اعتماد: احمد فردید در میان روشنفکران و جریانهای سیاسی سکولار نام خوشی نیست و در محافل آنان از او به نیکی یاد نمیشود. از سوی دیگر، کسانی هستند که او را متفکر و حکیمی نامکرر میدانند. واقعیت این است که او قبل از انقلاب فیلسوفی پدیدارشناس بود و بعد از انقلاب اندیشهاش هر چه بیشتر ایدئولوژیک شد تا جایی که احکام و مسائلی عجیب و غریب صادر و مطرح کرد. به جرات میتوان گفت که هیچ یک از حکیمان دوره قاجار در ایران فهمی عمیق از دوره جدید غرب و شناختی دقیق از بشر نوظهور غربی نداشتند. بعدها محمدعلی فروغی کوشید با ترجمه رساله «گفتار در روش» دکارت- که قبلاً دو ترجمه فارسی از آن موجود بوده اما هیچ تاثیری بر اذهان اهل علم و فلسفه نگذاشته بود- ایرانیان را با ارکان و مبانی فلسفی تجدد آشنا کند اما این امر به تنهایی و مانند موارد گذشته کارساز و بسنده نبود. در خود غرب، نیچه و علیالخصوص هایدگر به ریشههای فلسفی تجدد بهتر از دیگران پی برده و آن را اندیشیده بودند. کسی میتوانست از مبادی و مبانی فلسفی و انسانشناختی غرب متجدد، در قیاس با جوامع غیرغربی سخن بگوید که اندیشههای نیچه و هایدگر را فهمیده باشد و احمد فردید نخستین آشنا با هایدگر و مفاهیم اساسی تفکر او در میان ایرانیان بود. او از هایدگر آموخته بود که دوره جدید دورهای است مبتنی بر انسانمحوری و خودبنیادی بشر (سوبژکتیویته) و انسان در فلسفه اولین فیلسوفان عصر جدید (دکارت و بیکن...) به مالک و متصرف عالم مبدل میشود. انسان در فلسفه جدید دعوی انالحق سر میدهد و هر چه غیرانسان است تابع و مملوک و محکوم او میشود. فردید از هایدگر یاد گرفته بود که فلسفه یا متافیزیک غرب اساساً انسانمحورانه (اومانیستی) است و فلسفه یا متافیزیک ریشه و بنیاد تمامیت دنیای غرب- از علم، هنر و سیاست گرفته تا اقتصاد، تکنیک، صنعت و شهرسازی و نظام خانواده و تعلیم و تربیت- است. او از هایدگر آموخته بود که عقل بشری در فلسفه جدید در جای عقل پیشین مینشیند و بر زمین و زمان حکم میراند. انسان با عقل حسابگر و اعداداندیش خویش سرور و آقای موجودات میشود و سوبژکتیویته چیزی جز سروری بشر بر کائنات نیست. اما علاوه بر این، فردید از فرادهش فلسفی و عرفانی اسلامی-ایرانی هم کاملاً آگاهی داشت، بیشتر نحلههای فلسفی و عرفانی را به خوبی میشناخت و با متون ادب فارسی انس و الفت داشت. چند مقالهای که فردید در دهه بیست شمسی در مجله سخن چاپ کرده است، از جمله مقالات «از کانت تا هایدگر»، «درآمد به فلسفه معنوی کانت» و «نگاهی به نمودشناسی معاصر» نشان از متبحر و متضلع بودن او در فلسفه غرب و فلسفه اسلامی دارد. بههر صورت، بر اثر آشنایی با دو فرادهش فکری غرب و اسلام، او میخواست اندیشههای تازهای طرح کند و سخنان نویی بگوید، اندیشهها و سخنانی که ناظر به وضع تاریخی ما باشد. او با طرح گفتار غربزدگی درصدد بر آمده بود که وضع عقبمانده و توسعهنیافته ما را در قیاس با غرب پیشرفته از حیث فلسفی توصیف و تبیین کند. از اینرو، او را نخستین فیلسوف در دوره جدید تاریخ ما دانستهاند. فردید فیلسوفی بود که بهتبع هایدگر میخواست از فلسفه به معنای متافیزیک عبور کند. هایدگر در پی تفکر دیگر بود و فردید به دنبال تفکر ایمانی به معنای قرآنی کلمه که در آثار عارفان مسلمان متبلور شده است.
اندیشه فردید، بعد از انقلاب و در پی جوشوخروش و شور و هیجانی که انقلاب ایجاد کرده بود، کاملاً ایدئولوژیک شد. فردید پس از انقلاب دیگر همان فیلسوف پدیدارشناس پیشین نیست بلکه شخصی کاملاً سیاسی است که درصدد ستیز با کلیت غرب به عنوان استعمارگر و استثمارگر است. او در این امتداد نهضت مشروطیت را دفع فاسد به افسد تلقی کرد، با همه جریانهای طرفدار دموکراسی و حقوق بشر و آزادیهای سیاسی و مدنی در افتاد و همه آن مقولات را به مثابه محصولات غرب محکوم کرد و به قرائت رسمی از دیانت و حاکمیت آری گفت. فردید بعد از انقلاب حالت تهاجمی به خود گرفت و در جو پر تنش سالهای آغازین انقلاب با بیشتر روشنفکران مخالفت کرد و با عناوین مختلفی مانند لیبرال، ماسونی و صهیونی به آنان حمله برد. او بعد از انقلاب با هر آنچه بوی غرب و غربی دارد، به شدت مبارزه و مقابله کرد.
به هر حال، فیلسوف فرزند زمان خویش است. یکی از ویژگیهای بارز دوره جدید تاریخ ما آشفتگی و در هم ریختگی و گسیختگی است و فردید به عنوان نخستین فیلسوف این دوره هم بالطبع آشفته و پریشان حال بود. از دیگر خصوصیات دوره جدید تارخ ما شتابزدگی و بیقراری است و فردید به عنوان نخستین فیلسوف این دوره آرامش و قرار نداشت، میخواست کارهای بزرگ و مهم بکند اما در هیچیک موفق نمیشد و گاه مزاجش چنان تند میشد که بد و بیراه میگفت.
وابستگی به غیر (غرب) و ضعف درونی از دیگر صفات دوره جدید تاریخ ما است. به گفته خود فردید، صدر دوره جدید تاریخ ما ذیل تاریخ جدید غرب است و فردید به عنوان اولین فیلسوف این دوره اصل آموزههایش را از غرب آموخته بود، لذا سخنانش را شفاهی بیان میکرد و گاه گفتههایش کمرنگ و ضعیف میشد و در حد بیانیه و اعلامیه تنزل میکرد. دوره جدید تاریخ ما، دوره توهمها، شکستها و سیاهیها هم هست و فردید به عنوان نخستین فیلسوف این دوره فیلسوف شکستها و ناکامیها بود.