کد مطلب: ۱۲۹۰۷
تاریخ انتشار: یکشنبه ۳ تیر ۱۳۹۷

دنیا یک اردوگاه است

پرتو مهدی‌فر

آرمان:  «انتخاب سوفی» شاهکار ویلیام استایرن از همان سال انتشارش ۱۹۷۹ تا به امروز از موفق‌ترین و جنجالی‌ترین آثار ادبی در زمینه هولوکاست است. کتاب در سال ۱۹۸۰ جایزه کتاب ملی آمریکا را از آن خود کرد، و در سال ۱۹۹۹ به فهرست صدتایی رمان‌های بزرگ قرن بیستم لوموند راه یافت، اما از انتشار آن درآفریقای جنوبی، لهستان و اتحاد جماهیر شوروی ممانعت شد، تاجایی‌که برای مدتی در سال ۲۰۰۲ نیز در دبیرستان‌های آمریکا ممنوع شد. «انتخاب سوفی» در سال ۱۹۸۲ به سینما راه یافت و اقتباس موفقی از آن با بازی مریل استریپ انجام شد، و در سال ۲۰۰۲ نیز توسط نیکلاس ماو آهنگساز بریتانیایی در اپرای سطلنتی لندن و سپس در واشنگتن، برلین و وین به روی صحنه رفت. آنچه می‌خوانید نگاهی است به رمان «انتخاب سوفی» که با ترجمه افشین و آرش رضاپور از سوی نشر هنوز منتشر شده است.

هولوکاست نمونه‌ای استثنایی از تصفیه نژادی است؛ اما موارد نسل‌کشی در گستره تاریخ و جغرافیا بسیارند. همان هنگام که هیتلر در مراحل ابتدایی هولوکاست، از طریق سلب حقوق اولیه و مصادره اموال و برپایی «گتو»ها، یهودیان را به انزوای اجتماعی می‌راند تا بعدها در برنامه «راه‌حل نهایی» به حذف فیزیکی آنها برسد، استالین، با ایجاد قحطی و کشتاری سازمان‌یافته در اوکراین، معروف به «هولو دومور» جان میلیون‌ها انسان را می‌گرفت. جنایات جمعی در سیستم‌های آپارتایدی، قوم‌گرا و نژادپرست در هر بازه زمانی و محدوده مکانی از لهستان و بوسنی و ایرلند تا عثمانی و میانمار، هیچ‌یک از اقوام و ادیان را بی‌نصیب نگذاشت و از یهودی و ارمنی و مسلمان و بودایی قربانی طلبید. در این میان، هولوکاست به سبب گستردگی و سبعیت سازماندهی‌شده و عواقب طولانی‌اش تا به امروز، نه‌تنها یکی از مصادیق بلکه بارزترین مصداق نفی انسانیت است. قطعاً صدرنشینی آلمان در لیست جنایتکاران جنگی، متمرکز بر یهودیان بود، اما در کنار آنها سایر اقلیت‌ها از جمله اسلاوها، کولی‌ها، کمونیست‌ها، دگرباش‌ها، معلولان و مسیحیان مخالف نازی نیز حضور داشتند. البته که ما به‌لحاظ اخلاقی، مجاز به مرتبه‌بندی و شماره‌گذاری رنج و عذاب انسانی نیستیم اما فاجعه به‌رغم تمام انکارها، آنقدر پررنگ بود تا به قومی اجازه دهد خود را برای همیشه یک استثنای تاریخی بداند و به عده‌ای مجال اینکه به بهانه‌ی سهم‌خواهی، تاریخ هولناک دوباره‌ای را برای قومی دیگر رقم بزنند؛ آنقدر برجسته که به سوژه ناب و همیشگی ادبیات و سینما تبدیل شود.

از بین آثار ادبی پرشمار با این مضمون، «انتخاب سوفی» ویلیام استایرن، یکی از متفاوت‌ترین‌ها است. قربانی هولوکاست و شخصیت اصلی و پیچیده رمان (سوفی) این‌بار نه یهودی که یک مسیحی کاتولیک است، آن‌هم در خانواده‌ای که پدری قدرتمند و استاد دانشگاه، فعالیت‌های ضدیهود دارد. با اینکه چنین انتخابی، ظاهراً هولوکاست را از انحصار خارج می‌کند اما ابعاد آن را به بشریت و «مساله انسان»، بسط می‌دهد. از طرفی، مقایسه هولوکاست با پدیده به ظاهر متروک برده‌داری، نشان می‌دهد جهان همواره زیستگاه خطرناکی است و این ناامنی همان‌قدر که به گردن اقلیتی است که شرارت می‌کنند، متوجه اکثریتی که خاموش می‌مانند نیز هست. همان‌گونه که در دوران برده‌داری، شمالی‌ها چشم بر وقایع جنوب بستند، واکنش متفقین هم نسبت به هولوکاست ناکافی بود. حتی پاپ وقت (پاپ پیوس دوازدهم) به‌عنوان قدرتمندترین مرجع معنوی دنیا، سکوت را به مواضع دیگر ترجیح داد. البته نقش رهبران یهودی در «شورای یهود» را هم که موجب تسلط نازی‌ها بر بعضی جوامع یهودی شد، فراموش نمی‌کنیم، چراکه همین انفعال یا همدستی رهبران سیاسی و مذهبی غرب است که تا امروز همچنان به ابعاد فجایع انسانی دامن زده است.

استایرن با فاصله‌گرفتن از فضای عمومی و پرجمعیت غالب بر آثار هولوکاستی و متمرکزشدن روی یک کاراکتر، همه‌چیز را در رنج یک زن خلاصه می‌کند. این تمهید در فردیت‌بخشی و غوطه‌ورسازی مخاطب در مصائب و رازآلودگی زندگی یک شخصیت، ما را به یاد شاهکار استثنایی و نفس‌گیر «پسر شائول» از لاسلو نمش می‌اندازد، اگرچه فاقد آن حجم عریانی و خشونت اما به همان اندازه تاریک و تلخ است. راوی (استینگو) خاطرات سوفی را به‌تدریج و دو سال پس از جنگ می‌شنود، در کشوری که فرسنگ‌ها با جهنم آشویتس فاصله دارد، و در شرایط جدیدی که قرار است بهشت زندگی او باشد. اما در این بهشت نیز، جهنم همراه همیشگی است. تصویر حاصل از این تضاد، آنچنان گذشته را در مقابل حال برجسته می‌کند که از میان تمام اِلمان‌های موجود، تنها سوفی مانند یک پرتره نگاه ما را خیره می‌کند.

سوفی، نماینده یک زن در جامعه متمدن انسانی! است. چه هنگام صلح و چه در مخمصه اردوگاه. و البته در هر دو فضا فاقد امنیت. اگر در اردوگاه، نگهبان آلمانی به‌دنبال سوءاستفاده از اوست یا توسط یک زندانی زن هتک حرمت می‌شود، اکنون در آمریکا، زمانی که فکر می‌کند کابوس اسارت و فقدان را پشت سر گذاشته، در میان همین آدم‌های عادی که بنا نیست شرارت کنند، هم، در امان نمی‌ماند.لابه‌لای خاطرات سوفی، ما او را با موهای تراشیده و سوءتغذیه مفرط در اردوگاه می‌بینیم اما مکث روی این صحنه‌ها طولانی نیست. استایرن می‌داند چگونه با یک صحنه شگفت‌انگیز، تنها در یک فریم و در یک لحظه خواننده‌اش را میخکوب کند، و آن زمانی است که بعد از حضور ناغافل استینگو در اتاق سوفی، با چهره دیگری از او روبه‌رو می‌شویم که جوانی و زیبایی خیره‌کننده‌اش در کسری از ثانیه به تصویری معکوس بدل می‌شود؛ عجوزه‌ای با فک منقبض و بدون دندان! تنها همین تلنگر کافی است تا هرآنچه از کراهت هولوکاست در ذهن داریم، به یاد آوریم. این بدن‌های قحطی‌زده آسیب‌پذیر با استخوان‌های برجسته، زیر پوستی چروکیده با جمجمه‌های بدون مو و دندان‌های سیاه و بدقواره، در کنار یک عریانی تحقیرآمیز، سخت‌ترین انتقامی بود که می‌شد از جماعتی گرفت. استیصال و فلاکت ابدی که تا همیشه در تصاویر برهنه و رقت‌انگیز، جاودان شد. البته، تحقیر تاریخی که توسط آلمان‌ها اعمال شد، بی‌پاسخ نماند و در فتح برلین، ارتش سرخ در یک خشونت بی‌سابقه و سازماندهی‌شده، نزدیک به دومیلیون زن آلمانی را مورد تعرض قرار داد. بسیاری از قربانیان، در یک نوبت، ده‌ها بار مورد آزار قرار گرفتند، آمار این جنایت جمعی، خودکشی‌ها و تولدهای ناشی از آن را در کتاب خاطرات روزنامه‌نگار آلمانی مارتا هیلرز به نام «زنی در برلین» و اقتباس سینمایی با همین نام می‌توان مشاهده کرد.

آیا مسئولیت این توحش جمعی، تنها متوجه رهبران طراز اول است؟ یا نهاد بشری در پوشش ظاهری آرام، در شرایط بحرانی و غیرمعمول، پتانسیل تبدیل به هیولایی را دارد که هر عملی از او سر می‌زند؟ مجریان دستورات غیرانسانی با چه مکانیزمی به چنین وحشی‌گری‌هایی تن می‌دهند؟ هانا آرنت فیلسوف و تاریخ‌نگار یهودی آلمانی که خود از قربانیان هولوکاست است، در نظریه «ابتذال شر» سعی دارد با نشان‌دادن چالش‌های اخلاقی، توضیح دهد که چگونه جنایت علیه بشریت، برای عاملان، به امری پیش‌پاافتاده و روزمره بدل می‌شود. او معتقد است اقدام به کشتار سیستماتیک، قطعاً ناآگاهانه صورت نگرفته اما حتماً در غیاب «تفکر» و «خردمندی» بوده است و ما باید بین این دو سطح از وقوف، افتراق قائل باشیم. موجودی که زندگی و تفکرش وابسته به ایده و تفکر دیگران است، عملاً فاقد نیت شخصی است. مواضع او در کتاب «آیشمن در اورشلیم» هنوز پس از نیم قرن، مناقشه‌برانگیزند. ولی قصد آرنت، نه سلب مسئولیت از عاملان جنایت، بلکه توضیح نوعی مسخ‌شدگی است. فیلم‌های هانا آرنت از مارگاته فون تروتا و «شر رادیکال» اثر اشتفان روزیتسکی، با تاملی که در ریشه‌یابی و علل تحقق شر در هولوکاست دارد برای فهم چگونگی وقوع شرارت راهگشاست.نکته مهم دیگر در پرداخت شخصیت سوفی، دروغ‌های اوست. ما تا وقتی که به راز او پی نبرده‌ایم همانند راوی در پیچیدگی روایت‌های سوفی سردرگم می‌مانیم. دروغ‌های او، از آن نوع فریبکاری‌هاست که بیشتر خود را هدف می‌گیرد تا مخاطب. سوفی می‌خواهد از درگیری، از اتهام و از حقایق تلخ بگریزد. او برای نجات پسرش از اتاق‌های گاز و کوره‌های آدم‌سوزی مجبور می‌شود خود را پشت سپر یهودستیزی پدرش، پنهان کند. و با حس انزجار از خویش برای نجات فرزند، خود را ضدیهود جا بزند. او از این بابت شرمسار است و احساس گناه می‌کند، پس در مقابل معشوق یهودی خود (ناتان) که منجی زندگی اوست، ناگزیر به مخفی‌کاری است. او هر روز بوی مهوع دود انسان‌سوزی را از کوره‌ها استشمام می‌کرده و نمی‌دانسته جسم کوچکیان سهمی از آن بوی مشمئزکننده دارد یا نه، چطور ممکن است بتوان، ترفندها و دروغ‌هایش را محکوم کرد؟

نقطه عطف داستان جایی است که سوفی در بدو ورود به اردوگاه، توسط پزشک نازی مجبور می‌شود بین دخترش (اِوا) و پسرش (یان) یکی را برای زنده‌ماندن انتخاب کند وگرنه هر دو کودک را از دست خواهد داد. هیچ معادله یا منطقی انتخاب سوفی را توجیه نمی‌کند، بلکه انتخاب او، تنها گریزی است از یک مرگ، به دامان مرگی دیگر... صحنه جداشدن یکی از بچه‌ها از مادر، باز هم کوتاه و نیش‌دار و سخت گزنده است و در بین تصاویر بایگانی مغزمان، کودک سرخ‌پوش «فهرست شیندلر» را زنده می‌کند؛ کوچک، تنها و بی‌فردا... کودکی که در کشتار یک گتوی یهودی تنها و سرگردان در خیابان‌ها قدم می‌زند و در صحنه بعد جسد بی‌جانش، کنار سایر اجساد در یک گاری به چشم می‌خورد. همان‌قدر که تنها المان رنگی، در یک فیلم بلند سیاه و سفید، بارز و تاثیرگذار است؛ «انتخاب ناگزیر سوفی» هم در میان صفحات کتابی قطور، استثنایی و بهت‌آور است. صحنه‌ای کوتاه با واژه‌هایی کم‌شمار، اما هولناک و تاثیرگذار. این اختصار را در تکان‌دهنده‌ترین نمایش از هولوکاست، با مستند حیرت‌انگیز «شب و مه» اثر آلن رنه نیز تجربه می‌کنیم که به‌رغم زمان سی‌دقیقه‌ای، از مستند نُه‌ساعته «شوآ» اثر تحسین‌شده کلود لنزمن، تاثیرگذارتر به‌نظر می‌رسد. تصاویر آرشیوی واقعی از اجساد عریان تلنبارشده، که با بولدوزر همراه گل‌ولای به گورهای دسته‌جمعی سرازیر می‌شوند، سرهای جدا از بدن و چیده‌شده روی هم، کوره‌های سیاه و دودگرفته با اسکلت‌های زغال‌شده، چربی‌های بدن قربانیان در قالب‌های صابون یا انبوه موهای بلند تراشیده‌شده در پهنه یک دشت، به‌عنوان مواد اولیه تولید پارچه‌های پشمی... اما آن وجهی که «انتخاب سوفی» با «شب و مه» به اشتراک می‌رسند، گذر از شرایط عادی و آرام زندگی امروز به آرشیو سیاه تصاویر گذشته است. مخاطب در گذاری دائم از اکنون به گذشته، از عرصه زندگی سرخوشانه و تجملی سوفی و ناتان به ورطه تاریک خاطرات او سقوط می‌کند. در آخر، اقتباس سینمایی «انتخاب سوفی» را نباید از قلم انداخت، مریل استریپ پس از موفقیت در مینی‌سریال پرسروصدای «هولوکاست» به پروژه سوفی پیوست. اتفاقاً نقطه‌قوت فیلم هم، بازی اوست. خصوصاً در سکانس‌های اردوگاه و کتابخانه که به‌راستی خیره‌کننده‌اند. با اینکه فیلم، اسکار بهترین هنرپیشه زن و بهترین فیلمنامه اقتباسی را دریافت کرد، اما شاهکار نیست.تغییر لحن تدریجی استینگو در انتهای روایت نشان از تکوین جهان‌بینی‌اش دارد. او دیگر آن جوانک سطرهای آغازین نیست. معمای هستی و عشق و مرگ برایش رنگ دیگری پیدا کرده است. اکنون شاید بتواند پذیرای واپسین «انتخاب سوفی» باشد. صحنه خاکسپاری و انتخاب یک روحانی یونیورسالیست (نه یهودی یا مسیحی) در مراسم آمرزش و «غبار مرگی» که از پنج‌قاره جهان جمع‌آوری شده، حامل پیامی مهم هستند؛ که انسان، که زندگی، که مرگ، پدیده‌های جهانی‌اند نه در انحصار قوم و آیین. دقیقاً همان پیامی که بنای یادمان منحصربه‌فرد و مهیب هولوکاست در قلب برلین، با حجمی اغراق‌شده در انبوه بلوک‌های عظیم و متحدالشکل بتونی و با آن‌همه انجماد و هراس سعی دارد به ما القا کند. از آنچه دیده، خوانده یا شنیده‌ایم، قطعاً ذهنیتی شکل پذیرفته است، اما تجربه‌ها همیشه قابل انتقال و تکرار نیستند و ما چگونه می‌توانیم ادعا کنیم که از گذر واژه‌ها و تصاویر، به درک کاملی از هولوکاست رسیده‌ایم؟ «هیچ‌کس آشویتس را درک نخواهد کرد. شرارت مطلق هرگز از روی زمین محو نخواهد شد. آشویتس همچنان توضیح‌ناپذیر باقی می‌ماند. حرف‌های پرمغزی که درباره آشویتس زدند، حرف نبود، نوعی واکنش بود. پرسش: بگو خدا در آشویتس کجا بود؟ پاسخ: انسان کجا بود؟»

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST