اعتماد: از طبقه تا عصبیت؛ تئوریهای موجود درباره نیروی محرک تحول تاریخی متنوع است! اما حالا بیژن عبدالکریمی، نویسنده کتاب «هگل یا مارکس: نقدی بر جریان روشنفکری ایران» میگوید در دورهای زندگی میکنیم که باید رسانههای مجازی و شبکههای اجتماعی را عامل اصلی تحول بدانیم. او به صراحت از تکنولوژیهای ارتباطی جدید با عنوان «نیروی تاریخی» یاد میکند و به باور او اثرات آنها بهقدری زیاد است که روشنفکری را به محاق برده است. درباره نسبت روشنفکران و فضای مجازی با او به گفتوگو نشستیم؛ روشنفکریای که به گفته او دیگر نه مرجعیت گذشته را دارد و نه عمق پیشین را.
به عنوان یکی از روشنفکرانی که در شبکههای اجتماعی حضور فعال دارید، فکر میکنید این ابزارها و رسانههای جدید چه امکانی را در اختیار روشنفکران و فضای فکری جامعه قرار میدهند؟
این تلقی که شبکههای اجتماعی پارهای ابزار هستند، تلقی غلطی است. درواقع اینطور نیست که با ظهور این شبکههای اجتماعی تعدادی Instrument یا Tool به دنیای ما اضافه شده باشد بلکه این شبکههای اجتماعی به زیستجهان ما ویژگیهایی بخشیدهاند که زیستجهان گذشته این ویژگیها را نداشت.
منظورتان دقیقاً چه ویژگیهایی است؟
ویژگیهایی نظیر مرکز زدایی و فروپاشی همه سلسله مراتبها. همچنین ویژگیهایی مثل اینکه سابقاً رسانه در دست قدرتهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بود اما الان هر فردی میتواند خودش را در مرکز قرار دهد و یک رسانه باشد. بنابراین وقتی زیستجهانی تغییر میکند، دیگر نمیشود بازیها بر اساس قواعد و قوانین زیستجهان قبل باشد و هرکس در هر زمینهای چه در حوزه فرهنگ، چه اقتصاد و چه سیاست، اگر بخواهد با همان شیوههای گذشته کنشگری کند، به این معناست که با زمان خودش انطباق ندارد. به همین دلیل نمیشود نسبت به این شبکهها و قدرتی که دارند، بیتوجه بود.
با این حال بعضی معتقدند که این شبکهها آنچنان که شما گفتید منجر به مرکز زدایی و کوتاه شدن دست صاحبان قدرت سیاسی و اقتصادی نشده است. برای مثال همچنان کسانی که از ثروت بیشتری برخوردار هستند، دسترسی بیشتری به این شبکهها برای نمایش سبک زندگی خود دارند.
به نظر من این تحلیل برعکس است یعنی معلول را جای علت گذاشته است. درواقع این شبکههای اجتماعی هستند که به آن افراد قدرتی بخشیدهاند که در زیستجهان قبلی از آن برخوردار نبودهاند. برای مثال اگر شما میبینید که یک خواننده یا یک فوتبالیست به جایگاهی در شبکههای اجتماعی رسیده است دلیلش به این مساله بر میگردد که این شبکهها آن قدرت را به او بخشیدهاند؛ وگرنه این افراد در گذشته چنین قدرتی نداشتند.
با این حال هنوز مساله دسترسی پابرجا است. یعنی شما برای دسترسی به اینترنت و سرعت بالاتر باید پول بیشتری بپردازید یا برای استفاده از امکانات بیشتر باید تلفن همراه بهتر و بهروزتری داشته باشید.
روند تکنولوژی در جهت بهرهبرداری بیشتر افراد است. همین تلفن همراهی که از آن اسم بردید وقتی وارد ایران شد افراد محدودی میتوانستند از آن بهرهبرداری کنند. اما امروز تقریباً استفاده از تلفن همراه برای همه قابل دسترسی است. برای مثال در اوایل ورود تلفن همراه به ایران قیمت خرید آن چندین میلیون تومان بود ولی اکنون تلفنهای بسیار ارزانقیمت وجود دارد و با چند ۱۰هزار تومان میتوان تلفنهای سادهتری هم تهیه کرد. تکنولوژی به سمتی حرکت میکند که بهرهبرداری بیشتری را از این امکانات برای افراد بیشتری فراهم کند و این نه یک توطئه سیاسی است، نه یک برنامه اقتصادی بلکه از ویژگیهای جهان تکنولوژیک کنونی است.
به نظر شما چقدر روشنفکران میتوانند از این ابزارهای جدید برای اثرگذاری استفاده کنند؟
پدیدارها تکوجهی و تکارزشی نیستند. همه پدیدارها ازجمله پدیدار شبکههای اجتماعی و همچنین ارتباط آنها با روشنفکران پدیدههای چندوجهی و چندارزشی هستند. شبکههای اجتماعی از یک سو به روشنفکران یک قدرت رسانهای بخشیده است؛ به این معنا که قبلاً اگر رسانهها فقط در دست حکومتها بود، امروز روشنفکران هم صاحب رسانه شدهاند. اما از سوی دیگر اتفاقی که افتاده این است که هر فردی خودش به یک رسانده تبدیل شده است. هر بچه ۱۰سالهای هم میتواند یک کانال یا گروه داشته باشد. خود این امر باعث شده است مرجعیت روشنفکران کم بشود. به این دلیل که امروز همه، دهنهای گشادی برای حرف زدن هستند و به همان میزان گوش شنوا برای مرجعیت جریان روشنفکری کم شده است. چراکه همه خودشان را صاحبنظر میدانند و نوعی تکثر رسانهای صورت گرفته است. قبلاً روشنفکران یک گروه مرجع بودند اما امروز دیگر چنین مرجعیتی ندارند.
این از دست رفتن مرجعیت چه تبعاتی دارد؟ بهویژه اگر بپذیریم روشنفکران ازجمله گروههایی هستند که بیشترین اثر را در ایجاد تغییرات اجتماعی و سیاسی دارند، آینده این تغییرات بدون مرجعیت روشنفکران چه خواهد شد؟
این الگوی ذهنی که روشنفکران میتوانند به عنوان یک گروه مرجع در تغییرات اجتماعی اثرگذار باشند، یک الگوی ذهنی است که با شرایط تاریخی قرون ۱۸ و ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ سازگار بود. در روزگار ما، با شرایط دیگری مواجه هستیم؛ چون همه رسانه شدهاند، همه خود را صاحب سخن میدانند و همه میخواهند خودشان را عرضه کنند، دوران گروههای مرجع پایان یافته است. دیگر نه روحانیت، نه روشنفکران و نه دانشگاهها نمیتوانند نقش گروه مرجع بودن را همچون گذشته بازی کنند. به یک معنا روشنفکری عمومیت پیدا کرده اما عمق آن کم شده است. بنابراین نوعی روشنفکری گسترده و حتی میتوان گفت نوعی روشنفکری در فضای «تینیجری» شکل گرفته که اصالت آن کم است. بنابراین بحثهای اجتماعی نظیر نقد اجتماعی یا نقد قدرت سیاسی که از کارکردهای اساسی روشنفکران بود امروز در جامعه ما دیگر از آنِ روشنفکران نیست. الان در همه شبکههای اجتماعی نقد قدرت سیاسی صورت میگیرد، در همه کانالها و گروهها نقد اجتماعی اتفاق میافتد و درباره همه موضوعات اجتماعی همه اظهارنظر میکنند؛ از یک زلزله گرفته تا یک ملاقات سیاسی. به همین میزان عقل متعارف (common sense) و فهم همگانی سیطره پیدا کرده و اصالت (Authenticity) و تفکر اصیل کم شده است. در واقع اکنون نوعی دیالکتیک وجود دارد که به میزانی که نقد اجتماعی گسترده میشود به میزان گستردگیاش، اثرگذاریاش کمتر میشود. در روزگار ما تغییر و تحولات کمتر بر اساس اندیشهها، ارزشها و آرمانهای جریان روشنفکری اتفاق میافتد و این خود مسیر تحولات تکنولوژیک است که اثری عمیقتر بر جامعه باقی میگذارد. خود تحولاتی که در فناوریهای ارتباطی و اطلاعاتی صورت گرفت و خود ظهور شبکههای اجتماعی و آمدن تلفنهای همراه و تبلتها و لپتاپها به جامعهای مثل جامعه ما بهمراتب تاثیراتش از بحثهای روشنفکری بیشتر بوده است. حتی میتوان گفت تأثیر ورود موبایل و تبلت به جامعه ما، تحولاتی بهمراتب عمیقتر از انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی در جامعه ما ایجاد کرد و این نکتهای است که بسیاری از جمله خود روشنفکران نسبت به آن غافل هستند.
ولی عقل متعارف و فهم همگانی همیشه درست عمل نمیکند. ظهور بسیاری از دیکتاتوریها ناشی از یک فهم همگانی غلط بوده است.
همینطور است؛ همواره نوعی اجماع از طریق فهم همگانی صورت میگیرد، یعنی عقل متعارف و عقل کوچه و بازار در نوعی فهم به اجماع میرسند که معلوم نیست چقدر درست باشد و چقدر بتواند ما را در امر تحولات اصیل کمک کند.
پس قبول دارید که در اینجا همان الگوی ذهنی قرون ۱۸ و ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ اهمیت پیدا میکند که نقش روشنفکران در تحولات مهم است و این روشنفکران هستند که میتوانند جامعه را به سمت انسانیتر شدن شرایط پیش ببرند؟
خیر. بسیاری از تحولات ناشی از تغییر همین شرایط است. یعنی این شرایط جهانی است که بسیاری از ارزشها را جهانی میکند و نه تلاشهای پارهای از روشنفکران. یعنی فرض کنید وقتی به قول مکلوهان دهکده جهانی شکل میگیرد و مرزهای جغرافیایی بینالملل به دلیل تکنولوژیهای جدید برداشته میشود، ارزشهای این عالم تکنولوژیک هم که با هژمونی غرب همراه است، جهانی میشود و این بیشتر ناشی از نیروی تاریخی خود تکنولوژی است. در واقع در اینجا تکنولوژی را باید بهمثابه یک نیروی تاریخی در نظر گرفت. یعنی بسیاری از تحولات اجتماعی حاصل تغییرات تکنولوژیک به مثابه یک نیروی قدرتمند تاریخی است تا حاصل اندیشههای روشنفکران. درصورتیکه در قرنهای ۱۷ و ۱۸ و ۱۹ اینطور نبود و این اندیشههای دکارت، لاک، کانت، ولتر، مونتسکیو و دیگران بود که بسط پیدا میکرد و موجبات تغییرات را فراهم میآورد. اما امروز خود تکنولوژی و تغییراتی که در زیست بشر ایجاد میکند، فرهنگ عالم تکنولوژیک را هم جهانی میکند.
این اعتقاد شما، پذیرفتن نوعی جبرگرایی تکنولوژیک نیست؟ اگر نظر شما را بپذیریم باید بپذیریم جهان تغییر نمیکند مگر آنکه تکنولوژی تغییر کند.
من از تقدیر تکنولوژیک صحبت نکردم و نمیخواهم از جبر تکنولوژیک هم دفاع بکنم اما در هر دورهای یک نیروی اجتماعی وجود دارد که جوامع را به پیش میبرد و امروز ساختارهای عالم تکنولوژیک ویژگیهایی دارد و ما نمیتوانیم از آزادیهای انسان در یک خلأ و یک فضای توهمی صحبت کنیم. اگر هم قرار است از آزادیهای انسانی، از آزادی کنشگری انسان و قدرت اثرگذاری انسان در جهان تکنولوژیک صحبت کنیم باید مولفههای بنیادین این جهان را بشناسیم.
پس میتوانیم از صحبتهای شما نتیجه بگیریم که حضور روشنفکران در فضاهای مجازی و شبکههای اجتماعی خودش نقض غرض است چرا که این حضور هیچ پیامد خاص اجتماعی و سیاسی که خود روشنفکران علاقهمند به داشتن آن هستند، ندارد و فرقی بین یک ستاره سینما یا فوتبال در شبکههای اجتماعی با یک روشنفکر وجود ندارد. چهبسا شاید اثرگذاری آن فوتبالیست و آکتور سینمایی از یک روشنفکر بیشتر هم باشد.
من قبول ندارم که فوتبالیست و بازیگر در شبکههای اجتماعی اثرگذاری دارند. اینها مثل کف روی آب هستند و لایههای عمیق اجتماعی را تحتتاثیر قرار نمیدهند؛ یعنی اگر جامعه را به یک رودخانه تشبیه کنیم یک کف روی آب وجود دارد و یک جریانهای عمیقتری که با زندگی واقعی مردم در ارتباط است. سلبریتیها ممکن است فالوئر (پیرو و دنبالکننده) زیادی داشته باشند اما این تعداد بالای لایک و فالوئر به این معنا نیست که آنها میتوانند مسیر زندگی را تغییر دهند. اما در عین حال بحثهای روشنفکری هم توان این را ندارد که تحولات عمیق و بنیادینی را در ساختارهای حیاتی روزگار کنونی ما ایجاد کند. تلاشهای روشنفکری تنها میتواند تذکارهایی باشد که ما به شرایط بیندیشیم و با درک بهتر شرایط و با فهم امکاناتی که جهان کنونی در اختیار ما قرار داده است، شاید بتوانیم کمی اثرگذار باشیم. ولی انتظارات زیاد و انتظار تحولات بنیادی را از نقش روشنفکران در فضای مجازی نمیتوان داشت.