کد مطلب: ۱۳۰۶۷
تاریخ انتشار: دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷

مگر لقب «آخوند روشنفکر» بد است؟

حمیدرضا بوالی، حمید نورشمسی

مهر: حالا دیگر در میانه هر موضوع جنجالی اجتماعی از اعترافات مائده مشهور شده تا کم‌آبی در خوزستان و از پخش یا عدم پخش تصاویر زنان ایرانی در مسابقات جام جهانی تا مصادره آن ویلای معروف‌شده نام یک روحانی نه‌چندان جوان هم دیده می‌شود. حرف‌های او در پیج‌های مشهور اینستاگرامی کپشن زده می‌شود و دست به دست می‌چرخد و مواضع او که شباهت چندانی به هم‌لباسانش ندارد با جار و جنجال‌های زیادی پخش می‌شود.

حجت‌الاسلام محمدرضا زائری، نام پرحاشیه این سال‌های جامعه ایران است. در میانه بطن حوادث اجتماعی پرتعداد جامعه ملتهب دهه ۹۰ ایران ایستاده است و بی‌آنکه ذره‌ای عقب‌نشینی کند؛ دست از نقد صریح، تند و بی‌پروای  به سبک خاص خودش برنمی‌دارد. گلایه‌های او از وضعیت فرهنگ عمومی جامعه ایران حد و مرز نمی‌شناسد؛ بی‌تعارف است و پر است از ناله از زمین و زمان امروز ایران. شیوه سلوک خاص نامتعارف او و همچنین ورود او به برخی از حوزه‌ها که به زعم منتقدان تخصصی در آن ندارد؛ منتقدان زیادی برای او به وجود آورده است و نقدهای موجه و ناموجه فراوانی را روانه او کرده است. اما او فعلا به فضاهایی که اطرافش به وجود آمده است بی‌اعتناست و ادامه می‌دهد.

زائری در حالی که عموم کانال‌ها و شخصیت‌های انقلابی تلگرام را ترک کرده‌اند همچنان در زیر پست‌های اینستاگرامش، آدرس کانال تلگرامش را می‌دهد و هر روز حداقل یک پست داخل آن نشر می‌دهد. شاید نماد مناسبی برای جنگیدن تک‌نفره او.

زائری به تازگی مجموعه یادداشت‌هایش در روزنامه خراسان را تبدیل به کتابی به «گاف فرهنگ» کرده است. این گفتگو به بهانه انتشار این کتاب تنظیم شده است؛ اما شاید از معدود دفعاتی است که این بار خود زائری در مقام نقد شدن و نه نقد کردن نشسته است.

آقای زائری ما بالاخره متوجه نشدیم شما از مجتمع سرچشمه به صورت کامل رفته اید یا ماندگار شده اید؟

۳، ۴ ماهی هست رفته ام.

آن جلسه‌ای که قبل از عید قرار بود برگزار شود و ماجراهایی در پی اش پیش آمد چه بود؟

چون یک طرف آن به خودم برمی‌گردد نمی‌خواهم راجع به آن حرفی بزنم.

بگذارید از همین رفتن شروع کنیم، دغدغه و دل‌مشغولی شما به طور مشخص در حوزه مدیریت فرهنگی است، در همین زمینه تحصیل کرده‌اید، کتاب نوشته‌اید و عمری گذاشته اید. اما حالا آقای زائری هم بالأخره کم آورده است و می‌گذارد می‌رود؟

واقعیت این است که در برخی موقعیت‌ها آدم احساس می‌کند وقتش در حال تلف شدن است و وظیفه دارد از این انرژی، توان و فرصت در جای دیگر به شکل بهتری استفاده کند. همه ما ممکن است در زندگی‌مان با این موقعیت‌ها روبه‌رو شویم و اتفاقا دقیقا آنجاست که انتخاب ما خیلی تعیین‌کننده و سرنوشت‌ساز می‌شود.

چندین سال کار در مجموعه سرچشمه نهایتا شما را به این نتیجه رساند؟ یا تجریبات دیگری هم بوده است؟

واقعیت این است که اساسا در کشور ما کمتر کسی دنبال کار هست و معمولاً عوامل و فاکتورهای مختلف دست‌به‌دست هم می‌دهند تا شما را به سمت کار نکردن سوق دهند. مدیر فرهنگی  موفق در جامعه ما هم  اتفاقا کسی است که هیچ کاری انجام ندهد، هم عزت و احترام دارد هم پولش را سروقت می‌گیرد و بودجه‌اش راحت‌تر تأمین می‌شود. کار کردن همیشه همراه تنش، حساسیت، دردسر و این‌ جور چیزهاست. دیکته ننوشته است که غلط ندارد پس طبیعتاً خیلی‌ها ترجیح می‌دهند دیکته ننویسند و کاری نکنند.

به همین جهت امیرالمؤمنین(ع) در عهد مالک اشتر می‌فرمایند از دو مشاور بپرهیز: یکی مشاور خسیس که اجازه نمی‌دهد تو پول خرج کنی، یک جاهایی اتفاقاً گره فقط با پول باز می شود و یکی هم مشاور ترسو که اجازه نمی‌دهد تو اقدامی کنی. اصلا اگر ترس از اقدام بود امام(ره) نباید انقلاب می‌کرد؛ یا اصلا دفاع مقدسی به وجود نمی‌آمد.

متأسفانه در فضای عمومی و غالب، البته نه به شکل مطلق، مصلحت‌ها، منفعت‌طلبی‌ها و عافیت‌جویی‌ها دست‌به‌دست هم می‌دهد تا شما کاری نکنید.

 

آقای زائری برخی‌ مواقع هنگام خواندن یادداشت‌های شما احساس می‌کنم که شما فرض گرفته‌اید که اصلا دیگر کار ما یک مقدار از این حرف‌ها گذشته است و کلا دیگر کاری جواب نمی‌دهد. یعنی یک‌جور بی‌فرهنگی عمومی و خودسری فرهنگی، زیرپوست جامعه‌مان رفته که با هیچ اقدام و عملی تکان نمی‌خورد.

واقعیت این است که ما در بدترین شرایط موجود تاریخمان از نظر آشفتگی و اختلال فرهنگی و اجتماعی قرار داریم؛ این را اذعان می‌کنم ولی از آن‌طرف معتقدم به  همین نسبت نشانه‌های امیدبخش و فرصت‌های اصلاح وجود دارد. من وضعیت فرهنگی و اجتماعی را گاهی به یک کالبد بیمار و جسم آسیب‌دیده و مجروح تشبیه می‌کنم که مشکل قلبی دارد و  او را به اورژانس آورده اند؛ و در آنجا افراد ناشی و ناصالح و کار نابلد که دردش را نمی‌فهمیدند به جانش افتاده‌اند. پزشک متخصصی که می‌فهمیده اول باید قلب این جسم را احیاء کرد، مدام بال‌بال می‌زده، داد و بیداد می‌کرده و حرص می‌خورده که اول به قلب این بدبخت رسیدگی کنید. ولی ناشی‌ها گوش نمی‌کردند. یکی به چشمش می‌رسیده، یکی به پایش می‌رسیده، یکی می‌خواسته خون بازویش را بند بیاورد، یکی می‌خواسته پارگی شکمش را بدوزد و کسی به درد اصلی‌اش نمی‌رسیده. به همین سبب است که اتفاقاً من اصلاً از موضع پرخاشگرانه و با ناسزا و توهین در مورد این افراد صحبت نمی‌کنم و هرگز نمی‌گویم که سوءنیت داشتند. کار را بلد نبودند و نمی‌دانستند چه روندی را باید دنبال کنند و چه روشی را اقدام کنند. نمی‌دانند. بلد نیستند. امام‌جمعه ما در اوج بحران اقتصادی کشور، به جای اینکه حرفی بزند تا مردم را آرام کند، می‌گوید تحریم‌ها هرچه می‌خواهد باشد ما مثل اصحاب کهف می‌رویم و در غار زندگی می‌کنیم. این، ادبیات کسی است که بلد نیست. نمی‌خواهد ضربه بزند؛ اما ضربه می‌زند.

یک مقدار روی این صفت «بدترین» که گفتید توقف کنیم.

البته منظورم از بدترین از لحاظ آشفتگی و اختلال فرهنگی اجتماعی بود.

 شما بر اساس چه شاخصه‌ای به این قطعیت می‌گویید که ما در بدترین دوره مان هستیم.

بر اساس مطالعه...

یک مقدار به ما فکت می‌دهید؟

ببینید در همه ادوار تاریخی دروغ زشت‌ترین خلق یا خصوصیت رفتاری آدم‌ها تلقی می‌شده. ممکن است افرادی در ادوار مختلف به اضطرار یا اختیار دروغ گفته باشند اما اینکه دروغ گفتن را فضیلت بدانند یا قاعده تلقی کنند، نبوده است. الآن ما با نسلی مواجه هستیم که دروغ گفتن را فضیلت می‌داند. دزدی زشت‌ترین عادت انسانی تلقی می‌شده است دزدهای زیادی در طول تاریخ بوده‌اند و ممکن است در فضای اجتماعی ما به‌صورت کاملاً طبیعی رخ دهد، اما دزدی فضیلت نبوده است. الآن ما با نسلی مواجه هستیم که دزدی را هنر و توان خود ارزیابی می‌کند و به همین ترتیب در چیزهای دیگر. قانون‌گریزی و لگدمال کردن آن هیچ‌وقت قادعده چنین نبوده، در انقلابی که الان در۴۰ سالگی آن هستیم؛ طرف می‌گوید ما رفتیم یک ساواکی را کتک زدیم بعد آمدیم به فقیه و عالم و مجتهد محل گفتیم یک‌جوری زدیم که کبود شد، او به ما گفت شما بابت آن کبود شدن شرعاً مدیون هستید، ما با این دین، قانون و نظام طرف بودیم.

طرف می‌گوید در شلوغی‌های اول انقلاب دست‌فروشی بود که کتاب‌های منافقین و چریک‌های فدایی را می‌فروخت، بساطش را لگدمال کردیم و بعداً رفتیم پرسیدیم گفتند شرعاً مدیون هستید. چون حق نداشتید کتاب‌های او را نابود کنید. وقتی رفتند مشروب‌فروشی را آتش بزنند، حکم فقهی‌اش این بود که مشروب را باید در جوی آب خالی کنید و از بین ببرید شیشه آن مالیت دارد و حق صاحب مغازه است، این حرف‌ها و ضوابط الآن کجاست! طرف رسماً به‌عنوان یک مدیر قانون را زیر پا می‌گذارد.

بنده فکت زیاد دارم ولی قابل نشر نیست. نماینده‌ای ما در فلان شهر رأی می‌آورد ولی چون سنی است به او زنگ می‌زنند که کنار بکشد و جابجایش می‌کند. آقای فلانی پسرش اسلحه غیرمجاز حمل کرده و فایلش در اینترنت است، بعد می‌گوید کرده که کرده! تا دلتان بخواهد از این موارد داریم. هیچ‌وقت در تاریخ ما این‌ها فضیلت نبوده، ننگ بوده. طرف اگر تخلفی می‌کرد یا جرم و جنایتی می‌کرد در محل سرش را بالا نمی‌گرفت؛ خجالت می‌کشید و مردم دعا می‌کردند یک روزی آدم شود آب توبه سرش بریزند و صالح و درست شود.

این نسل و اتفاق تازه مولود چیست؟

برای مال حرام، حلال کردن حرام الهی و  ندیدن سنت‌ها و فراموش کردن سنت‌های الهی است. خداوند از روز اول به ما گفته بود.

آقای زائری بعد از این مقدمه و از خلال گفتگو درباره کتاب «گاف فرهنگ» به بخشی از سوءتفاهم‌ها یا نقدهایی که به شخص خود جنابعالی هم وارد می‌شود نقبی بزنیم. خیلی شنیده‌ام که می‌گویند مشکل آقای زائری این است که معمولاً وجه ناامیدانه اجتماع امروز را می‌بیند. درباره بخشی از این اتهام صحبت کردید و گفتید که نشانه‌های قابل‌توجه امیدوارکننده‌ای هم وجود دارد. اما در هر صورت خیلی‌ها  معتقدند که پروژه نقد فرهنگی آقای زائری که گوشه‌هایی از آن را در «گاف فرهنگ» می‌بینیم تحول عظیمی که انقلاب سال ۵۷ به لحاظ فرهنگی در جامعه ایران به وجود آورد را نمی‌بیند و فراموش می‌کند که وضعیت فرهنگی امروز ایران با وجود همه نقص‌ها و ضعف‌ها  نسبت به جریان قبل از انقلاب، کاملا دگرگون و پیشرو است.

آن دوستانی که این حرف را می‌زنند، آن چیزهایی که از آن‌طرف نوشتم را فراموش می‌کنند. من راجع به حزب‌الله کم نوشتم؟ راجع به خود آقای نصرالله کتاب منتشر نکردم؟ راجع به شیخ زکزاکی حفظه الله ننوشتم؟ این‌همه مطلب دارم، راجع به اروپا و زنان مسلمان و امینه سلمی و امثال آن. اتفاقاً من معتقدم آن وجه جوشش و خیزش و درخشش انقلاب؛ حتی به آن‌طرف مرزهای کشور هم رفته است و همین نشان می‌دهد گفتمان انقلاب، گفتمانی قوی، پویا و مناسب برای تمام آینده ما است. تاریخ‌مصرف آن هم نگذشته است و اتفاقا زمان ‌مصرفش تازه دارد فرا می‌رسد.

اما معتقدم این دو وجه را باید با هم دید. درباره همین بحث حجاب، من معتقدم که حجاب گفتمانی قوی است تا حدی که یک زن بی‌حجاب غربی در آمریکا و  اروپا را که سی چهل سال جور دیگری زندگی کرده است را هم قانع می‌کند که حجاب داشته باشد؛ اما اگر در داخل کشور ما و بر مخاطب امروز ما یکجاهایی جواب نمی‌دهد معلوم می‌شود در تطبیق و اجرا دچار مشکل بوده است، همین مثال را در سایر موضوعات و مصادیق می‌توانید تسری دهید.

بنابراین دوباره تکرار می‌کنم در اینکه گفتمان انقلاب، گفتمان پویا، قدرتمند و مؤثری است هیچ تردیدی ندارم؛ اما در تطبیق این گفتمان با اجرای خودمان ایراد داریم و قطعا هم ایراد داریم. ما گفتیم عدالت، مساوات، ظلم‌ستیزی، قانون‌گرایی ولی آن را اجرا نکردیم. گفتیم آزادی، مشارکت عمومی و جمهوریت ولی یک جاهایی دچار مشکل شد. اگر جمهوری اسلامی در جایی نتیجه گرفته، جایی بوده که انتخابات برگزار شده است. آزادی فراهم بوده. استقلال داشتیم. آنجایی هم که موفق نبودیم آنجایی بوده که سیاست‌گذاری ما برعکس بوده؛ یعنی به جای اینکه استقلال، امید و کارآفرینی را تقویت کنیم، کاری کردیم که صنعتگر داخلی و سرمایه‌گذار و کارگر ما ناامید شود و همه سعی کنند به آن‌طرف بروند.

در همین اجرا و تطبیق آرمان ها هم خیلی معتقدند که تیغ نقد شما به جریان انقلابی و مذهبی که می رسد بسیار برنده‌تر است تا جریانی که نسبتی با این نگاه ندارد و دغدغه و آرمانش، انقلاب نیست. صریح تر عرض کنم خدمتتان، نگاه شما به بچه های انقلابی نامهربانانه نیست؟

اینکه نقدم به بچه ها صریح‌تر و تندتر است را قبول دارم؛ اما یک دلیل واضح دارد چون من برای این خانواده‌ام. من نه لیبرال‌ام، نه کارگزارانی‌ام و نه اصلاح‌طلبم، طبیعی است که در مورد آن‌ها به این تندی حرف نزنم. نقطه اشکال من به دوستان خودمان است. خیلی برایم عجیب است دوستان خودمان گاهی اوقات یک‌جوری راجع به دشمن صحبت می‌کنند انگار قرار بوده است که او در اجرای آرمان های انقلاب کاری کند و حالا کوتاهی کرده! خب او قرار بوده دشمنی کند؛ کارش را هم خوب انجام داده است. حالا اینکه من بیایم به دشمن، به آمریکا صبح تا شب فحش بدهم کارم را انجام داده ام؟ خیر. این انقلابی‌گری نیست! منِ زائری هم می توانستم صبح تا شب سخنرانی کنم و مطلب بنویسم و شعار بدهم که مرگ بر اسرائیل جنایتکار و آمریکای جهان‌خوار. اما این آن کاری است که من برای اجرا و تطبیق انقلاب باید انجام می‌دادم؟ خب اینکه معلوم است. همه می‌دانند. و همه می ‌گویند؛ اما آرمان انقلاب همین فحش دادن است؟

من فرزند این خانواده‌ام، در این جبهه هستم و برآمده از این محیط هستم، خاستگاه من جریان اصولگرایی و حزب‌اللهی است و بچه مسجد و هیئت هستم و اتفاقاً من باید صریح‌تر، قاطع‌تر و تندتر بگویم. برخی از دوستان ما توقع دارند چون ما برای این جبهه هستیم لاپوشانی کنیم تعارف کنیم و نگوییم تا بد نشود، تخطئه نشود، من این‌طور فکر نمی‌کنم. معتقدم با صراحت و شفافیت باید گفت، مبنای دین ما این است «أَحَبُّ إِخْوَانِی إِلَیَّ مَنْ أَهْدَی إِلَیَّ عُیُوبِی»؛ محبوب ترین برادرانم در نزد من کسی است که عیوبم را به من هدیه کند.

آقای زائری به نظرم این استدلال درستی نیست. وقتی شما در حال نقد  منظومه فرهنگی جامعه ایرانی هستید، انتسابتان به یک طرف ماجرا، دلیل موجهی برای ندیدن طرف دیگر نیست. این ندیدن تمام واقعیت است. در به وجود آمدن وضعیت فرهنگی‌ای که امروز دچارش هستیم هم ناکارآمدی نهادهای نظم و مدیران فرهنگی خودی موثر بوده است و هم ترویج انگاره‌های زندگی بی‌آرمان، فعالیت رسانه‌ای مروجان تفکرات تاریخ مصرف گذشته غربی و...

وقتی شما در حال آسیب‌شناسی وضعیت فرهنگی کشور هستید و دائم در حال نقد یک جریان هستید، در واقع دارید وزن تقصیر آن جریان را پررنگ می‌کنید و طبیعتا وزن عوامل دیگر را کم‌رنگ می‌کنید.

اینکه نقش طرف دیگر ماجرا در نقدهای من غایب است را قبول ندارم. با قاطعیت و صراحت معتقدم من همه ابعاد را دیدم، نوشتم و گفتم. این را می‌پذیرم که تمرکزم روی این‌طرف بیشتر بوده بله، دلیلش را هم عرض کردم. استدلال شما را هم قبول ندارم. مثل‌اینکه شما بگویید آیا روحانیت در اینکه وضعیت فرهنگی و اجتماعی ما این‌طور است، سهمی دارد یا خیر؟ همه می‌گویند بله. حالا من به‌عنوان روحانی باید به این بیشتر بپردازم یا یک کرواتی یا یک کارشناس غربی یا اقتصادی یا دیگران؟ اتفاقاً من روحانی باید بیشتر به آن بپردازم و روی آن تمرکز می‌کنم. اینکه روحانیت ما مقصر بوده و باید دستش را بالا بگیرد، به ناتوانی، کوتاهی و ایراد اعتراف کند را من روحانی می‌توانم رقم بزنم؛ پس طبیعتاً به‌عنوان روحانی این کار را می‌کنم.

چرا می‌گویید غایب بودن نقد جریان غرب‌گرا و بی‌آرمان در مجموعه آثار و حرف‌ها و نوشته‌هایتان را قبول ندارید؟ تلقی خیلی‌ها چنین چیزی است.

دلیل خیلی ساده ای دارد: هیچ‌کس از من خوشش نمی‌آید. جریان دولت، جریان کارگزارانی، جریان جبهه‌ پایداری کدامشان از من خوششان می‌آید؟ هیچ کدام. به همین دلیل که من با کسی تعارف نداشتم. وقتی رسیدم به آقای هاشمی رفسنجانی بارها نوشتم که من مسبب‌الاسباب وضعیت فعلی را انحرافاتی می‌دانم که در دوران سازندگی شروع شد و شخص آقای هاشمی باعث آن بود. ولی این نگاه من باعث نمی‌شود برگردم بگویم دوستان ارزش‌گرای ما در جریان اصولگرا یا جبهه پایداری و دیگران خطا و اشتباهی نکردند. آن‌ها را هم می‌بینم. من به همان میزان که با کاندیداتوری آقای قالیباف در انتخابات مخالف بودم، به همان میزان با کاندیداتوری آقای رئیسی مخالف بودم، ولی این به این معنی نیست که طرفدار آقای روحانی هستم. من این‌ها را کنار هم می‌بینم.

آقای زائری، خیلی‌ها می‌گویند شما عمد دارید که همیشه وسط ماجرا بایستید و همیشه یک نوع ژست بی‌طرفی داشته باشید و آن قدر این وسط ایستادن برایتان اولویت دارد که گاهی اوقات بر ایستادن بر سمت حق هم ترجیحش می‌دهد.

من وسط نمی‌ایستم؛ اما عمد دارم که طرف کسی نایستم، بحث این است. من عمد دارم به کسی وابسته نباشم. پیش‌فرض غلط برخی دوستان ما این است که حمایت از جریانی موجب تقویت انقلاب و تضعیفش موجب تضعیف انقلاب است، من این‌طور فکر نمی‌کنم. اتفاقا این بنده هستم که می‌گویم ما باید دنبال حق باشیم و اگر این حق را در گفتار هر کسی دیدیم تأییدش کنیم، کما اینکه بارها شده است که کسی را که هیچ نسبت فکری و اعتقادی با او نداشتم به خاطر یک کارش تحسین کرده‌ام و بالعکس. نمی‌گویم صد درصد موفق بودم، ولی تلاشم این بوده که جوانب مختلف را با هم ببینم. کما اینکه از جهت حیث موضوعات، در همین کتاب «گاف فرهنگ» هم به همان میزان که  روی مخاطب تمرکز دارم،  روی مدیریت فرهنگی تمرکز دارم و به همان میزان راجع به تولیدات فرهنگی و سیاست‌گذاری حرف می‌زنم. چون همه این‌ها را دارم با هم می‌بینم و  احساس می‌کنم یک‌سویه نگاه کردن و یک طرفه قضاوت کردن، شاید نادرست باشد.

در هر صورت در برخی از جریانات انقلابی و خودی که با شما آرمان مشترکی دارند برخی دلخوری‌ها از شما ایجاد شده است

دلخوری طبیعی است.اما اگر من هیچ‌گاه راجع به هیچ‌کدام از این موضوعات حرف نزده بودم دلخوری‌ای به وجود می‌آمد؟ اگر امروز با آقای فلانی و فردا با آقای بهمانی عکس می‌انداختم، مدام هم راجع به نقش غیبت در آسیب روحی اخلاقی و فردی صحبت می‌کردم به کسی برنمی‌خورد. مشکل از جایی شروع می‌شود که من به وسط میدان می‌آیم و می‌گویم این برنامه‌سازی تلویزیون خطا است! می‌آیم جلو و می‌گویم این تیتر روزنامه خطا است! اعلام فیلترینگ فلان باعث رونق فیلترشکن می‌شود! طبیعی است که آرام‌آرام باعث می‌شود برخی‌ها هم احساس خطر کنند و دیگر از من خوششان نیاید.

 

حتما شنیده‌اید که به شما می‌گویند «آخوند روشنفکر»

مگر بد است. اگر به من می‌گفتند «آخوند تاریک فکر» باید ناراحت می‌شدم... البته کسانی که این اصطلاح را به کار می‌برند معنا و مضمون خاصی مدنظرشان است.

بله؛ بار معنایی منفی دارد.

بله، البته جنبه منفی‌اش را باید ثابت کنند و این دیگر به من ربطی ندارد. اما من از این تعبیر ناراحت نمی‌شوم، چون جنبه مثبتش را می‌بینم. روشنفکری را در این می‌بینم که آثار مختلف را می‌خوانم منحصر به کتاب‌های دینی نیستم. از رمان تا ترجمه، کتاب می‌خوانم. با افراد مختلف در محیط‌های مختلف فرهنگی و اجتماعی مثل دانشگاه، کافه، کتابخانه، پارک مراکز علمی و دانشگاهی می‌نشینم و گفتگو می‌کنم. به هنر علاقه دارم؛ به سینما می‌روم، فیلم می‌بینم، در چارچوب شرعی و حدودی که به‌عنوان مقلد برای خودم قائلم به موسیقی گوش می‌کنم و به این‌ها افتخار می‌کنم و ابایی از ذکرش ندارم. اگر روشنفکری برای یک روحانی این‌ها باشد که بزرگ‌ترین شاخصش رهبر انقلاب است چه قبل و بعد از انقلاب. اتفاقا یک‌بار خدمت ایشان عرض کردم که به من می‌گویند آخوند روشنفکر، اما الگوی ما شما هستید که قبل از انقلاب این فعالیت‌های فرهنگی و هنری را داشتید و...، ایشان بلافاصله برگشتند و گفتند الآن هم همین هستم؛ الآن هم رمان می‌خوانم با افراد مختلف ارتباط دارم و به هنر توجه دارم!

البته من برای خودم شخصاً باید ضابطه، خاستگاه و پایگاهی تعریف کنم و این برایم کاملا روشن است. الآن اولین وصفی که در معرفی خودم به کار می‌برم روضه‌خوان است، افتخار و هویت من آخوندی است.  هیچ‌وقت به‌طور جدی به ترک لباس روحانیت فکر نکردم و هیچ‌وقت به فاصله گرفتن از هیئت و عزاداری فکر نمی‌کنم؛ چون هویت من این است تا روز قیامت نه در تهران و امروز، در آن سر دنیا و در صد جای دیگر هم هویت خودم را این می‌بینم. اصالت و ریشه خودم را «اصول کافی» می‌بینم. همین الآن هم جلسات سخنرانی که در این سال‌ها داشتم را نگاه کنید همه اش اصول کافی است، هیچ‌وقت در مورد ۴ تا ایسم جذاب و دهان پرکن وارد بحث نشدم و اصلاً دنبالش نبودم. وقتی مدرک دکتری خود را گرفتم بلافاصله یادداشتی نوشتم که من دکتر نیستم به من حجت‌الاسلام، شیخ، آخوند، حاجی و امثال این‌ها بگویید. این از نظر خودم کاملاً روشن است. منتهی در کشور ما متأسفانه فضا الآن در محیط اجتماعی جوری است که افراد به جای اینکه حرف همدیگر را بفهمند و از همدیگر سؤال کنند و جواب بشنوند؛ ترجیح می‌دهند دردسر نداشته باشند. به هم فحش دهند و برچسب بزنند که فحش دادن و برچسب زدن راحت‌تر است.

 

کلید واژه ها: محمدرضا زائری -
0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST