شهرآرا: کم نیستند نویسندگانی که برپایه ادبیات کهن دست به قلم
میشوند و داستان و رمان مینویسند. از میان آثار ادب کلاسیک و کهن، یکی از منابع
مهم و اصــلی داستاننویسان شاهنامه فردوسی است، اثری که محمدرضا محمدی نیکو،
کوشیده است با ابتکار عمل و تخیل، بخشهایی از ناگفتههای آن را روایت کند. این
نویسنده و پژوهشگر در نگارش رمان سهجلدی «افسانه فریدون» بر آن بوده که بخشهایی
از زندگی یکی از قهرمانان شاهنامه را -که حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی در شاهکارش
به آن نپرداخته است- دستمایه کار خود قرار دهد؛ بنابراین چنانکه تأکید دارد
کتابش برآیند تخیل او و متفاوت از بازنویسیهای رایج شاهنامه است. مجموعه «افسانه
فریدون» را انتشارات مهاجر سال ۱۳۹۴ چاپ و منتشر کرده است. رمان به شکل اپیزودیک و دربردارنده ۲۰ داستان مستقل و درعین حال مرتبط با هم است که مسیر رشد فریدون، پادشاه
اسطورهای ایرانیان، را روایت میکند؛ از آنجا که فردوسی از چهارسالگی تا شانزدهسالگی
فریدون را در شاهنامه نیاورده و درباره چگونگی شکلگیری شخصیت او چیزی نگفته است،
در رمان محمدی نیکو، این بخش ناگفته به روایت تخیل نویسنده شرح داده میشود. مخاطب
اصلی درنظر گرفتهشده برای کتاب، نوجوانان هستند، اگرچه نویسنده بر این باور است
که جوانان و بزرگسالان هم میتوانند مخاطب آن باشند. درگفتوگوی پیشرو با محمدی
نیکو، درباره چندوچون خلق این رمان و باید و نبایدهای سرمشق گرفتن از متون کلاسیک
و کهن گپ زدهایم.
چه شد که
به سراغ فریدون رفتید؟
فردوسی در شاهنامه داستان زادهشدن فریدون و رخدادهایی را میگوید که
تا چهارسالگی بر او گذشته است. سپس از کنار ماجراهای زندگی او تا شانزدهسالگیاش
میگذرد و دوباره داستان را از سر میگیرد. من خواستم در داستانی که مینویسم به
این بپردازم که فریدون در آن دورانی که از آن سخنی نمیرود، چه کرد و چه آموخت که
به آن چیزی رسید که فردوسی در شاهنامه بیان کرده است. البته فریدون در ادبیات
ایران یک شخصیت اوستایی است و در شاهنامه هم به نوعی در حد فاصل روزگار اساطیری و
دوران حماسی و پهلوانی شاهنامه قرار میگیرد؛ بااینحال ازآنجا که مخاطب رمان
بیشتر نوجوانان هستند از واژه «حماسه» دوری کردم و سعی کردم افسانهای بنویسم که
سرانجام
خوب و خوشی دارد.
تا چه
اندازه به شاهنامه و ویژگیهای روایی آن وفادار بودید؟
داستانهای کتاب کاملاً برخاسته از تخیل خودم است، اما فضا و زبان را
تا آنجا که توانستهام به فضا و زبان شاهنامه نزدیک کردهام. با اینکه کل داستان
به نثر نوشته شده است و برخلاف شاهنامه به نظم نیست، سعی کردم زبان و تمثیلها و
توصیفها و صحنهآراییها همه به شاهنامه نزدیک باشد.
میتوان
گفت که به نوعی فریدون شاهنامه را با استفاده از تخیلتان شخصیتپردازی کردهاید؟
این رمان مقدمهای است بر آنچه در شاهنامه پس از شانزدهسالگی فریدون درباره
او آمده است. فریدون در شاهنامه وقتی از کوه البرز پایین میآید شخصیت مقدس و
ساختهای دارد، من آنچه بر فریدون گذشته تا به این درجه و علوّ دست یابد تخیل کردهام.
چقدر به
دانستههای مخاطب تکیه کردهاید؟ یعنی چقدر از اطلاعات را بهاین خاطر که مخاطب میداند
به او ارائه نکردهاید؟
کلاً فرضم بر این بوده است که مخاطب هیچ نمیداند و من داستان پسرکی
بهاسم فریدون را تعریف میکنم. طوری برخورد کردهام که مخاطب با این شخصیت روبهرو
شود، مجذوبش شود و اگر علاقه پیدا کرد، سراغ شاهنامه برود. ببیند در شاهنامه چه
خبر بوده و فردوسی در آنجا چه گفته است. مخاطبی را تصور کردم که هیچچیز درباره
شاهنامه نمیداند. نمیداند ضحاک کیست، فریدون کیست و دوباره همه را از نو ساختم.
نیازی نیست برای فهمیدن رمان افسانه فریدون، حتماً شاهنامه را بخوانید. کاملاً
داستانی جداست. مخاطب آگاه میداند بر اساس شاهنامه است و مخاطب ناآگاه وقتی این
رمان را خواند پیوندهایش را با شاهنامه
پیدا میکند.
«رمان» یک
قالب ادبی نو و امروزی و بسیار جوانتر از «افسانه» است. چگونه تعبیر رمان را
درباره کتابی ملهم از افسانهها به کار میبرید که در نام آن نیز واژه افسانه به
کار رفته است؟
افسانه فریدون، یک رمان افسانهای است؛ یعنی رمانی بر پایه یک افسانه
نوشتهام. از این
نمونهها در ادبیات جهان فراوان است، رمانهایی که از آینده صحبت میکنند، رمانهایی
که از گذشته میگویند. نمونهاش همین رمان افسانهای «ارباب حلقهها» ست که اغلب شخصیتهایش افسانهای هستند و رئال نیستند.
در کتاب من هم مانند این آثار فانتزی پررنگ است و همچنین قالب و ساختار رمان دارد.
میدانید که فریدون در شاهنامه سرانجام خوشی ندارد؛ به این معنی که پسرانش یکدیگر
را به قتل میرسانند. در واقع داستان فریدون تراژدی است و فرجام تلخی دارد و زندگی
او از هم میپاشد. اما در افسانه فرجام قهرمان به پایان خوش منتهی میشود. با توجه
به اینکه رمان من برای مخاطب نوجوان نوشته شده، باید پایانی خوش در آن اتفاق بیفتد
که
افتادهاست.
اساساً
باید و نبایدهای یک داستاننویس که میخواهد کارش را بر پایه ادبیات کلاسیک -در
اینجا شاهنامه- پیش ببرد کدام است؟
در ابتدا باید به شخصیتها و فضایی که فردوسی در شاهنامه تصویر کرده
است، وفادار بمانیم. اما این نباید باعث شود تخیلمان بخشکد. میتوانیم به داستانیهایی
که فردوسی نگفته و جایش را خالی گذاشته است، بپردازیم. سراسر شاهنامه پر از جاهای
خالی است که میشود اینها را پر کرد. ما در تاریخ ادبیات ایران نزدیک به ۱۵ حماسه داریم که بعد از شاهنامه اتفاق افتادهاند و همه بر اساس
شاهنامهاند و جاهای خالی و بخشهای ناگفته شاهنامه را پر کردهاند؛ مانند
«برزونامه»، «گرشاسبنامه»، «رستم و کُک کوهزاد». البته خلأهایی که در داستانهای
شاهنامه وجود دارد به شاهنامه آسیب نزده است. این ناگفتهها در داستانهای اساطیری ایران وجود دارد. پیشنهاد میکنم
به نویسندهها بهجای بازنویسی دهباره و صدباره شاهنامه که ممکن است خواننده را
به اشتباه بیاندازد، به این خلأها بپردازند و این جاهای خالی را پر کنند. با این
رویکرد به تخیل خودمان هم دامن میزنیم. ما در روزگار کنونی دچار فقر تخیل هستیم.
همه رئال نگاه میکنیم، درحالیکه جهان به سمت فانتزی و تخیل حرکت کرده است و از
سویی شاهنامه هم مظهر تخیل ادبیات ماست.
ما این غنای تخیل را در ادبیات از دست دادهایم. امروز کودک و نوجوان
ما نیاز دارد به این تخیل که خودش را از تکرارهای زندگی و سختیها و یکنواختی آن
نجات بدهد. ما با داستانها میتوانیم تخیل را به مخاطب هدیه
بدهیم.
بهنظر
میرسد برخی از بازنویسیهای شاهنامه، بهویژه برای کودکان و نوجوانان مناسب
نیستند.
همینطور است. امروزه خیلی از علاقهمندان به شاهنامه، دست به
بازنویسی آن برای کودکان و نوجوانان میزنند، این بازنویسیها گاهی خوب است ولی
بسیاری هم خوب نیست. یعنی نویسنده شاهنامه را دقیق نمیشناسد. ارتباط داستانی را
که بازنویسی میکند با داستانهای قبل نمیداند. چگونگی شکلگیری شخصیتها در شاهنامه
را نمیداند و وقتی میخواهد داستان را برای مخاطب بنویسد، در میماند که کدام بخش
را برگیرد. هر داستانی بنمایهها و خطوط مختلفی دارد. این مشکلی بزرگ در بازنویسیهایی است که درحال نگارش هستند یا نوشته شدهاند.
بعد از «قصههای خوب برای بچههای خوب»، بازنویسیهای مرحوم مهدی آذریزدی از
ادبیات کلاسیک، ما معدود بازنویسیهایی را داریم که هم ادبیات کلاسیک را خوب
فهمیده باشند و هم زبان آن را بدانند. من در این راستا تلاش کردم و امیدوارم متنی
که ارائه کردهام از آن دسته آفرینشهای
بد نباشد.