کد مطلب: ۱۴۳۹۱
تاریخ انتشار: سه شنبه ۶ شهریور ۱۳۹۷

هرگز فراموش نکنید که ظلم سقوط می‌کند!

آرمان: سُرژ شالاندون، از خبرنگار جنگ، به یک رمان‌نویس بزرگ رسیده که هنوز هم از جنگ می‌نویسد: از کشتار کودکان فلسطینی در اردوگاه صبرا و شتیلا، از کشتار آدم‌ها در جنگ دوم جهانی، و از مناقشات ایرلند شمالی و بریتانیا و فرانسه و در یک کلام از «جنگ»؛ هیولایی که او از آن می‌ترسد، مبادا از صلح دورش کند. جنگی که از کودکی در او حضور داشته و از پدرش به او ارث رسیده. شالاندون متولد ۱۹۵۲ در تونس است. او از سال ۱۹۷۳ تا ۲۰۰۷ با روزنامه فرانسوی لیبراسیون همکاری داشته است. گزارش‌های شالاندون درباره ایرلند شمالی و محاکمه کلوس باربی، جنایتکار جنگی فرانسوی، جایزه آلبر لوندر را در سال ۱۹۸۸ نصیب او کرد. اما نویسنده‌شدن او با رمان «درباره یک قول» بود که برایش جایزه مدیسی را در سال ۲۰۰۶ به ارمغان آورد. بعد از آن رمان «افسانه پدران ما» را نوشت و با انتشار «بازگشت به کیلی‌بگز» توانست شهرت بین‌المللی را نصیب خود کند. این رمان جایزه بزرگ ادبی آکادمی فرانسه را در سال ۲۰۱۱ به خود اختصاص داد. و اکنون دیگر شاهکار شالاندون یعنی «شغل پدر» که تصویر دیگری از این رابطه اسطوره‌ای پسران و پدران را نشان می‌دهد؛ رمانی که در سال ۲۰۱۵ منتشر شد و توانست «جایزه سبک» (Style) به‌عنوان بهترین رمان سال را از آن خود کند و مورد استقبال کم‌نظیر نشریات و منتقدان و خوانندگان قرار بگیرد. روزنامه کِبِک «شغل پدر» را راهی برای فراتررفتن شالاندون از خود توصیف می‌کند و روزنامه لاپرس می‌نویسد خواندن «شغل پدر» چنان دگرگونی عجیبی در خواننده ایجاد می‌کند که به‌طرز فراموش‌نشدنی حس می‌کنید شالاندون از آغاز یک کیمیاگر ادبی بوده است. آنچه می‌خوانید بازخوانی این رمان لابه‌لای گفت‌وگوهای سُرژ شالاندون است با گریزی به نظر منتقدان به این رمان، که ترجمه فارسی آن توسط مهستی بحرینی صورت گرفته و نشر نیلوفر آن را منتشر کرده است.

«شغل پدر» بدون شک یکی از موفق‌ترین رمان‌های سال ۲۰۱۵ است؛ داستانی بی‌واسطه و خصوصی که شالاندون سرانجام جسارت نوشتن آن را در خود یافت. وی در این کتاب توضیح می‌دهد که چرا این رمان تا این حد در زندگی وی اهمیت ویژه‌ای دارد. منتقدان طراز اول به بررسی کتاب وی که به‌نوعی اتوبیوگرافی محسوب می‌شود، پرداخته‌اند و آن را رمانی درخشان و پویا توصیف کرده‌اند. والری تِریِر وِیلِر، روزنامه‌نگار و منتقد فرانسوی می‌نویسد، داستان‌نویسی شالاندون در «شغل پدر» به اوج توانایی خود می‌رسد. به‌رغم اینکه شالاندون در این رمان به سبک بسیار نوینی شخصیت‌ها را معرفی می‌کند، راوی داستان رنگ‌وبویی بسیار شخصی دارد. کودکی مبتلا به آسم که پدرش عامل تلخی‌های زندگی‌اش شده و در واقعیات تلخ زندگی گرفتار شده. امیل تصویری از ردپای تلخ خاطرات کودکی در قلب نویسنده است. در میان تمامی این رنج‌ها، نویسنده اجازه می‌دهد نور امید، هرچند کم اما ثابت، مانند ستاره صبحگاهی بدرخشد.

گیل اوره، منتقد برجسته فرانسوی «شغل پدر» را اینگونه توصیف می‌کند: چگونه زخم‌های دوران کودکی را بهبود بخشیم؟ چالش رمان «شغل پدر» این است که داستان‌های کوتاه و بلند را درهم می‌آمیزد. این کتاب یک داستان خاکستری است، نه سیاه است و نه سفید. مثل فیلم «چهارصد ضربه» فرانسوا تروفو که بچه‌ها با زدن چهارصد ضربه و خیالبافی‌کردن، زندگی‌ای ماجراجویانه را آغاز می‌کنند. به آن دلیل که ما هم در همان دوران هستیم. ۱۹۶۱؛ جنگ الجزایر خشونت‌بار است و در سوی دیگر مدیترانه، توطئه‌ای دولت را تهدید می‌کند. پسر کوچکی که امیل شولان نام دارد راوی داستان است. پدرش آندره که مردی پلید است، او را کتک می‌زند و هر روز ساعت چهار صبح از خواب بیدارش می‌کند تا شخصیتش را محکم کند. پدرش می‌خواهد که او را در یک سازمان مخفی نام‌نویسی کند. نام سازمان OAS است که قصد ترور شارل دوگل را دارد. همه‌چیز می‌گذرد: کمربند، شلاق و لگدزدن از او یک سرباز خوب می‌سازد که همدستان خود را به هیچ قیمتی نمی‌فروشد. امیل دوازده‌ساله، پرشور و بااستعداد در کشیدن نقاب-به‌طوری‌که پیکاسو نامیده می‌شود-به بازی‌کردن مشغول است، هنگامی که در خیابان راه می‌رود مراقب است و همیشه به پشت سر خود نگاه می‌کند. شعارها را با گچ روی دیوار می‌کشد و به‌نوبه خود بازیگر کوچک عوامل سازمان مخفی می‌شود.

چگونه می‌توان با چنین پدر شروری مقابله کرد؟ مردی که ادعا می‌کند یک تفنگدار، جودوکاری دارای کمربند سیاه و فوتبالیستی حرفه‌ای است؟ کسی است که برای پنهان‌کردن رودولف نوریف به شوروی فرار کرد، البته این سخن قابل اثبات نیست. امیل بزرگ خواهد شد، ازدواج می‌کند و به جمع‌آوری تابلوهای نقاشی مشغول می‌شود. اما خاطرات پدر در قلبش مانند یک طاعون به جا می‌ماند، تا حدی که در مراسم ختم او شرکت نمی‌کند. تاریخ، این چیز بزرگ و بی‌انتها مانند داستانی کوچک می‌شود، به دایره خانواده محدود می‌شود، از زندگی یک کودک عبور می‌کند و آن را با فریب و خشونت احاطه می‌کند. این رمان زمانی که انسان سعی در رودرروشدن و نگاه‌کردن به دوران کودکی خود دارد، به نهایت زیبایی دست می‌یابد.

 

گفت‌وگو با سُرژ شالاندون

دوران کودکی امیل توسط جنون یک پدر پارانویید آسیب دیده: خشونت، ضرب‌وشتم، زندانی‌شدن در کمد که به آن «خانه اصلاح» می‌گوید. علاوه بر همه اینها و ترس از شکنجه‌شدن، کودک به آسم نیز مبتلاست. چگونه او تا سن ۱۳سالگی در برابر این‌همه خشونت تاب می‌آورد؟

آیا یک کودک چاره دیگری نیز دارد؟ خانواده و خانه از وی در برابر همه آنچه که در بیرون است محافظت می‌کند. امیل از خارج خانه تنها مسیر مدرسه را می‌شناسد، و حتی دوستانش حق آمدن به خانه را ندارند. امیل کودکی را تنها در زنده‌ماندن می‌بیند. پدرش به او گفته است که: کودک تحت تملک والدین است و او نیز همین‌گونه می‌اندیشد. کتک‌خوردن برای امیل به معنای توجه و دوست‌داشتن است. بی‌توجهی پدرش برای او دردناک‌تر از کتک است. تحت قدرت و نفوذ پدر، این کودک تصور می‌کند که تنها خودش مسئول بدبختی‌اش است.

آندره شولان (پدر امیل)، خود را آنگونه که می‌خواهد در دنیای خویش می‌بیند: خواننده، فوتبالیست، استاد جودو، تفنگدار، جاسوس و دشمن ژنرال دوگل. به استثنای آن زمان که باید هویت خود را در پرونده مدرسه پسرش مشخص کند، او نمی‌تواند از هیچ‌کدام نام ببرد. آیا می‌توان از او به‌عنوان یک مرد بدون هویت یا به تعبیر دیگر، متظاهر، و پارانویید یاد کرد؟

آندره شولان در یک بیمارستان روانی پس از آنکه به‌طور خودکار به آنجا می‌رود، می‌میرد. او دیوانه است و همیشه تحت تسخیر جنون است. او بی‌هویت نیست اما بیمار است. او نمایشی را تدارک دیده و در آن شخصیت، شجاعت و هویتی را که وجود ندارد به تصویر می‌کشد و پسرش تنها تماشاگر آن است.

روابط درون خانواده نیز عاری از توجه و عشق است. «در خانواده ما-امیل می‌گوید-هیچ تماس محبت‌آمیزی وجود ندارد. به‌ندرت پیش می‌آید اعضای خانواده یکدیگر را ببوسند. حتی ما از نگاه‌کردن به‌هم اجتناب می‌کنیم.» در میان این خشکسالی عاطفی، حضور مادر برای از بین‌بردن رنج فرزند و تسکین‌دادن او بسیار کمرنگ است به‌گونه‌ای که ناتوانی او در برابر مرد خانواده تلقی می‌شود. آیا با به‌کاربردن این ویژگی‌ها می‌خواهید تصویری از مادر بسازید که حال و روز بسیاری از مادران و زنان دیروز و تا حدی مشابه امروز است؟

من در این کتاب درباره تمام مادران دنیا صحبت نمی‌کنم بلکه فقط و فقط مادر امیل مورد بحث من است. مادران شجاع فرزندان را میان بازوهای خود می‌گیرند و زمانی که در معرض خطر هستند آنها را فراری می‌دهند. برخی هم این کار را نمی‌کنند. مادر امیل یک قربانی است. به خاطر ترس از شکنجه همدست پدر می‌شود. اطمینان فرزندش را نپذیرفت، و او را مورد ضرب و شتم قرار داد. این زن حتی به نجات پوست خود هم فکر نمی‌کند حتی نمی‌داند که پوست وجود دارد.

در این جهنم چیزی که موجب خودداری امیل می‌شود این است که او نمی‌خواهد در برابر ضربات پدرش گریه کند. صحنه‌ای که او به سمت دیوار بازوهای سپرشده پرتاب می‌شود درحالی‌که در برابر گریه خودداری می‌کند، به‌یادماندنی است: «من قبل از کتک‌خوردن به‌خاطر ترس گریه کردم و بعد از آن به خاطر درد. اما هرگز در حین کتک‌خوردن گریه نکردم.» آیا این‌بار در مورد مقاومت درونی صحبت می‌کنیم که به‌نظر از قدرت فیزیکی برتر باشد؟

مردم رنج‌دیده روح خود را تعالی می‌بخشند. یک نقطه را روی دیوار در نظر بگیرید، چشم‌های خود را ببندید و یک تصویر آرام‌بخش را در نظر آورید. و مهم‌تر از همه، هرگز فراموش نکنید که ظلم همیشه سقوط می‌کند. امیل رویاهای زیادی را در ذهن خود تصور می‌کند. به‌عنوان یک کودک، امیل درون خود را خیلی زود پرورش داد. در میان ضربات، او می‌داند که روزی او رشد بسیاری خواهد کرد و زخم‌های صورتش از بین می‌رود.

شما اغلب در رمان‌هایتان، نگاهی پازل‌گونه به خانواده دارید و مانند تکه‌های پازل به‌طور مرتب وقایع را در کنار هم نظم می‌بخشید: پدر، مادر، کودک. کتاب «شغل پدر» تصویری نمادین را ایجاد می‌کند که در آن کودک با مادرش یکی از تمثال‌های مادر مقدس «مریم مقدس و رنج» را تداعی می‌کند. چه برداشتی از این استعاره می‌توان داشت؟

این استعاره راهی است برای بیان اینکه دردهای کودکی موقت هستند و تمامی این رنج‌ها روزی پایان خواهند یافت. قهرمان داستان، این پسر کوچک است که سینه‌اش را سپر می‌کند و شمشیرش را در برابر تمامی رنج‌ها به اهتزاز درمی‌آورد. درعین‌حال، امیل بسیار شکننده است.

این قانون زمان است که با گذر خود باعث پیرشدن انسان‌ها می‌شود. آیا می‌توانیم درباره دلسوزی و رحمی که در تصویر پدر سالخورده است،صحبت کنیم، پدری که اسیر جنون شده؟

دلسوزی؟ نه، هیچ مروتی وجود ندارد، اما از قضاوت امتناع می‌کند. پدر امیل در حال مرگ است و مادرش نیز حال و روز مناسبی ندارد، امیل می‌داند که آینده او دور از این دو خواهد بود. امیل در زندگی از آن دو، چیزی جز درد و رنج ندیده است. او نمی‌خواهد سختی انتقام و رنجش در بزرگسالی را به نابودی دوران کودکی خود اضافه کند. تنها انتقام او خنده‌های کلمنت، پسرش است.

امیل همیشه به طراحی علاقه‌مند بود، پدرش همواره او را با افتخار پیکاسو خطاب می‌کرد. در بزرگسالی او به جمع‌آوری تابلوهای نقاشی می‌پردازد و «نگهدارنده زیبایی» لقب می‌گیرد. پسرش کلمنت کتاب «نقاش تصاویر خشمگین» را می‌نویسد. آیا این به نظر شما درواقع مدح هنرمند است؟

نه، این تصویری است که یک کودک از یک کلکسیونر نقاشی می‌بیند. امیل، تصویر یک مرمت‌کار را در ذهن فرزندش دارد.

آیا رمان «شغل پدر» یک اتوبیوگرافی است؟

من یک برادر کوچک‌تر دارم درحالی‌که امیل تنهاست. من سه دختر دارم اما فرزند امیل یک پسر است. من کلکسیونر تابلو نیستم. این‌ها همه دال بر تخیلی‌بودن رمان هستند. بقیه داستان به‌جز زمانی که امیل روی پدرش اسلحه می‌کشد، همگی بخشی از کودکی من است، دورانی که زندگی من را ساخت. مانند امیل بدون عشق و سرپناه و حامی بودم. مانند او هرگز نفهمیدم شغل پدرم چیست.

آیا اعتقاد دارید که در زندگی هر نویسنده یک دوره مناسب برای به تحریردرآوردن وجود دارد؟ آیا لازم بود که پس از مرگ پدر این داستان را بنویسید؟

بله، در شش رمان قبلی نقش پدرم را پنهان کرده بودم. پدر خشن تیرونه میهن و پدر لوپولین در کتاب «افسانه پدران ما» از وی الهام گرفته شده بود. چهره و سن او به برخی دیگر از شخصیت‌های من شبیه بود، اما پدرم نمی‌توانست متوجه آن شود. نمی‌دانست که من به دنبال او بودم و توسط این رمان‌ها، آخرین کلمات را به او گفتم. امکان نوشتن «شغل پدر» در زمان حیات او وجود نداشت. او نباید این کتاب را می‌خواند. خیلی دیر بود. من به‌رغم خشمم نسبت به او برایش سوگواری کردم. هنگامی که او در تابوت خود به خاک سپرده می‌شد، دریافتم که وقت آن رسیده تا شغل پسر خویش را به تصویر درآورم.

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST