«پایان رابطه» یا «The End of the Affair» حکایت بیپیرایهی شور عشق، در میان رمانهای گراهام گرین جایگاهی ویژه دارد و نشانی از داستانهای ماجراجویانه و پلیسی جنایی در آن دیده نمیشود. در آغاز کتاب گرین صحنهای معمولی را توصیف میکند و یکی دو شخصیت معمولی را مبهم و بیتأمل به خواننده معرفی میکند و متوجه میشویم که در دنیایی قرار گرفتهایم که بسیار شبیه دنیای خود ماست دنیایی آکنده از کانونهای شرّ اخلاقی، درست همانگونه که آکنده از بوی گند است و این دنیایی است پر از هیجان چون در آن احساس میکنیم که از همان آغاز هر چیز خشن یا ناگواری امکان وقوع دارد.
استفادهی گرین از مفاهیم کاتولیسیسم، بحران روحی و اخلاقی شخصیتها را به ماورای فریب و خیانت میکشاند و آن را رویاروی واقعیت عینی حضور خداوند قرار میدهد. پیدا کردن عنصر معنوی در دنیای آکنده از خشونت سیاست و جاسوسی مسئولیت بسیار بزرگی است. سارا در نامهای به خدا، رنجور از دوری معشوقهاش مینویسد: «امشب تحمل ماندن در خانه را نداشتم، از این رو زیر باران قدم زدم. زمانی را به یاد آوردم که ناخنهایم را در کف دستم فرو برده بودم و خودم خبر نداشتم اما تو درد را با خود آوردی. گفتم: "زنده بماند"، به تو ایمان نداشتم، و بیایمانیام فرقی برای تو نمیکرد. تو آن را به عشق به خودت تعبیر کردی و همچون نذر آن را پذیرفتی و امشب باران تمام روپوش و لباسها و پوستم را خیس کرد و از سرما لرزیدم و اولین بار بود که گویی تقریباً به تو عشق ورزیدم. در باران زیر پنجرههای تو قدم زدم و میخواستم سراسر شب زیر آنها منتظر بمانم فقط برای اینکه نشان دهم که به هرحال شاید دوست داشتن را یاد بگیرم و دیگر از بیابان نمیهراسیدم چون تو آنجا بودی.»(ص۱۴۲)
قهرمان زن داستان، سارا، زنی مقدس و بیقیدوبند را در خود جمع کرده است. رشد معنوی و روحی او در طی داستان به گرین اجازه میدهد عشق جسمانی انسانی را با عشق به خداوند پیوند بزند، آلودن تن و پالودن روح، رستاخیز تن که براساس آن میتوان معنای مصیبت مسیح و رنج کشیدن او را از بهر انسانها و به جای آنها فهمید و پذیرفت. سارا باز هم در نامهای از خوابی که از معشوقهاش دیده به خدایش مینویسد: «فکر کردم آپارتمانش را ترک کرده و دور شده و نمیدانم کجاست، و باز به پایین پلکان که رفتم آب تا بالای کمرم بالا آمد و راهرو از مه آکنده شد. بعد بیدارشدم. دیگر آرامشی ندارم. فقط او را میخواهم مثل آن روزها. میخواهم با او ساندویچ بخورم. میخواهم در میخانه با او مشروب بخورم. خستهام و دیگر رنج نمیخواهم. موریس را میخواهم. عشق انسانی فاسد را میخواهم. خدای عزیز تو میدانی که در پی رنج توام. اما حالا آن را نمیخواهم. مدتی آن را از من دور کن و وقت دیگری آن را به من بده.» (ص۱۵۵)
در رمانهای کاتولیکی گرین به ویژه «پایان رابطه» دین ناگزیر بخشی از قلمرو تاریک و ناخوشایند میشود، قلمرو خیالی که آبشخور خلاقیت گرین است. رابطهی ایدئولوژی دنیاگرا و ایمان دینی موضوع اصلی این رمان است، مسائل سیاسی بسیار کمرنگ است و کشمکش اصلی میان عقلگرایی و ایمان دینی است. «پایان رابطه» داستان عشقی بیمارگونه و نفرتی بیمارگونه است. بندریکس (Bendrix) شخصیت اول داستان اینگونه دربارهی معشوقهاش میاندیشد: «تقریباً یک هفتهای شد که نامهای برایش ننوشتم: غرور مانعم میشد تا اینکه یک صبح غرورم را یکسره کنار گذاشتم و با تشویش و لحنی گزنده نامهای نوشتم و روی پاکت که به نشانی بخش شمالی بود نوشتم "فوری" و"لطفاً به نشانی جدید ارسال کنید." هیچ پاسخی دریافت نکردم و بعد دل از امید بریدم و آنچه گفته بود دقیقاً به یادم آمد: "مگر نه اینکه آدمها یک عمر خدا را بیآنکه دیده باشند دوست داشتهاند؟" با نفرت فکر کردم سارا همیشه باید در آینهی خودش چهره خوبی از خود به نمایش بگذارد: او دین و رها کردن دیگران را به هم میآمیزد تا چیزی باشکوه به نظرش برسد. قبول نمیکند که حالا ترجیح میدهد با ایکس معاشرت کند.» (ص ۹۸)
ویژگی سبک گرین در این رمان کمابیش مانند همه رمانهای دیگرش استفاده از جملات کوتاه و روشن و صریح و کوبنده است که باعث میشود چیزی را که او از ما میخواهد به راحتی ببینیم اما برای شنیدن پژواکهای ژرفتر درون شخصیتها باید درنگ کنیم.
در«پایان رابطه» گرین به نوآوریهای ساختاری و سبکی آشکار دست میزند، سیالیت زمان و دنبال کردن مسیر نامطمئن و فریبندهی حافظه از این دست است.
فشردگی و جذابیت ماجرای بندریکس چنان ما را مجذوب خود میکند که از ضعفهای احتمالی پیرنگ داستان غافل میشویم.
گرین میگذارد خواننده خودش تصویرش را از شخصیت بسازد و این حاصل نمیشود مگر با روشنی کامل نثر و پختگی سبک، از جملات قالبی پرهیز میکند و استفاده از قید و صفت را به کمترین حد ممکن کاهش میدهد. گرین از طیف گستردهای از انواع ادبی و نمایشی بهره برده است؛ داستانهای ماجراجویانهی سنتی، داستانهای پلیسی معاصر، سینما، نمایشهای اخلاقی قرون وسطی و نمایشهای دورهی الیزابت و این به داستانهایش ژرفا و لطف و غنای خاصی میبخشد و آنها را از استعارههای غنی سرشار میسازد. گرین با تلمیح و اشاره به منابع گوناگون به بافت اثر خود غنا میبخشد، در جهان آکنده از شهوت و خشونت و خیانت شخصیتها به دنبال معنا میگردند.
گرین هیجانانگیزترین صحنهها را در بیپیرایه و سادهترین محیطها مثل رستورانهای ارزان قیمت، دفتر بهم ریختهی یک روزنامه که روح آدم را از احساس تهی میکند، طرحریزی کرده است.
«پایان رابطه» را یک رماننویس روایت میکند، بندریکس، راوی داستان، معمولاً به مشکلات داستانگویی اشاره میکند. گناهکار و قدیس یکی میشوند. گرین رمان واقعگرایانه را عرصهی کشاکش ایمان و کفر و سعادت و لعنت ابدی میگرداند. کتاب بندریکس درک ناقص او را آشکار میکند و او به هدفش نیز نمیرسد. دوست دارد روایتش روایت نفرت باشد نه روایت عشق.
این رمان داستانی دربارهی خداست اما از زبان یک راوی بیاعتقاد که خود شخصیت اول داستان است، بندریکس در نقش راویِ رماننویس، معانی روابط خود را تا حدی درک میکند. رمان با گذار از بازسازی رویدادهای گذشته به دست بندریکس و بازگویی وقایع ثبت شده در دفتر خاطرات سارا «پایان رابطه» را به دو گونهی متفاوت نشان میدهد.
گراهام گرین در ۲ اکتبر ۱۹۰۴ در برکَمستد، انگلستان به دنیا آمد. او پسر چارلز هنریگرین و ماریون ریموندگرین عموزادهی رابرت لوئیس استیونسن رماننویس مشهور انگلیسی و اولین الگوی ادبی گراهام گرین بود. در ۱۴ سالگی به مدرسهی شبانهروزی برکمستد رفت. در ۱۹۲۲ وارد کالج بِیلیول آکسفورد شد و در ۱۹۵۲ با مدرک لیسانس تاریخ فارغالتحصل شد. از حوادث مهم زندگیاش گرویدن او به مذهب کاتولیک رومی در ۲۱ سالگی بود.
حاصل زندگی پربار او ۲۲ رمان، ۷ نمایشنامه، ۱۲فیلم، ۴ کتاب ویژهی کودکان، ۲ زندگینامهی شخصی، چند مجموعه مقالات انتقادی، یک کتاب شعر و بیش از ۵۰۰ نقد فیلم بود. گرین در ۳ آوریل ۱۹۹۱ در ۸۷ سالگی درگذشت.
گرین منتقد ادبی برجستهای بود، به ویژه منتقد آثار دیکنز و جیمز. یکی از درونمایههای اصلی رمانهای گرین انسان همیشه تحت تعقیب است که به نظر او حقیقت سرنوشت بشر را نمایان میکند و دلمشغولیاش مصیبت انسان هبوط کرده، دوپارگیهای ذهن آدمی، جاذبهی پنهانی و موذیانهی شر، جاذب خیر و بیمعنایی جامعه است. جهانی که گرین توصیف میکند بیشتر جهان آدمهای شهری بیریشه و دلکنده از ایمان است که او آن را با وضوحی چشمگیر و تخیلی ستودنی ترسیم و با زبانی آکنده از نفرت و انزجاری حیرتانگیز از آن یاد میکند. از زبان بندریکس در شبی که در کنار سارا است میخوانیم: «همین که به سرعت از پلهها پایین رفتم صدای بمب بالدار بعدی و بعد سکوت انتظار ناگهانی را وقتی که موتور از کار افتاد شنیدم. هنوز فرصت آن را نداشتیم که یاد بگیریم این لحظه خطر دور شدن از ردیف پنجرهها و دراز کشیدن روی زمین است. صدای انفجار را هرگز نشنیدم و پس از پنج ثانیه یا پنج دقیقه در دنیایی دگرگون شده بیدارشدم. خیال کردم هنوز روی پاهایم هستم و از تاریکی دچار بهت شدم: به نظر میرسید کسی مشت سردش را در گونهام فرو میبرد و دهانم از خون شور بود. چند لحظهای ذهنم از هر چیزی به جز حس خستگی خالی بود، گویی پا در سفری طولانی گذاشته بودم. سارا یکسره از حافظهام پاک شده بود و از اضطراب و حسادت و ناامنی و نفرت پاک شده بودم: ذهنم لوح سفیدی بود که کسی همان دم قصد نوشتن پیام خوشبختی روی آن داشت. مطمئن بودم وقتی حافظهام برگردد نوشتن را ادامه خواهم داد و خوشبخت خواهم شد. اما وقتی حافظه برگشت چنین نشد. اول متوجه شدم که به پشت دراز کشیدهام و چیزی که رویم سنگینی میکند و جلوی نور را گرفته درِ جلوی آپارتمان است.» (ص۹۵)
احد علیقلیان، مترجم جوان و دقیقی، است که باید او را پژوهشگری لایق و مستعد هم دانست. رمان «پایان رابطه» با نقد مفصل و جامعی از کتاب پیشرو، سبک نویسنده و زندگینامهای مختصر از او، در قالب پیشگفتارِ مترجم در اختیار خواننده قرار گرفته که از مطالعه و پژوهش در چند منبع خارجی به دست آمده است. مطالعهی پیشگفتار علیقلیان برای خواننده لازم و ضروری است، چراکه چون فانوسی روشنیبخش پیچیدگیهای رمان گرین است.
انتشارات «نشر نو» در سومین نوبت و در بهار ۱۳۹۷ با تیراژ ۱۱۰۰ نسخه، رمان «پایان رابطه» را در۲۴۰ صفحه و با قیمت ۲۵۰۰۰۰ ریال در نهایت پاکیزگی و کیفیت منتشر کرده است.