آرمان: آوردن نخستین جمله درباره اسلاوی ژیژک، متفکر فلسفه قارهای و منتقد فرهنگی و سیاسی اسلوونیایی، بستگی به این دارد که در کجا ایستاده باشیم، در سوی طرفدارانش یا در صف منتقدانش. میتوانیم مانند تری ایگلتون منتقد ادبی، او را «درخشانترین» یا حداقل یکی از مهمترین نظریهپردازان دهههای اخیر بدانیم یا بهزعم منتقدانش بیشتر پرسروصدا و جنجالی. اما بههررو، در هر سوی این میدان که بایستیم، نمیتوانیم تأثیر آثار وی در حیات فکری اخیر را نادیده بگیریم. آثار ستبر و شلوغ ژیژک به شیوهای شخصی همراه با نوعی سرخوشی و حس طنز، آشکارا مرزهای تمایز میان فرهنگ والا و توده را درمینوردد. او با مطالعه مثالهایی برگرفته از حوزههای سیاسی و فرهنگی گوناگون و حتی متناقض، سعی دارد محتوا و مقصودی جدی و فلسفی را به انجام رساند. یکی از مهمترین ویژگیهای آثار ژیژک علاوه بر خوانش سیاسی و فیلسوفانه از ایدهآلیسم آلمانی (کانت، شلینگ و هگل)، تفسیرهای منحصربهفردش از فرهنگ معاصر ناظر به تئوری روانکاوانه ژاک لاکان فرانسوی است. به عبارت دیگر او تئوری روانکاوانه و چالشبرانگیز لاکان را به شیوهای نو حیات بخشیده است و یکی از شناختهشدهترین آثارش در این زمینه «گژنگریستن» است که مازیار اسلامی و صالح نجفی ترجمه و نشر نی منتشر کرده است.
«کژ نگریستن؛ مقدمهای بر ژاک لاکان از طریق فرهنگ توده» همانطور که از عنوانش برمیآید خوانشی است از موضوعات تئوری روانکاوانه لاکان بهواسطه مثالهایی از فرهنگ تودهای معاصر شامل آثار هیچکاک، فیلم نوآر، داستانهای علمی تخیلی، رمان کارآگاهی، قصههای رمانتیک بازاری و... ژیژک در پیشگفتار اثر حتی به کنایه اشاره میکند که اگر در بخشهایی از کافکا و شکسپیر یاد میشود «لازم نیست خواننده نگران شود»، زیرا آنها نیز درست مانند نویسندگان بازاری و عوامپسند خوانش میشوند. البته این سخن را باید به این معنا درست دانست که مؤلف در ابتدای راه موضع خود برای بیاعتنایی به تمایز میان آثار فاخر و آثاری از فرهنگ تودهای معاصر را بهمنظور فراهمآوردن بستری برای خوانش مفاهیم لاکانی اعلام میکند زیرا که از قضا خوانش ژیژک از کافکا به شکل ویژهای درخور توجه است. بهبیان دیگر، در «کژنگریستن» همان میزان که «محاکمه» کافکا شاهد مثالی است برای ترسیم نقشه روان، فیلم «بیگانهها» ساخته جیمز کامرون نیز میتواند سند باشد. بنابراین ژیژک با دستودلبازی فراوان و بیمحدودیت، از آثار فرهنگ توده چونان ماده خامی برای تهیه درآمدی بر «اصول عقاید» لاکان بهره میبرد. از منظر ژیژک این شیوه نگریستن به لاکان، یعنی «کژنگریستن»، علاوه بر امکان شرح ابهامات اندیشه نظری لاکان، زمینه کشف عناصری را که در خوانش رسمی و «مستقیم» دانشگاهی مغفول مانده نیز فراهم میکند؛ به سخن دیگر «اینگونه میزانسن مضامین نظری، جنبههایی را در معرض دید میآورد که در حالات دیگر هرگز به آنها توجه نمیکنیم.» اثر از سه بخش اصلی تشکیل شده و هربخش دربردارنده سه فصل است، که احتمالاً به تأسی از هگل به این شیوه سامان داده شده است. نخستین بخش کتاب با عنوان «واقعیت چقدر واقعی است؟» در تلاش است تا همراه با فراهمآوردن مقدمهای برای دریافت مقاصد کتاب، مفهوم ابژه کوچک a و ساحت امر واقعی نزد لاکان را نیز روشن سازد. در بخش دوم کتاب، نویسنده درعین تمرکز برای تفسیر مفاهیم روانکاوانه لاکانی و فرویدی چون بخش گذشته، ایدههایی تازه درباره هیچکاک را پیش میکشد. در یکی از فصلهای این بخش با نام «لکه هیچکاکی»، ژیژک سه نوع متفاوت از نمایش یک رویداد بر پرده سینما را با سه مرحله تکوینی اقتصاد لیبیدویی سوژه متناظر میداند. از منظر او مرحله سوم حرکت لیبیدو، یعنی مرحله فالوسی، در سینمای هیچکاک بهطور کامل تجسد پیدا میکند. به روایت ژیژک از لاکان، فالوس همان نقطه آنامورفسیس یا تغییر غیرعادی در یک تصویر است. لاکان برای شرح این امر از نقاشی سفیران فرانسه در انگلستان اثر هانس هولباین (چاپشده روی جلد کتاب) بهره میبرد. این دو سفیر اومانیست، در دو سوی یک میز انباشته از اشیای رنسانسی (مدلها و ابزارهای ریاضی و نجومی، قطبنما، ساعت آفتابی و...) با وسواس و تعهدی کامل به طبیعت بازنمایی شدهاند. اما در پیشزمینه و پایین تابلو، روی موزاییکهایی ترسیمشده با «پرسپکتیوی بینقص»، شئ یا لکهای بیشکل و کشآمده نگاه را بهسوی خود جلب میکند. لکهای که اگر از زاویهای غیرمستقیم، از کنار تابلو، و «کج» نگریسته شود، اگرچه به بهای از دسترفتن باقی صحنه، به شکل جمجمه آشکار میشود. این همان نقطه آنامورفیک فالوسی است. صحنهای آرام و طبیعی که ناگهان با امری «بیربط» با «دالی بدون مدلول»، مرموز و وهمآلود میشود و دلالت معنایی آشنای صحنه را از بین میبرد. اما درعینحال همین قلمرو ابهام مطلق، «ما را وامیدارد تا معناهای پنهان کاملاً تازهای تولید کنیم: این همان نیروی پیشبرنده اجبار بیپایان است.» این «نوسان میان فقدان و معنای مازاد»، ساحت سوبژکتیویته را میسازد، درنتیجه تصویر دیدهشده سوبژکتیو میشود و ما، یعنی ناظر را به خود ابژه وصل میکند. بهواقع «این نقطهای است که در آن ناظر از پیش در صحنهای که نظاره میکند گنجانده و حک شده است، به تعبیری این همان نقطهای است که خود تصویر از آن به ما نگاه میکند. در ادامه فصل، ژیژک همین جابهجایی سوژه و ابژه را در صحنههای فراوانی از فیلمهای هیچکاک پیگیری کرده تا از راز واقعی این فیلمها پرده بردارد. بخش سوم کتاب نیز با عنوان «فانتزی، دموکراسی، بوروکراسی»، در تلاش است تا با تبیین لاکان بهعنوان «یگانه متفکر پساساختارگرا»، نتایجی درباره حوزه ایدئولوژی، سیاست، خطکشی میان مدرنیسم و پستمدرنیسم، و دموکراسی ارائه کند.