هنرآنلاین، کامبیز آرامی، معمار برجسته ایرانی از جمله چهرههای تأثیرگذاری به شمار میرود که پس از کسب مدرک کارشناسی ارشد از دانشگاه شهید بهشتی تهران، سالها در ایران فعالیت داشته است. او که بارها موفق به کسب جوایز معتبر معماری در ایران شده و جزء چهرههای برجسته انجمن مفاخر ایران به شمار میرود، به شرایط کنونی آموزش و معماری در کشور انتقاد دارد. آرامی معمار محجوبی است که با عشق و علاقه خاصی از معماری سخن میگوید. او که در پروژههای مختلفی چون: مجتمع ورزشی دانشگاه فردوسی، فرهنگسرای بانو در پارک ساعی، ساخت بخشی از خانههای بم در زلزله ۱۳۸۲ و بسیاری نمونههای دیگر درخشیده است، صنعت معماری امروز ایران را نیازمند نظمی جدی و توجه به اصول میداند. آرامی بر لزوم توجه به شخصیتسازی بر معماری تأکید دارد و اعتقاد دارد که معماری عنصر مهمی در تعیین روحیات مردم یک جامعه و سوق دادن آنها به سمت مشکلات روحی است. آنچه میخوانید، گفتوگوی هنرآنلاین با این چهره پیشکسوت عرصه معماری است.
جناب آرامی اجازه دهید بحث را از نقطهای که شما جذب این رشته شدید، آغاز کنیم. اصلاً چطور شد که شما جذب عرصه معماری شدید؟
گاهی اوقات اتفاقاتی در زندگی انسان رقم میخورد که چندان واضح و روشن نیست و گویی برآمده از ناخودآگاه فرد است. من دوره دبستان را در مدرسهای دولتی و در اطراف میدان عشرت آباد به نام "اقدسیه" پشت سر گذاشتم که البته دیگر اثری از این مدرسه در تهران نیست. ساختمان این مدرسه معماری بسیار زیبایی داشت، معماری آجری این بنا، با اتاقهای اطراف حیاط و یک کلاه فرنگی در میان مدرسه که من همیشه با سایههای آن بازی میکردم، برای من تصویری واضح و شفاف دارد. در واقع آن زمان، من در خلال این بازی با سایهها، پرسشهایی را در ذهنم دنبال میکردم. پرسشهایی نظیر اینکه چرا فلان سایه بلند است و فلان سایه کوتاه؟ از همان دوران برخی نشانهها از علاقهمندی من به معماری حکایت داشت. سالها بعد، وقتی پا به مقطع دبیرستان گذاشتم با همان ذهنیت به ساختمانها و خیابانها توجه و آنها را با یکدیگر مقایسه میکردم. این دوران در دهه ۴۰ با برخی تحولات و اتفاقات در معماری ایران مصادف بود. در آن دوران معمارانی که برای تحصیل به فرانسه رفته و به کشور بازگشته بودند و فارغالتحصیلان در دانشگاههای ایران که رو به افزایش بودند، آثاری را بنا میکردند که توجه مرا به خود جلب میکرد. در واقع این سلسله اتفاقات در گذر زمان مرا به سمت معماری و کشف برخی حقایق از این هنر سوق داد. در آن سالها برای نخستین بار کنکور دانشگاه ملی که بعدها به عنوان شهید بهشتی تغییر نام داد، برگزار شد و من نیز رشته معماری را انتخاب کردم.
پس از همان دوران دبیرستان، میدانستید که میخواهید یک معمار باشید؟
بله. از همان ابتدا نام آرشیتکت برایم جذاب و خوشآهنگ بود. دانشگاه ملی برای رشته معماری ۳۰ نفر پذیرش داشت و من نیز در آزمون این دانشگاه دقیقاً نفر سیام شدم. البته بعد از برگزاری آزمون، ظرفیت دانشگاه به ۶۰ نفر افزایش یافت و عده دیگری نیز به جمع ما اضافه شدند و به این ترتیب دوره تحصیل در دانشگاه را آغاز کردم. در همان سالهای نخست، مباحثه با اساتیدی نظیر: دکتر اولیاء، بهروز حبیبی و کامران سمیعی دنیایی دیگر در معماری را به رویم گشود. سخنان این افراد به ویژه طی سفرهایی که با یکدیگر داشتیم و آشنایی من با برخی فلاسفه به ویژه دکتر داریوش شایگان که گاهی بسیار زیباتر از یک معمار حس فضا را تعریف میکرد، موجب شد که علاقه من روز به روز در عرصه معماری بیشتر و بیشتر شود.
شما به فلسفه اشاره کردید. فلسفه تا چه اندازه در معماری نقش دارد؟ آیا میتوان گفت فلسفه بخشی است که معماری همواره به آن نیاز دارد و اگر نیازی وجود دارد از چه جهاتی قابل بیان است؟
فلسفه نقش بسزایی در معماری دارد زیرا معماری بر روی بنیانهای فلسفه بیان میشود. شما وقتی از "دیکانستراکشن" یا "رئالیسم" حرف میزنید، در واقع بر روی یک مبنای فلسفی این معماری را میسازید. البته از آنجا که معماری یک هنر و نیاز چند بُعدی است، مداخلات دیگری، از جامعهشناسی گرفته تا تاریخ و دیگر حوزهها بر روی آن اثر دارند اما بدون شک فلسفه یکی از بنیادیترین این علومهاست.
گاهی فلسفه برخی از آثار معماری در همان نگاه نخست هویدا میشود. به همین خاطر میتوان تشخصی داد که کدام اثر معناگرا و کدام نیست. اما آیا در ساختمانهای معمولی، پیرامون ما نیز فلسفهای وجود دارد؟ آیا میتوان گفت فلسفه جزو انکارناپذیر معماری است؟
پرسش بسیار دشواری مطرح کردید. خیر، به نظر من شما نمیتوانید در هر بنا و ساختمانی آن فلسفه و روح را بیابید. این کار بسیار سخت است و البته شاید هم اصلاً وجود ندارد زیرا برخی کارها بر مبنای فلسفه و تفکر خاصی شکل نگرفته است. در همین تهران و یا حتی در کل ایران، نمونههای اینچنینی به وفور دیده میشوند. در هر صورت روحی از فلسفه در معماری اصیل فارغ از جدید یا قدیمی بودن بنا، وجود دارد یعنی شما وقتی در برخی خانهها به حیاط مرکزی و اطراف آن نگاه میکنید، معانی بسیاری را غیر از مسائل اقلیمی و سازگاری با محیط و آب و هوای آن منطقه در مییابید. درون این بناها، اینکه هر جزء از ساختمان بیانگر چه موضوعی است، معنا دارد و به یک فلسفه خاص مربوط است.
با توجه به صحبتهای شما، در پس معماری اصیل و سنتی ما فلسفه و معانی مختلفی نهفته است. چطور میشود که معمار امروزی که از دانشگاه هم فارغالتحصیل شده و تحصیلات آکادمیک داشته، این دیدگاه را ندارد اما معماری که در گذشته بر پایه استاد - شاگردی، آموخته است، این دیدگاه را در درون خود دارد. به نظر شما این نقص از کجا نشأت میگیرد؟
به نظر من، نقص از آموزش و تربیت معماران است. واقعیت این است که ما در معماری مدتهاست که عقبگرد داریم. اگر ما بخواهیم در معماری به نقطه صفر هم برسیم باید ۴۰ سال به عقب برگردیم و از نو آغاز کنیم زیرا در دهههای اخیر تنها کار را خراب کردهایم. البته کارهای خوبی هم انجام شده است اما در کلیت کار را خراب کردهایم. اگر بخواهید به شکل آماری به این موضوع نگاه کنید و تعداد آثار خوب و بد را در قالب درصد تخمین بزنید، میبینید که عدد درصد آثار بد بسیار بزرگتر است. واقعیت این است که در مقطعی بسیاری از افراد با تجربه و تحصیل کرده در حوزه معماری چه در ایران و چه در سایر نقاط جهان از فضای آموزش و دانشگاه طرد شدند و برخی افراد که صلاحیت و دانش لازم در امر تدریس را نداشتند در دانشگاهها مشغول به کار شدند. این مسئله نه تنها در حوزه آموزش که در تمامی امور ما به وضوح دیده میشود.
نظر شما درباره سرفصل دروس دانشکدههای معماری چیست؟
متأسفانه در ایران کمتر فردی به دنبال تحقیق و تفحص است. به طور مثال جستجوی اینترنتی که بسیاری از افراد نسل جدید، در کمتر از چند دقیقه آن را انجام میدهند، برای من روزها طول میکشد و باز هم به نتیجه دلخواه نمیرسم. سیستم آموزشی ما به شدت دچار مشکل است. من میدانم که در دانشکدههای معماری ما آتلیه وجود ندارد چرا که آتلیه امکان تجمع دانشجویان گرد یکدیگر را فراهم میکند و گویی این جمع شدنها از نظر برخی افراد اصلاً خوب نیست. اینکه استاد صحبتی را مطرح میکند و همه آن را میشنوند گویی خوب نیست. متأسفانه انگار نکات باید به شکل در گوشی به دانشجویان ذکر شود. من در بسیاری از دانشگاهها این معضل را دیدهام. من چند بار برای تدریس به دانشگاه تبریز دعوت شدم اما نماندم و احساس کردم در آن فضا امکان تدریس موفق برای من وجود ندارد. دانشجویان باید با اساتید گرد هم آیند و دانشگاه فضای بحث و مناظره میان آنها را فراهم کند. ما گاهی اوقات شب تا صبح در آتلیه دانشگاه میخوابیدیم و هیچ فردی ما را از دانشگاه بیرون نمیکرد اما امروزه گویی دانشگاه اداره است.
آیا میتواند حذف بخش عملی، دلیل اصلی و عمده ورود برخی اشکالات به معماری ما طی سالهای اخیر باشد؟
یکی از دلایل اصلی همین است. یک نوع بیاعتنایی جمعی در این حوزه وجود دارد. لازم است ساز و کاری تعریف شود تا تمامی آنچه که باید به وقوع بپیوندد زیرا یک معمار به تنهایی نمیتواند راه به جایی ببرد. آن سوی ماجرا معمار با کارفرمایانی سر و کار دارد که تخصصی در این حوزه ندارند و نمیتوان با آنها دیالوگ برقرار کرد. عمل بعدی شهرداریها هستند. به نظر من طی دهههای اخیر شهرداریها در سراسر ایران عملکرد قابل قبولی نداشتند. مثلاً در مقطعی یکی از شهرداران تهران اقدام به فروش فضاهای شهری در پایتخت کرد و به شهرداری اجازه داد به بهانه کسب درآمد، طرحهای جمع تصویب شده را کنار گذارد و به هر فردی اجازه دهد هر کجایی که دلش میخواهد بنایی را بسازد و رشد قارچگونه تهران از همانجا آغاز شد.
معماری در دورههای مختلف، شاخصههای مختلفی داشته است. از نظر شما شاخصه معماری این دوران چیست؟
پاسخ من به این پرسش، هرج و مرج است. در گذشته بناهایی مانند بانک ملی خیابان انقلاب، سر در دانشگاه تهران و میدان آزادی توسط معمارانی بنا شد که بسیار قابل توجه و شاخص بودند. هنوز هم شما از هر خیابانی عبور میکنید نمادی از معماری آن دوران را میبینید. اما امروز آنچه در شهر بنا میشود یک سری آثار کپیبرداری شده است که به مدد سیستمهای دیجیتال به شکلی ابتر و نامفهوم اجرا میشود.به عنوان مثال ورودی یک دانشگاه برای یک ساختمان اداری کپیبرداری شده است. مشکل ما همین است درحالیکه معماری فینفسه زیبایی، وجاهت، تناسب، عملگرا و کاربردی است.
در دهه اخیر دو موج در جریان معماری ما بیشتر دیده میشود. یکی کپیبرداری و تقلید از نمونههای مدرن و دیگری اصرار بر بهکارگیری از الگوهای معماری سنتی در ایران است. به نظر شما در شرایط کنونی چه شکلی از معماری مورد نیاز ماست؟
من اعتقادی به سبک ندارم. به نظر من سبکها بعدها توسط منتقدین ساخته میشوند. معماران ما در زمان اجرای کار به این فکر نمیکنند که با چه سبکی کار میکنند. نخست آنکه معماری یک زبان بینالمللی است بنابراین نمیتوان این روند را برگزید که همچنان خود را متصل به معماری قدیم بدانیم و یا به سمت معماری مدرن پیش برویم. معماری باید به زبان روز سخن بگوید اما این بدان معنا نیست که مفاهیمی که تا پیش از این پیدا کرده بودیم و کمک قابل قبولی نیز به ما میکرد، را کنار بگذاریم. ما باید از معماری بینالمللی با لهجه این آب و خاک سخن بگوییم.
چگونه این امر امکانپذیر است؟
با کار کردن بسیار و آموزش این امر امکانپذیر است. باید به افرادی که سالها در این زمینه کار کرده و تجربه اندوختهاند فرصت ابراز وجود دهیم. باید این افراد به عنوان مدرس وارد دانشگاهها شوند و این مفاهیم، نحوه بروز و ساختنشان را برای دانشجویان تشریح کنند. با امکانات امروز شما میتوانید در یزد ساختمان بلندی بسازید که بادگیر داشته باشد، یعنی به شکلی نو از باد استفاده کند. کشورهای اطراف ما این کار را انجام میدهند اما ما این شکل از معماری را رها کرده و به دنبال سازوکار دیگری رفتهایم. ما باید به سیستمی مجهز باشیم که به این مسائل اهمیت دهد. مادامی که این سیستم مرتب و منظم در عرصه معماری شکل نگیرد اتفاق قابل ذکری رقم نخواهد خورد.
نقش معماران در ایجاد این سیستم چگونه است؟
متأسفانه میان معماران اختلاف نظرهای بسیاری وجود دارد و معمولاً رابطه چندان خوبی با یکدیگر ندارند. از سویی دیگر در روزگار کنونی آنچنان همه ما درگیر روزمرگی و مشکلات عدیده از پروژههای عقب افتاده تا هزینههای دفتر کار، حقوق کارمندان و غیره و ذلک هستیم که دیگر فرصتی برای موضوعاتی از این دست پیدا نمیکنیم. زمانی که من وارد جلسات مجامع مختلف میشوم، مدام صحبت از مشکلات و دغدغههای اقتصادی همکارانم نمیشنوم و توجه به اصولی چون ایجاد سیستم و ساز و کار معین برای معماری کشورمان تقریباً به مثابه یک امر فراموش شده است. نمیتوان توقع داشت در یک شرایط نابسامان یک شرایط به سامان و مطلوب ایجاد کرد.
آیا معماران نمیتوانند در نظر کارفرمایان تغییری ایجاد کنند تا کمتر شاهد ساخت بناهای کپی شده از طرحهای مدرن غربی باشیم؟
معماران توان این کار را دارند اما بسیاری از اوقات دست و بالشان بسته است. چرا که کارفرما ممکن است با گرفتن یک عکس از یک بنا در فلان شهر اروپا، از معمار بخواهد که عیناً همان ساختمان را برای او بنا کند و معمار اگر بگوید که این بنا را برای کارفرما نمیسازد، کارفرما بدون فوت وقت به او میگوید که به سراغ معماری دیگر خواهد رفت. این بلا بارها و بارها بر سر شخص من آمده است.
آیا برخی نمونههای نادر نمیتوانند بر ایجاد یک موج نو در معماری ایران مؤثر باشند؟
میتوانند اما این را هم در نظر داشته باشید که بنیاد معماری، سرمایه است و سرمایه هم در اختیار کارفرمایان قرار دارد. متأسفانه این سرمایه اقتصادی اغلب موارد، در اختیار افرادی است که درک درستی از هنر معماری و علم آن ندارد این در حالی است که قشر تحصیلکرده ما نیز، بنیه و توان اقتصادی برای ساخت ابنیه را ندارد.
بخش مهمی از معماری، ارتباط با مخاطب و رفع نیاز اوست. در این میان قطعاً باید نوعی شناخت روانشناسانه برای ارائه اثری بهتر صورت پذیرد. برای شخص شما روانشناسی، چگونه در آثار شما به عنوان یک معمار ظهور و بروز پیدا میکند؟
شناخت مخاطب از کارفرما گرفته تا مردمی که قرار است از فلان بنا استفاده کنند، کار بسیار سادهای است که البته نیاز به تجربه بسیار دارد. این تجربه حتی به معمار، کمک میکند که پیشنهاد برخی پروژهها را در همان وهله نخست رد کند. به طور مثال من در مقطعی با کارگردان فقید علی حاتمی همکاری داشتم. در این پروژه، اصلاً نیازی نبود که ما چیزی را برای یکدیگر توضیح دهیم زیرا هم ایشان، سلیقه مرا به خوبی میشناختند و هم من از ایشان شناخت داشتم. در این پروژه، من به راحتی خانهای برای ایشان ساختم که اتفاقاً هنوز هم موجود است. البته چند وقت پیش برای عکاسی و بازدید به این خانه رفتم و متوجه شدم که تغییر کاربری داده و تبدیل به حسینیه شده است.
فرمودید که خانه مرحوم علی حاتمی را با توجه به شناختی که از ایشان داشتید، به راحتی اجرا کردید. این خانه چه ویژگیهای خاصی داشت؟
نمای داخل و بیرون این ساختمان از آجر است زیرا روحیه علی حاتمی با چنین فضاهایی سازگار بود. همانطور که میدانید، مرحوم حاتمی به شدت اهل مطالعه بود و همیشه تلاش میکرد که ادبیات قدیمی را وارد دیالوگ آثارش کند. او با روحیهای که داشت، به خوبی با نمایی که من در نظرگرفتم سازگار بود. من این نما و تلفیق آن را با نماهایی چون کاشیهای فیروزهای در آتلیه خانه ایشان پیادهسازی کردم.
معماری یک عرصه چند وجهی است. شما تا چه اندازه در تعامل با هنرمندان دیگر حوزهها تلاش میکنید تا این دیدگاه و رویکرد چندوجهی را در آثارتان به منصه ظهور برسانید. منظور من این است که این رویکرد تا چه حد در کارهای شما وجود دارد، تا نهایتاً یک کار گروهی در یک پروژه معماری شکل گیرد؟
من از سال ۱۳۶۰ البته به شکل جسته و گریخته نقاشی با آبرنگ انجام دادم. البته اخیراً چند سالی است که فرصت بیشتری برای پرداختن به این هنر دارم. عکاسی، یکی دیگر از هنرهایی که من به آن میپردازم. بنابراین به خوبی میدانم که تسلط بر هنرهای تجسمی در کار معماری چندان بی اثر نیست. البته به نظر من، معماری هنری است که به شدت احساسی است. در معماری، ممکن است ایده یک بنا، از دل یک تابلوی آبرنگ و یا یک عکس بیرون بیاید. نقش و جایگاه دست در اغلب هنرها بسیار مهم است. شما زمانی که از دست خود در خلق اثر استفاده میکنید، ممکن است در روند کار اتفاقی به مدد دستهای شما رخ دهد که شما اصلاً به آن فکر نکرده باشید. به واسطه دست شما که به اعصاب به مغز وصل است، گاهی الهاماتی به شما میشود که میتوان از آن نتیجه گرفت، ارتباط دست و سر با یکدیگر انکارناپذیر است.
امروزه تا چه اندازه شاهد تدوین نظریههایی هستیم که در عرصه معماری مطرح میشوند؟ در حال حاضر نشستهای بسیاری در این زمینه برپا میشوند. آیا این نشستها آنگونه که باید و شاید مؤثر واقع میشوند؟
خروجی از این مجموعه هر چه باشد هرچند اندک باز هم ماحصلی دارد. به طور مثال جلسات و نشستهای انجمنهایی مانند انجمن مفاخر معماری دستاوردهای قابل قبولی داشتهاند. انجمن مفاخر معماری به تازگی برنامهای تحت عنوان تاریخ شفاهی معماری ایران برگزار کرده که از نظر من بسیار مفید است.
به عنوان یک پیشکسوت در عرصه معماری که تجربیات گستردهای دارید، آیا قصد دارید که در آینده کتابی را در زمینه معماری به رشته تحریر درآورید؟
بله. انشای من بد نیست. داستانهای من در دوره ابتدایی در برخی مجلات چاپ میشدند. اما از آنجا که فرصت معماران بسیار اندک است، کمتر میبینیم که کتابی از آنها چاپ شود. معماران دائماً درگیر پروژههایشان هستند. اما به هر روی پژوهش ضروری است. به یاد دارم سال ۴۶ یا ۴۷ دکتر منوچهر مزینی که در امریکا تحصیل کرده بودند، کتاب "فضا، زمان و معماری" را از زیگفرید گیدیون ترجمه و چاپ کرد. ایشان در آن سالها صرفاً به پژوهش در زمینه معماری پرداختند. من هم کتابی درباره "معماری اقلیمی" از جرج گیبس مایر را ترجمه کردهام. این کتاب علاوه بر پژوهش درباره معماری اقلیمی، تجربیات ساخت بنا در اقلیمهای متفاوت را هم ذکر کرده است، منتها به دلیل پروسه ویژه انتشار، تاکنون موفق به چاپ این کتاب نشدهام.
به نظر شما، ریشه فقدان پژوهش در معماری ایران به کجا برمیگردد؟ آیا میتوان گفت همین خلاء پژوهش موجب شده که امروز چشم معماران ما به سمت بناهایی باشد که در غرب ساخته شده است؟ منظورم این است که انگار ما، سعی داریم با تقلید از منطقهای که در برههای از زمان به شدت به مقولات پژوهشی در عرصه معماری بها داده و در این زمینه رشد کرده، معماری امروز ایران را بسازیم؟
بله درست است. ما اهل تحقیق نیستیم و باید این سیستم را اصلاح کنیم.
تعداد مسابقاتی که در زمینه معماری برگزار میشود، بسیار زیاد است. به نظر شما چنین رویدادهایی تا چه اندازه میتواند به کشف و شناسایی افراد خلاق و شاخص در این عرصه کمک کند؟ این مسئله چقدر میتواند به کمک دانشجویانی بیاید که پس از پایان دوره تحصیل درصدد هستند شناسایی شده و وارد بازار کار شوند؟
مسابقات میتوانند تأثیرگذار باشند چرا که بسیاری از معماران مطرح دنیا از دل همین مسابقات بیرون آمدهاند. یکی از این معماران "زاها حدید" است. اثر او یکبار پس از شرکت در یکی از مسابقات توسط رنزو پیانو داوری شده بود. رنزو پیانو، زاها حدید را فراخوانده بود و به او گفته بود، آثار وی بسیار زیباست. پیانو از او پرسیده بود، چگونه میتوان درون این بناها راه رفت؟ زاها حدید به خوبی پاسخ این پرسش را با ادله پاسخ داد و از آن پس زاها حدید شد. چنین اتفاقاتی به شرط آنکه مسابقات ما سالم برگزار شوند، رخ خواهد داد. اما متأسفانه کمتر شاهد سلامت در برگزاری این مسابقات هستیم. ناداوریها و رأی به آثار سفارشی در برخی مسابقات، رخ میدهد که به هیچ عنوان جالب نیست. اما برپایی مسابقات به شرط سر و سامان داده شدن، فی نفسه خوب است. ما در ایران، معماران خوش نامی داریم که کارشان بد است و معماران بدنامی داریم که کارشان خوب است. اگر مسابقات به سلامت برگزار شود و معماران خوش نام سلامت انتخاب شوند، مسابقات بسیار مفید خواهند بود.
به نظر شما آیا نیازی به دخالت دولت در امر برپایی مسابقات معماری وجود دارد؟
خیر. تجربه نشان داده که باید، تشکلهای نیرومند در بخش خصوصی ایجاد شوند تا در این زمینه راه به جایی بیابیم اما متأسفانه همین تشکلهای خصوصی هم، وقتی به مرحله اخذ مجوز از ارگانهای دولتی میرسند، دچار مشکل میشوند و به اهدافشان دست نمییابند.
شکل و شمایل آشفته در معماری پایتخت ایران موج میزند. آیا معماران ما این توان را دارند که تهران را از این وضعیت خارج کنند؟
خیر. تهران در این باب فنا شده است. اما هستند شهرهایی که میتوان برایشان فکری کرد. بم یکی از مناطقی بود که میشد پس از زلزله برای آن کاری کرد، اما نشد. البته در آن منطقه هم به شدت یکسانسازی رخ میدهد. من نزدیک به ۱۶۰۰ خانه متفاوت منطبق با اقلیم بم طراحی کردم اما دیدم، مسئولان یک نقشه در دست گرفتهاند و مانند خانههای سازمانی نقشه راهی را تعیین کردهاند. آن دوران یک سازمان نظام مهندسی در بم تمام نقشههای ما را به بهانه نامنظم بودن رد میکرد. پیرو این رویداد، جلسهای در بم برگزار شد و شهردار هم در آن حضور پیدا کرد. من به او گفتم که منظم بودن در آئین نامه ۲۸۰۰ یک توصیه به شمار میرود و نه الزام. نباید در بم با این اقلیم و شکل و شمایل زمین، خانهها را به شکل سازمانی بنا کنیم، این روند به نابودی شهر منجر میشود. او در جواب گفت: سازمان نظام مهندسی بم این را به من پیشنهاد کرده و من نیز آن را تصویب کردهام. به او گفتم شما که مرجع تصویب نیستید و این از وظایف مجلس شورای اسلامی است. همین مسئله موجبات درگیری من با او شد که به بحث و مشاجره هم انجامید. البته من تعدادی خانه در بم ساختم اما بیشتر حرف آنها به کرسی نشست و در نهایت بم نیز از دست رفت.
لطفاً برایمان از نمونه بناهایی که پس از زلزله در بم ساختید بگوئید؟
پروژه دیپلم من معماری اقلیمی و ارائه مدل مسکن برای شهر بم بود. پس از زلزله، دکتر وزیری از اساتید وقت به من گفتند که وقت آن رسیده با تکیه بر آن پروژه وارد حوزه ساخت و ساز مجدد در بم شوم. آن زمان کتابی درباره معماری اقلیمی از جرج گیبس مایر را هم ترجمه کرده بودم و بیش از پیش بر این موضوع تسلط داشتم. آن زمان ۱۶۴۵ تیپ مختلف خانه بر اساس آخرین ورژن ضابطهها برای ساخت در بم ارائه کردیم که ۵۶۰ مورد توسط مجموعه مسئول تصویب و برای اجرا انتخاب شد اما اطلاعی ندارم که چه تعداد از این طرحها در نهایت ساخته شدند.
زمانی در هر نقطه از ایران شاهد معماری منحصر به فرد آن منطقه بودیم اما امروز به هر منطقهای که سفر کنیم، شاهد معماری یک شکلی به نام آپارتمان هستیم. نقش و جایگاه معماری اقلیمی از چه زمانی از بین رفت و آیا این مشابهسازی روی زندگی مردم اثر داشته است؟
به نظر من این روند از زمانی که دولت با یک نگاه و رویکرد اقتصادی و درآمدزایی اقدام به مداخله در این امر کرد، شکل گرفت. دولت وارد تجارتی شد که افراد با پرداخت مبالغی زمینی را از دولت خریداری کردند و سپس با سود به مردم فروختند. این بیماری مسری از تهران به تمام نقاط کشور سرایت کرده و شهرداریها که متولی ساخت و ساز در شهرها هستند مانند گِلی میمانند که وارد قالبی شدند و همگی عملکرد یکسان دنبال کردند.
جایی از صحبتهایتان در مصاحبهای دیگر به کاراکتر و تیپسازی در ساختمانها اشاره کردهاید. این شخصیتها از کجا نشأت میگیرند و وقتی تیپسازی در معماری رقم میخورد چه بلایی بر سر شهرها میآید؟
ساختمانها هم مانند انسانها باید شخصیتهای متفاوتی داشته باشند. مگر میشود دو انسان عیناً شبیه هم باشند. ساختمانها باید متناسب با نیاز ساکنان آن ساخته شوند. بنا، باید دارای شناسنامه و قابل شناسایی باشد. پیامد این روند یکسانسازی، قطعاً برای مردم افسردگی به دنبال خواهد داشت. این یکنواختی و عدم وجود تنوع درگذر زمان شهر را از ریخت خواهد انداخت.
آیا طی سالهای اخیر در معماری ما چیزی به نام کار گروهی شکل گرفته است؟
بله قطعاً. معماری یک کار تیمی است و به تنهایی راه به جایی نمیبرد. اتاقهای فکر هم در معماری باید به شکل گروهی باشند. من در دفتر کارم این روند را دنبال میکنم. مهندسانی در زمینههای مختلف گرد هم مینشینیم و تلاش میکنیم حرکتمان به نتیجه دست یابد.
نقش و جایگاه نقد در معماری ایران تا چه اندازه جدی گرفته میشود؟ اگر نقدی وجود دارد پس چرا معماری ما به این سمت پیش رفته است؟
خیر. در معماری ایران، منتقد به معنای منتقد وجود ندارد. درحالیکه در بسیاری دیگر از کشورها منتقدان بدون هیچگونه غرضورزی و حسادت انتقاداتشان را مطرح میکنند. در بسیاری اوقات منتقدان بهتر از خود معمار پروژه او را تعریف میکنند. مشکل نقد در ایران شاید به خلقیات خاص ما ایرانیان بازگردد. شما با خواندن سفرنامهها و مقایسه دیدگاههای فرهنگهای ملل به حرف من پی خواهید برد.
دنیا به سمت معماری سبز متمایل شده است. اینکه با توجه به معضل آب، معماری سبز در ایران به شکل "باغهای پشت بام" به منصه ظهور رسیده، آیا درست و منطبق با مبانی جهانی است؟
شکی نیست که دنیا به سمت معماری سبز پیش رفته است. ما راهی جز این نداریم. منابع به شدت محدودند و بشر بلایی بر سر کره زمین آورده که اگر این روند ادامه پیدا کند، این کره از بین خواهد رفت. ما نیز، دیر اما بالاخره به فکر افتادهایم. البته معماری سبز صرفاً به معنای "روف گاردن" یا باغهای پشت بام نیست بلکه به این معناست که بتوانیم از انرژیهای طبیعی به نحو شایسته استفاده کنیم. حتی اینکه ساختمان بهگونهای ساخته شود که نیاز به تهویه مصنوعی نداشته باشد، در مسیر معماری سبز قدم برداشته است. خیلی از راهکارها برای خنک کردن آب در لولههای ساختمان هم نمونه دیگری است. امثال اینها میتواند به حفظ محیط زیست نیز کمک کند. مدتی است که معماران ایران نیز مشغول مطالعه و پژوهش در این زمینه هستند که موج نویی از معماری را هم به راه انداخته است.
جناب آقای آرامی، طراحی و دکوراسیون داخلی یکی از موضوعاتی است که امروز در عرصه معماری مورد توجه قرار دارد. آیا در ایران توجه لازم به این مسئله وجود دارد یا استعدادهایی در این زمینه شروع به فعالیت کردهاند؟
بله. این هم بخشی از کار معماری است البته در ایران اخیراً تخصصیتر شده و گروههای معماری داخلی عملکرد و کارایی متفاوتی از سایر معماران پیدا کردهاند. در گذشته بسیاری از این وظایف بر عهده معمار بود حتی تا انتخاب وسایل برای داخل یک ساختمان و ساخت آثار هنری چون مجسمه برای بخش دکوراسیون داخلی که نمونه آثار آقای تناولی در این حوزه بسیار دیده شدهاند.
در زمینه معماری، چطور میتوان سطح فرهنگی کارفرمایان را ارتقاء داد تا دیدگاه آنها همسو با معماران به رشد معماری ایران منجر شود؟
متأسفانه چندان به ارتقاء فرهنگ کارفرمایان امیدوار نیستم. بسیاری از اوقات این بحث میان ما و همکارانمان وجود دارد که کارفرمایان تا چه اندازه نیازمند آموزش هستند. البته کار در این زمینه کمی دشوار است. شما درباره بالا رفتن فرهنگ جامعه صحبت میکنید که این فرهنگ باید از طریق مراکز آموزشی، رسانهها به ویژه صدا و سیما و تربیت نسلهای جدید از طرق مختلف ایجاد شود.
به نظر شما مرز میان کپی و الهام کجاست؟
مرز میان کپی و الهام در مفهوم است. وقتی شما از هر شیء چیزی را الهام میگیرید در حقیقت به مفهوم آن پی بردهاید و آنگاه که شما آن شیء را تبدیل به چیز دیگری میکنید، با درک و الهام گرفتن از مفهوم، اثر جدیدی را ساختهاید که تنها برآمده از الهامات شما بوده است. اما وقتی کپی انجام شود، بدون نگاه به پس زمینه، موقعیت و مکان قرارگیری، فلسفه وجودی و مفهوم کار، نمونه دیگری از آن ساخته شده است.
آیا تا به حال از آثار شما در حوزه معماری کپیبرداری شده است؟ در صورت این رخداد، امکانی برای پیگرد قانونی وجود دارد؟
بله. متأسفانه در ایران قانون کپیرایت وجود ندارد. من پروژهای در مرکز معاونت عمرانی استانداری قزوین ساختم که بعدها نمونه مشابه آن را در تهران و چند نقطه دیگر دیدم اما به همان دلیل فقدان قانون کپیرایت اقدامی در راستای پیگیری این ماجرا انجام ندادم. این معضل در سایر حوزهها مشهود است. من دوستی دارم به نام آقای دکتر افصحی که آثار ترجمه بسیاری هم در زمینه معماری دارند. ایشان در روزگاری به چند کشور جهان سفر کردند و به شکل حضوری برای ترجمه آثار نویسندگان اجازه گرفتند. از او پرسیدم برای چه این کار را انجام میدهی و در پاسخ گفت: "من انسان شرافتمندی هستم."
و در خاتمه سخن پایانی شما را میشنویم.
دلم میخواهد خطاب به شهرداران کل کشور بگویم که با ایجاد سازوکاری نو و به کارگیری مشاوران مجرب به جای فروختن هوا و کسب درآمد از این مسیر، اجازه دهند شهرهایمان از تخریب فاصله گرفته و سر و سامانی پیدا کنند.