فرهنگ امروز: درماندگی برای روان کاوی اهمیت بسیار زیادی دارد. برای درماندگی در زبان آلمانی واژهای است که دارای معانی مختلفی است، Hilflosigkeit. فروید در این مورد مطلبهای زیادی نوشته است و ما میتوانیم دلیلهایی که او را به این نتایج رسانده، از هم تمیز و تشخیص دهیم. زمینههای مختلفی را میتوانیم ببینیم که درماندگی در آنها خود را نشان میدهد.
فروید برای درماندگی سه دلیل را بیان میکند، زیست شناسانه، فیلوژنیک و روان شناسانه. دلیل اول که زیست شناسانه است، زایش زود هنگام انسان است. انسان تا مدتها وابسته به رسیدگی دیگران است. افرادی که از کودک مراقبت میکنند، از طریق رسیدگی به او قدرتی مییابند. دلیل دوم، مساله دیگری را مشخص میکند، مساله عجیب و غریبی که با سکسوالیته در ارتباط است. سکسوالیته در مورد انسان دو زمانه است. زمان اول، مربوط به پنج سال اول زندگی است، بعد از آن یک زمان نهفته است. بعد از آن بلوغ و روند دیگری از سکسوالیته به وجود میآید. سومین دلیل، دلیل روان شناسانه است. فروید در این ارتباط از ناقص بودن دستگاه روانی انسان صحبت میکند. این مساله را میتوانیم از طریق جدا شدن سه جایگاه من، آن و فرامن، در دستگاه روانی انسان تشخیص دهیم.
من، نتیجه تأثیر خارج بر انسان است. فروید از خطرهای خارجیای صحبت میکند که انسان باید در برابر آنها مقاومت نشان دهد و این ضرورت به وجود میآید که انسان باید در برابر رانه دفاع کند چون وقتی که من همزمان این کار را انجام میدهم، در برابر رانه نمیتوانم مقاومت کنم. چالش با طبیعت، جنگ در برابر طبیعت، در برابر سرما، گرما، سیل و خشکی، در برابر گرسنگی و تشنگی، در برابر تمامی سانحهها مثل زلزله، در برابر حیوانات خطرناک، و در برابر دشمنانی که سعی میکنند وارد زندگی ما شوند، تمام اینها منجر به این میشود که رانهها نتوانند سریعاً ارضاء شوند. فشار این رانهها را نمیشود ارضاء کرد. به همین دلیل در سامانه فروید اصل واقعیت و اصل لذت وجود دارد.
سومین دلیل، وقتی که هر کس این مساله را برای خودش در نظر بگیرد، وقتی که همه خطرها از بین رفته باشد، برای رانهها جای بیشتری وجود دارد. وقتی که انسان به صورت همزمان به هر سه دلیل فکر میکند، موضوع به گونه دیگری به نظر میرسد. دومین دلیل، شامل ضرورت فاصله است. فاصلهای که از سکسوالیته کودکی به وجود میآید. به عبارت دیگر، بلوغ نمیتواند به همان سکسوالیته پنج سال اول برگردد. سکسوالیته در آن پنج سال اول، بستگی زیادی به رابطه کودک با پدر و مادر و محرم آمیزی دارد. به همین دلیل فروید از عقده ادیپ صحبت میکند. نقش عقده ادیپ، جدا کردن کودک از پدر و مادر است. این که خودش مستقل شود، وابستگیاش به پدر و مادر را کم کند و کامل از بین ببرد.
دلیلهای فروید برای درماندگی، به این زمینه انسان شناسی بر میگردد. وابستگی به انسانهای دیگر، هالههایی که در رانهها به وجود میآید، که به نوعی مانند دوران کودکی هستند و خطرهای دنیای بیرونی. به همین دلیل فروید به صورت علمی دلیلهای آن را اثبات میکند. او در جایی دیگر میگوید که درماندگی بیرونی، از این به وجود میآید که ما خودمان میخواهیم در برابر محیط بیرونیمان مقاومت کنیم.
مبنای دلیل سوم، خطر رانه است. لاکان در این جا به استدلال فروید میپیوندد. او هم در مورد زایش زود هنگام انسان صحبت میکند. این جا میتوان به مرحله آینهای اشاره کرد. این مرحله میگوید، هر انسان کوچکی، از محیط خارج خود متوجه این میشود زیرا ما صورت خودمان را نمیبینیم و این نفر روبرویمان است که آن را میبیند. در تصویر آینه یا در سطح آب یا در چشمان دیگران، و حتی در زبان. این راهی از بیرون به داخل است و راهی است که به کشف من منتهی میشود. وقتی که کودک عکس خود را در آینه میبیند، خیلی خوشحال میشود. با این که او کوچک است و هنوز نمیتواند راه برود، یک واکنش خوشحالی از خودش نشان میدهد. وقتی کودک با عکس خود همگرایی میکند، خودش را خیلی جلوتر از آنچه که واقعیت بدنیاش است، میبیند. این جا میبینیم که انکار درماندگی خیلی زود شروع میشود.
انسان چطور درماندگی را میبیند؟
فروید صحبت از تروما میکند. فروید سؤال میکند که هسته مرکزی یک موقعیت ترس چیست؟ پاسخ به احتمال زیاد، تصورهای دنیای بیرونی ما در مقایسه با حد و اندازهاش است. اعتراف به درماندگی در مورد این خطر. فروید اینجا از یک موقعیت تروماتیک صحبت میکند. ما باید اینجا متوجه این باشیم که قدرت من خیلی کم است، چون خطر خیلی بزرگتر است و من ابزار مقابله با آن را ندارم. چیزی که فروید به این شکل میگوید آیا واقعاً یک تجربه است؟ آیا مفهومی نظری است یا نه، واقعاً تجربه شده است،
چیزی که انسان حس میکند، شکست و ناتوانی است. حس این که هیچ ارزشی ندارد، حس هیچی بودن، حتی حس خجالت، حس این که نمیداند مسیر کجاست، جهت زدودگی، و به خصوص ترس. آیا ترس علامت درماندگی نیست؟ میتوانیم بگوییم ترس قدمی بیرونیتر است، یعنی وقتی انسان دارد از درماندگی خارج میشود. چون ترس، منتظر چیزی است. وقتی که انسان میترسد، در واقع در حال فکر کردن به چیزی و پیش بینی آن است...
به نظر میرسد که موقعیت ترس در دو طبقه مشخص و جایگزینی یافته است. طبقه زیرین، پیش کلامی است اما طبقه بالا دارای ساختار است. لاکان، این ساختار را دال مینامد. دالها، چیزهایی هستند که کودک میشنود. ما اول صداها را میشنویم و بعداً است که میفهمیم این صداها چه معنیهایی دارند. ما به این ترتیب خودمان را با آنان همسان سازی میکنیم. زبان، افق ما را خیلی وسعت میبخشد.
برای این داستان سمت دیگری نیز وجود دارد، از این طریق که ما وارد زبان میشویم، چیزی را نیز از دست میدهیم. برای روان کاوی، این از دست دادن خیلی مهم است. حال، چه چیزی به این از دست دادن مربوط میشود؟ میتوانیم در مورد ابژهای که از دست دادهایم، صحبت کنیم. اگر بخواهیم از نظر فلسفی بیانش کنیم، آن چه ما از دست میدهیم، بی واسطگی است. ما خیلی ساده هستیم، برعکس، ابژهای داریم. اما به همین دلیل که ابژهای داریم، هستی را از دست میدهیم. تمام ابژههایی که داریم، حول محور تقریباً هیچ میچرخند و این مدار، مداری که خالی است، در روان شناسی فروید نامی دارد، نام آن، چیز است.
...در فرانسه معنی a، میتواند دیگری باشد، یا این که ترس. و آن جا تفاوتی بین A و a قائل میشود. دیگری که با A نوشته شده است، شبکه دالها است. وقتی که من این دالها را برای خود بدانم، از یک طرف میتوانم حرف بزنم و گوش کنم، اما از طرف دیگر چیزی را از دست میدهم. هسته داخلی را از دست میدهم، ابژه a. در مورد ابژه a میبینیم که ترس در دو طبقه وجود دارد. طبقه پایین، قابل وصف نیست و زبان نمیتواند در مورد آن صحبت کند. یعنی از طریق زبان نمیتوانیم به آن برسیم. آن مکانی است که فروید راجع به آن میگوید. آن جا برای همیشه پس رانش آغازین است.
حالا این چه ارتباطی با درماندگی دارد؟ درماندگی مبنایش را بر این میگذارد که، خودمان نمیتوانیم ببینیم. ما نمیتوانیم خودمان را در کوله پشتی ببریم. چیزی هست که همیشه برایمان غریبه میماند. به همین دلیل است که ما گاهی وقتها از این که خواب میبینیم، تعجب میکنیم. ما در خواب چیزهایی را میبینیم که حتی تصور دیدنشان در واقعیت را هم نمیتوانیم بکنیم. یک سرچشمه و منبعی در وجودمان هست که نمیتوانیم ببندیمش. همین منبعی که در وجودمان هست، میتواند یک انگیزه برای خشونت باشد. به همین دلیل است که انسان میخواهد به دیگران زور بگوید و بعدش این منبع بسته میشود