کد مطلب: ۱۴۲۴۳
تاریخ انتشار: چهارشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۷

جانی که از کالبد ایران‌شناسی پرکشید

لئونارد لویزُن، پژوهشگر ارشد کرسی ادبیات فارسی و تصوف دردانشگاه اکستر بریتانیا، شاعر و پژوهشگر شعر فارسی روز دوشنبه ششم اوت (۱۵ مرداد) درگذشت.

  لویزُن قرار بود در کنفرانس بزرگ ایران‌شناسی دانشگاه کالیفرنیا که چند روز دیگر آغاز می‌شود، شرکت و سخنرانی کند.

لئونارد لویزُن که متولد آمریکا بود در شانزده سالگی با اشعار مولوی آشنا شد و با همسرش جین لویزُن تصمیم گرفتند زبان شعر مولوی، یعنی زبان فارسی را بیاموزند تا بتوانند آن اشعار را به فارسی بخوانند.

آن‌ها در دهه هفتاد میلادی به ایران سفر کردند و در دانشگاه شیراز به تحصیل در رشته زبان و ادبیات فارسی پرداختند.

پس از انقلاب اسلامی بهمن ۵۷ و بالاگرفتن فضای ضد آمریکایی در این کشور، این زوج ایران را ترک کردند و در نزدیکی لندن ساکن شدند اما به آموزش و پژوهش زبان فارسی، شعر و فرهنگ ایرانی با جدیت ادامه دادند.

 لویزُن علاقه زیادی به تصوف و عرفان داشت و علاوه بر مقاله و کتاب‌های تحقیقاتی زیادی که در مورد تصوف و شعر فارسی منتشر کرده بود در مصاحبه با برنامه به عبارت دیگر گفته بود: «می‌خواهد در زندگی باصفا باشد.»

انتشار سالنامه مولانا به زبان انگلیسی که از هشت سال پیش آغاز شد و همچنین انتشار گزیده‌ای از اشعار حافظ به انگلیسی از دیگر فعالیت‌های اوست.


در کنار پژوهش‌های وسیعش، لئونارد لویزُن به خواندن شعر فارسی از حفظ شهره بود و از بسیاری از فارسی‌زبانان بیشتر شعر می‌دانست.

مرداد ۱۳۸۹ لویزن در نشست شهر کتاب که به نقد و بررسی کتاب «حافظ و مذهب عشق» اختصاص داشت، حضور یافت. ضمن گرامی‌‌داشت نام و یاد بزرگ او، این نشست را مرور می‌کنیم:

شهر عشق حافظ، دلپذیرترین شهرها

 

آیدین فرنگی:  «حافظ در شعرش بین عاشق و رند و بین عاشقی و رندی هم‌زیستی برقرار کرده و این هم‌زیستی در دیوان‌ و اشعار سنایی، مولانا، عراقی، خواجو، سلمان، کمال خجندی و... نیز دیده می‌شود. رند کسی است که عشق را به عنوان مذهب و جمال مطلق را به عنوان معشوق پذیرفته و این عاشق عارف که من آن را «رمانتیک افراطی» می‌نامم، مظاهر الهی را در شاهدهای جسمانی می‌پرستد و میِ‌‌بیند و از همین‌رو کیش عشق را بر اساس جمال‌پرستی معنی می‌کند. مقوله‌ی مذکور در بسیاری از بیت‌های حافظ دیده می‌شود.» جملات بالا پایان‌بخش سخنرانی لئوناردو لویزُن، ویراستار کتاب «حافظ و مذهب عشق»، بود. کتاب یادشده مجموعه‌ی مقاله‌هایی است که به تازگی در نیویورک و به زبان انگلیسی به چاپ رسیده و لویزُن علاوه بر ویراستاری، مقدمه‌ای نیز بر آن نوشته است.

 ویراستار کتاب «حافظ و مذهب عشق» که پیشتر با همکارانش در برگزاری همایشی به همین نام در لندن نقشی اساسی داشته، به همراه مجد‌الدین کیوانی، مترجم فارسی برخی از آثارش، در نشست هفتگی مرکز فرهنگی شهر کتاب حاضر شده بود تا درباره‌ی پژوهش‌های حافظ‌شناسی‌اش با علاقه‌مندان و دوست‌داران شعر حافظ و ادبیات کلاسیک ایرانی سخن بگوید. در برنامه‌ی یادشده پس از سخنرانی این‌دو، حسین الهی قمشه‌ای و بهاالدین خرمشاهی نیز به بیان دیدگاه‌های‌شان درباره‌ی مذهب عشق پرداختند.

 استاد دانشگاه اکستر انگلستان در رشته‌ی مطالعات عربی که حین بیان قسمتی از دیدگاه‌هایش با استناد به کتاب‌های حافظ‌پژوهی بهاالدین خرمشاهی سخن می‌گفت، درخصوص اصطلاحات مربوط به تفکر «ملامتی» در شعر حافظ یادآور شد: «ملامتی بودن جزء سنت‌های مذهب عشق حافظ بوده و بایستی به این اصول توجه کرد. تن به ملامت سپردن یعنی از بدگویی اهل ظاهر نهراسیدن، پرهیز از دنیا و صلاح‌اندیشی و مصلحت‌طلبی، دوری از زهد؛ بویژه زهد ریایی، داشتن دید انتقادی نسبت به نهادهای رسمی، پوشاندن عیوب و اجتناب از ادعای کشف و کرامت، ستیز با نفس و تجاهر به فسق و جستن رستگاری در عشق. صوفیان در همه‌ی طرق و سلسله‌ها، اصول ملامتی را به طور کلی رعایت می‌کردند و همین امر باعث شد مفاهیمی مثل رند و قلندر که ابتدا دارای بار معنایی منفی اجتماعی بودند، در شعر عرفانی فارسی به مفاهیمی با ارزش‌های مثبت تغییر یابند. زبان سمبلیک عطار، مولوی و سعدی، در غزل‌های حافظ هم بازتاب یافته است. بدنامی در عشق یکی از اصول ملامتی‌هاست که حافظ نیز به آن پرداخته. زندگی عاشق همواره با خطر توام است. حافظ در غزلی می‌گوید که باید عیب‌های خود را آشکار سازید و راستی‌های‌تان را پنهان کنید که این دیدگاه نیز در رده باورهای ملامتی‌ طبقه‌بندی می‌شود. قلندارن در قرن ۱۳ م. و ‌صد سال قبل از حافظ ظهور کردند و خانقاه‌های بسیاری هم در خاورمیانه، از مصر و لیبی تا ایران و ترکیه داشتند. حافظ توضیح داده که قلندر در بلندترین مرحله از مراحل معنوی قرار دارد.»

 ویراستار کتاب «میراث تصوف» به دو مقوله‌ی «رندی» و «شاهدبازی» به عنوان اصطلاحاتی عرفانی اشاره کرد و افزود: «رند در اصطلاح عام فردی است که از همه چیز فرار می‌کند و در عین حال از همه چیز هم بهره‌برداری می‌کند و در ضمن این واژه به معنای آدم لاابالی هم به کار می‌رود، اما در اصطلاح عرفانی، با تبعیت از داریوش شایگان، در انگلیسی ما معادل «آزادمرد با الهام» را قرار می‌دهیم. رند در مذهب عشق هنرهایی دارد که او را از رند بازاری جدا می‌کند. او دارای هنر شاهدبازی است؛ یعنی می‌تواند لاهوت را در آینه‌ی ناسوت یا خدا را در آینه‌‌ی صنع ببیند. صور خیال شاهدبازی تقریبا همه‌ی غزل‌های فارسی را فراگرفته است. عین‌القضات همدانی حدود ۲۵۰ سال قبل از حافظ این موضوع را به روشنی بیان کرده. موسس مکتب شاهدبازی در شعر فارسی، اوحدالدین کرمانی است و عبدالرحمن جامی هم از این مکتب دفاع کرده. شاهدبازی امری است ذهنی، نه عینی. هنر مهم  دیگر حافظ نظربازی است که این تعبیر از اصطلاحات مهم مربوط به هنر رندی است.»

 مترجم انگلیسی غزل‌های حافظ که این کار را با همراهی رابرت بلای، شاعر معاصر آمریکایی، انجام داده، با اشاره به تعابیری مثل دارالعلم و برج‌الاولیا که پیشینیان درباره‌ی شهر شیراز به کار برده‌اند گفت: «شیراز با دانشمندان و شاعران و خطاطانش معروف بوده و افرادی چون سعدی، روزبهان بقلی و حافظ که هر سه از این شهر برخاسته‌اند، ستون‌های فرهنگ ایرانی و تمدن اسلامی محسوب می‌شوند. ابن‌بطوطه که در زمان حافظ به شیراز سفر کرده بوده می‌گوید تلاوت قرآن در این شهر زیباتر از هر جای دیگر جهان اسلام بوده و حکایت می‌کند در آن‌جا هزاران زن دیده که به آن تعداد زن را در هیچ کجای دیگر دنیای اسلام ندیده است. شیراز شهر عشق بوده است. به این شهر حتی در آثار شعرای اروپایی هم اشاره شده. حافظ ۱۱ بار به شیراز اشاره می‌کند و کلمات کلیدی این اشاره‌ها عبارت‌اند از: حسن و عشق. شیراز برای او معدن و بهشت عشق است. از طرف دیگر شعر حافظ مستغرق در سنتی است که به آن سنت همبستگی متون به یکدیگر می‌گوییم. تقریبا نمی‌شود بیتی از حافظ یافت که رنگ‌وبو و خلق‌وخوی شعرای پیشین مثل خاقانی، خیام، سنایی، مولانا، اوحدی، کمال‌الدین اسماعیل و... را نداشته باشد. خواجوی کرمانی، به یک حساب مهم‌ترین شاعر ‌هم‌عصر حافظ، بیشتر اوقات در شیراز زندگی می‌کرده و مرید امین‌الدین بود که راهبر طریقت کازرونی است. حافظ یک بار از او تمجید کرده و من پنج نکته را پیدا کرده‌ام که حافظ دقیقا از گفته‌های او پیروی کرده است. مهم‌تر از اینها موضوع عشق‌بازی خواجوست. مخلوط کردن عشق مجازی به عشق حقیقی و عشق حسی به عشق آسمانی که در آثار خواجو دیده می‌شود در شعر حافظ هم انعکاس یافته. یکی از چیزهایی که حافظ به آن توجه داشته این است که عاشقان نباید به راه و رسم معمول جامعه بروند و باید بدنام باشند و طریق ملامت در پیش بگیرند.»

 لویزُن در ادامه‌ی سخنانش متذکر شد: «یکی از بزرگ‌ترین شاعران هم‌عصر حافظ، سلمان بود که او هم از مذهب عشق سخن به میان آورده است. سلمان خودش را به عنوان کافر راه عشق می‌ستاید و خود را ملامتی‌ای می‌نامد که دنبال بدنامی است. شاعر دیگر معروف دوره‌ی حافظ که تقریبا دو برابر تعداد غزلیات حافظ غزل نوشته و خیلی از شعرهایش نظیره‌ای برای اشعار حافظ هستند و حافظ هم از شعرهای او استقبال کرده، کمال خجندی است. خجندی هم از شریعت عشق سخن گفته و معتقد است عاشقان حق نگاه کردن به خوب‌رویان را دارند. عماد کرمانی هم که خانقاهی در شیراز داشته، بر محیط ادبی و عرفانی آن مقطع نفوذ داشته است.»

فضای شهر عشق آکنده از وصف معشوق است

 «دلبر تجسم و نماد عشق است، پس شهر عشق می‌تواند دل‌پذیرترین و دل‌نشین‌ترین شهرها باشد. در شهر عشق همه سخن از عشق می‌گویند و فضای آن آکنده از وصف معشوق است.» مجدالدین کیوانی، پژوهش‌گر مرکز دائره‌المعارف بزرگ اسلامی با بیان مطلب فوق افزود: «ادبیات عرفانی ما به سبب مبانی فکری و نظری‌ای که دارد، عملا از مفاهیم عشقی غیرقابل تفکیک است. عشق، به اندازه‌ای فضای روحی و فکری نسل‌های پی‌درپی عارف‌مشربان ایرانی را پر کرده و آنقدر اعتبار و اهمیت حیاتی یافته که رفته‌رفته از آن به مذهب عشق یا کیش عشق تعبیر کرده‌اند. سالکان طریقت عشق، آن اندازه این گوهر گران‌بها را نه در عالم انسانی که در عالم خلقت موثر یافته‌اند که آن را برای قرن‌ها به مهم‌ترین و اصلی‌ترین دل‌مشغولی خود بدل ساخته‌اند. اینان چنان در عشق فرورفته‌اند که تدریجا آن را پدیده‌ای فراتجربی و به تعبیر مولانا آن‌سری تشخیص داده‌اند؛ پدیده‌ای که منشاء آن نه تجربی بلکه الهی است؛ یعنی در آن نقطه‌ی آغازش خود خداوند است و با خداست و برای خدا. این نظریه بر اساس این حدیث قدسی بنا شده که می‌فرماید: گنجی بودم پنهان؛ دوست داشتم شناخته شوم، پس خلق را آفریدم؛ باشد که شناخته شوم.»

 مترجم کتاب «میراث تصوف» در ادامه‌ی سخنرانی خود درحالی‌که «محبت» را نخستین ثمره‌ی «معرفت» معرفی می‌کرد، یادآور شد: «خداوند گوهر محبت را در وجود انسان‌ها قرار داده تا امر شناخت خودش را استمرار دهد. پس می‌شود گفت عشق امری اکتسابی نیست و از سرچشمه‌ی فطرت برمی‌خیزد. انسان با عشق زاده می‌شود، زیرا این گوهر گران‌بها را از جایی که فطرت نام دارد به ارث برده و با خود به دنیا آورده است. با این حساب می‌شود گفت معشوق، خدا است و خلق، عاشق او. شرط چنان عشق و عاشقی‌ای، بندگی و تسلیم بی‌قیدوشرط در برابر محبوب است. حال معشوق که خداوند است باید در این مهم تضمینی داشته باشد؛ چراکه در غیر این‌صورت معرفت معطل خواهد ماند. پس برآن‌می‌شود از آنان تعهد بگیرد. عارفان عشق‌‌گرا تحقق چنین تضمینی را به آیه‌ای از قرآن مستند می‌کنند که به موجب این میثاق، میان پروردگار و فرزندان آدم که هنوز تجسم و تجسد انسانی پیدا نکرده‌ بودند، قراردادی عاشقانه امضا شده و بدین ترتیب عشق در روز الست با گل ٱدم سرشته شده است.»

 مترجم کتاب «فراسوی ایمان و کفر؛ اشعار و تعالیم محمود شبستری» تصریح کرد: «بعضی از اهل طریقت تا آنجا پیش می‌روند که عشق را هم‌سنگ و مرادف خداوند در نظر می‌گیرند و در واقع در نگاه اینان عشق همان خدا و خدا همان عشق می‌شود. با چنین پایه‌ای و با توجه به این‌که اهل طریقت پرستش خدا را پرستش محبوبی می‌دانند که همه شرایط محبوبیت را دارد، جای شگفتی نیست که عشق را تا حد مذهب ارتقا بدهند. مذهب عشق، یعنی عشق به خدا. چنین مذهبی با جوهره‌ی اصلی شرع یا دین رسمی مغایرتی ندارد. عشق دینی است که در پی وحدت، زیبایی و خوبی است و همه‌ی اینها در خداوند جمع‌ شده. کار چنین عشقی وصل است نه فصل و جذب است، نه دفع.»

دین عشق، دین همه‌ی ماست

 «دین عشق، دین همه‌ی ماست. انسان‌ها بدون دین به دنیا نمی‌آیند، اما دینی هم که با ما زاده می‌شود چیزی است غیر از اسلام و مسیحیت و یهودیت و زرتشتی‌گری. آدمی‌زاد از این نظر که آدمی‌زاد است با دین عشق به دنیا می‌آید.» حسین الهی قمشه‌ای، عرفان‌شناس، با بیان دیدگاه فوق تصریح کرد: «برهان رب پیش همه‌ی ماست. برهان رب یعنی این‌که همه‌ی ما می‌دانیم انجام فلان کار خوب نیست. همه‌ی ما از لحظه‌ی تولد عاشق زیبایی هستیم. بچه‌ها زیبایی و زشتی را تشخیص می‌دهند؛ ولو مربوط به چهره‌ی افراد باشد. کودکان، زیبایی موسیقی را تشخیص می‌دهند. به تدریج که بزرگ‌تر و بزرگ‌تر می‌شویم این عشق در ما ظهور پیدا می‌کند. تا موقعی هم که به اندیشه‌های دیگری آلوده نشده‌ایم، عاشق زیبایی می‌مانیم. ما عاشق دانایی هستیم. در واقع بشر، بی‌صبر دانایی است. بشر به دانستن و فهمیدن شتاب دارد. بچه‌ها از همان طفولیت در پی کشف ماهیت اشیاء و روابط پیرامونی‌شان هستند. عشق به نیکویی، جوان‌مردی، انصاف، عدالت و... نیز در درون همه‌ی ما جای دارد و ما از دیدن هر یک از این خصایص لذت می‌بریم. همه‌ی ما مست خوبی هستیم.»

 نویسنده‌ی مقاله‌ی اصلی کتاب حافظ و مذهب عشق، در ادامه‌ی سخنانش گفت: «ما با عشق به زیبایی، دانایی و حقیقت به دنیا می‌آییم و آنچه انبیاء و اولیاء بر ما اضافه می‌کنند، چیزهایی است که بر این پایه‌ها افزوده می‌شود و در واقع ادیان به شرط استواری‌شان بر پایه‌های مذکور است که استمرار و بقا یافته‌اند. عقل متخصص شناخت زیبایی است. عقل نمی‌گذارد زشتی جای زیبایی را بگیرد. نمی‌گذارد نیکویی به اهریمنی بدل شود و دروغ جای حقیقت را پر کند. عقل متخصص زیبایی و نیکویی و حقیقت است. چنین عقلی محور تمامی ادیان شمرده می‌شود و همه‌ی ادیان هم چیزی نیستند جز بیان بلندتری از این فطرت انسانی.»

عشق‌های سه‌گانه‌ی حافظ

  بهاالدین خرمشاهی، حافظ‌‌پژوه، آخرین سخنران برنامه در گفتاری کوتاه، عشق‌های موجود در دیوان حافظ را به سه بخش انسانی، الهی و ادبی تقسیم‌بندی کرد و گفت: «شاید کسی از نظر حجم مطالب، به اندازه‌ی من درباره‌ی حافظ ننوشته باشد. حافظ پدیده‌ای است که پژوهش‌گر را ازخودبی‌خود می‌کند. کاری که درباره‌ی حافظ انجام می‌شود را باید کاری عاشقانه نامید، نه یک تحقیق صرف. من برای درک انواع عشق‌ موجود در دیوان حافظ بارها همه غزل‌ها را خواندم تا بتوانم دور از پیش‌داوری به نظری جدید برسم. آیا هرجا سخن از روی خوب و دلکش و لولی‌وش و سیه‌چشمان است، شاعر به عرفان و عشق الهی اشاره داشته؟ به جرات می‌توانم بگویم سه نوع عشق در اشعار حافظ قابل تمییز است که برای هر یک نیز می‌شود مثال‌های متعددی آورد. البته تمییز دادن این عشق‌ها از یک‌دیگر بین همه‌ی اشعار دیوان کار ساده‌ای نیست. عشق انسانی، عشق الهی و عشق ادبی، سه گونه‌ی عشقی است که در حافظ شناسایی کرده‌ام. عشق سمبلیک همواره به عشق الهی منتهی می‌شود. عشق ادبی هم یعنی ادیبانه سخن گفتن؛ شعر سرودن درباره‌ی عشق و مضمون‌سازی‌های عاشقانه. این سه عشق در آثار حافظ به شدت در هم تنیده شده‌اند، اما در موارد بسیاری می‌توان با رعایت جانب احتیاط درباره‌ی ماهیت عشق موجود در هر غزل ابراز نظر کرد. اینها را در کتابی که به زودی منتشر خواهد شد تشریح کرده‌ام و به تفصیل و تفکیک درباره‌شان نوشته‌ام.»

  

 

 

کلید واژه ها: لئونارد لویزُن -
0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST