ماه پیران» و «هور پیران» در ادب نهانگرایانه
در جهان بینی درویشی، پیران در دو گونه و گروه جای می‌گیرند. یکی پیران بازبسته به زمان و جای است. رهرو، نخست از این پیران بهره می‌برد و در برابرشان زانوی ادب می‌زند و سر به آنان می‌سپارد. رهرو هر زمان که به پیر می‌رسد، حتی اگر دیرینه سال باشد، کودکی نوپای است. گروه نخست را «ماه پیران» می‌نامم؛ یا آنچنان که گفته‌اند: «اولیاء قمریه». اگر پیرو بخواهد از ماه پیر بهره ببرد، باید دیدار و گفتار او را دریابد.
اما گونه‌ای دیگر از پیران، که شمارشان بسیار کمتر است، آنانی هستند که من «هور پیران» می‌نامم؛ یا همان: «اولیاء شمسیه». دلیل این نامگذاری روشن است: ماه پرتو خود را از خورشید می‌ستاند. اگر خورشید نباشد، ماه تیره و خاموش خواهد شد. پس ماه پیر اگر دستگیر است و سودی برای پیرو دارد، از آنجاست که با هور پیر در پیوند است. رهرو آنگاه زنده، برازنده، توانمند و بند گسل خواهد شد که سرانجام بتواند از ماه پیر بگذرد و به هور پیر برسد و با آنان پیوند بگیرد. هور پیران به تن زنده نیستند، اما به دم زنده‌اند. آن کسی که نمی‌تواند از ماه پیری برهد و به هور پیری بجهد، رهرو راستین نیست. هنوز خام مانده است و در کار، نافرجام و ناکار است.
این همه گفته شد که این راز گشوده شود که چرا عطار، که یک سده پس از بوسعید چشم به دیدار جهان گشوده است، در سالیان پختگی و پرمایگی از بوسعید بهره گرفته است؛ و چرا او که نزدیک به یک سده پس از بوسعید می‌زیسته، خود را پیرو و سرسپردهٔ آن پیر هژیر و فرخنده ویر و خورشید خاوران، می‌نامد و می‌خواند.

 

0/700
send to friend
نظرات 1
  • 0
    0
    پاسخ به این نظر
    بدون نام دوشنبه 18 مهر 1390
    .
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST