کافه داستان: داستان آلیس در سرزمین عجایب از جایی شروع میشود که آلیسِ ملالزده کنار خواهرش در ساحل نشسته است و حوصله انجام هیچ کاری را ندارد. دنیا و لحظات برایش ملالانگیز شده است. او از خود میپرسد که «کتابی که نه عکس دارد و نه توی کتاب، کسی با کسی حرف میزند، به چه درد میخورد؟»، و درحالیکه چنان بیحوصله است که حتی مردد است که «آیا به زحمتش میارزد از جا بلند شود گل مینا بچیند و با گلها حلقه درست کند» خرگوشی سفید با چشمهای صورتی مقابلش ظاهر میشود و دواندوان از کنارش میگذرد. خرگوشی که جلیقه پوشیده و دست میکند توی جیب جلیقهاش و ساعتی بیرون میآورد و به آن نگاه میکند و باعجله میرود. آلیس با تعجب دنبال خرگوش میرود و وارد گودال خرگوش میشود.
«سوراخ مثل دالانی دراز تا مسافتی مستقیم پیش میرفت و بعد ناگهان سرازیر میشد. چنان ناگهان که آلیس هنوز فرصت نکرده بود خودش را جمعوجور کند و بفهمد چی به چیست که دید دارد در جای عمیقی مثل چاه سقوط میکند»
آلیس بدون فکر و احتیاط تصمیم میگیرد خرگوش را دنبال کند و وارد گودال خرگوش میشود. تصمیم آلیس بسیار جسورانه است. او نه به این فکر میکند که دارد به کجا میرود و قرار است با چه چیزی مواجه شود و نه میداند که چطور میتواند به خانه بازگردد. وقتی توی گودال میافتد، موقع فرود هیچ ترسی ندارد بلکه بهجای آن متوجه محیط اطراف خود است و تعجب میکند از اینکه چقدر گودال عمیق است و او دارد چقدر پایین میرود.
گودال خرگوش گذرگاهی است که با ورود آلیس به آن، «ماجراهای آلیس در سرزمین عجایب» آغاز میشود؛ گذرگاهی برای وارد شدن به دنیای فانتزی. سرزمینی تماماً خیالی برای آلیس؛ مملو از موجودات و اشیا و رخدادهای عجیبوغریب که لحظاتی کاملاً متفاوت با لحظات ملالانگیز و بیهیجان آلیس در زندگی و دنیای واقعی برایش در پی دارد. این گذرگاه و فرایند «گذر» در داستان آلیس، آنچنان اهمیت دارد که در ادبیات انگلیسی تبدیل به استعاره و کنایه شده است. کاترین شولز در مقالهای که در نیویورکر منتشر کرده است میگوید یکی از خدماتی که لوییس کارول به زبان انگلیسی کرده است، مهمتر و سودمندتر از همه کلمات و اصطلاحاتی که آفریده و وارد زبان کرده، اصطلاح «rabbit hole»(گودال خرگوش یا سوراخ خرگوش) است و بعد اضافه میکند: البته کارول «گودال خرگوش» را ابداع نکرده؛ حق امتیاز این ابداع برای خرگوش است! اما با نگارش و انتشار «ماجراهای آلیس در سرزمین عجایب»، او این گودالها را تبدیل به چیزی کرده است که آدمها میتوانند در آن سقوط کنند؛ برای آلیس، یک سقوط واقعنمایی شدهی داستانی، و برای ما، بهطور تلویحی و رمزی.
عبارت «Down the Rabbit Hole» استعارهای برای ورود به یک مکان یا امر ناشناخته است. یا حتی گاه بهعنوان استعارهای برای به هم خوردن و درهم پیچیدن وضعیت روحی و روانی؛ یعنی اصطلاحی عامیانه برای تجربهای منتج به روانپریشی. همچنین عبارت «Go down the rabbit hole» نیز تبدیل به عبارتی کنایی برای ورود به یک موقعیت غریب و غامض و یا آغاز فرایند یا سفری عجیب، سخت پیچیده شده است.
عبارت «دنبال کردن خرگوش سفید» (follow the white rabbit) نیز جای خود را در متون روایی باز کرده است؛ در فیلم ماتریکس (قسمت اول از فرانشیز ماتریکس) مورفیوس به نئو میگوید: «می تونم تصور کنم که در حال حاضر تو حسی داری شبیه به حس آلیس؛ از سوراخ خرگوش داری پایین می افتی...» و بعد دو قرص آبی و قرمز مقابل نئو میگیرد و میگوید «اگه قرص قرمز رو انتخاب کنی، توی سرزمین عجایب باقی میمونی و من بهت نشون میدم که این سوراخ خرگوش چقدر عمیقه»
اما ازنظر کارکردی، در ادبیات داستانی فانتزی، گودال خرگوش کارکردی موسوم به «پرتال» یا درگاه دارد. پرتالها در داستانهای فانتزی، نقطه اتصال بین دو دنیای واقعی و خیالی هستند؛ به عبارتی دیگر، پرتال (یا درگاه) گذرگاهی است که کاراکتر-قهرمان داستان از طریق آن، قدم به دنیای خیالی میگذارد.
در دستهبندیای که فرح مندلسون (Farah Mendlesohn) از ادبیات فانتزی ارائه میدهد و آن را به چهار زیرگونه طبقهبندی میکند، یک زیرگونه به فانتزیهای جستجوگرانه از طریق پرتالها یا درواقع فانتزی «Portal-Quest» اختصاص دارد؛ که در این نوع از داستانهای فانتزی، کاراکتر در جستجوی یا سفری، از طریق یک پرتال یا درگاه وارد جهان خیالی میشود. درواقع در این نوع از داستانها، روایت ابتدا در فضایی آشنا و معمولی با شخصیتهای معمولی انسانی آغاز میشود و بعد شخصیت اصلی داستان از طریقی گذرگاه یا درگاهی، به ساحت جهان خیالی وارد میشود.
پرتالها میتوانند فیزیکی یا استعاری باشند. درها، دروازهها، تونلها، دالانها، تصاویر روی کاغذ، کتابها، آینهها، هزارتوها و صفحه تلویزیون، بهعنوان مثال، نمونههایی از پرتالهای استفادهشده در ادبیات فانتزی هستند. پرتالها میتوانند گذرگاهی بین جهان واقعی و جهان پریان باشند، یا قهرمان داستان را از یک زمان به زمانی دیگر ببرد، یا او را از سطحی از واقعیت به سطحی دیگر انتقال دهد و دستآخر اینکه میتواند نقطه گذر میان دو ساحت مرگ و زندگی باشد.
یکی از مهمترین پرتالها در ادبیات فانتزی، کمد چوبیِِ داستان «شیر، جادوگر و کمد» از سری «ماجراهای نارنیا» نوشته سی اس لوییس است. در این داستان، چهار برادر و خواهر از طریق یک کمد موجود در خانهای ملالانگیز، به سرزمین افسانهای و خیالی نارنیا وارد میشوند و تحت رهبری شیری به نام اصلان وارد ماجراجویی بزرگی در این دنیای افسانهای میشوند.
یک نمونه متأخرتر از پرتالهای مهم ادبیات فانتزی، ستون مابین سکوهای ۹ و ۱۰ ایستگاه قطار کینگزکراس است که اولین بار در رمان «هری پاتر و سنگ جادو»، هری پاتر از طریق آن قدم به دنیای فانتزی میگذارد و با قطار سریعالسیر ساعت ۱۱، همچون سایر مسافران این دنیای فانتزی، به سمت مدرسه جادوگری هاگوارتز حرکت میکند.
همچنین میتوان بهعنوان نمونهای دیگر، به داستان فانتزی کورالاین نوشته نیل گیمن اشاره کرد. کورالاین دختری است که به همراه پدر و مادرش بهتازگی به خانهای جدید نقل مکان کردهاند. او در محله و خانه جدید، دیگر دوستانش را نمیبیند و از این بابت و نیز از اینکه پدر و مادرش به او توجه نمیکنند ناراحت است. در خانه جدید آنها دری وجود دارد که به دیوار باز میشود؛ و سرانجام یکبار کورالاین در را باز میکند و قدم به راهرویی میگذارد که به دنیایی سحرآمیز و جذاب منتهی میشود. این راهرو نیز از نمونههای برجسته و متأخر پرتالها در ادبیات فانتزی است.
فانتزی نویسان، وقتی دست به خلق یک پرتال (درگاه) میزنند و شخصیت/شخصیتهای داستانشان را از آن میگذرانند، غالباً از ارائه توجیه و توضیح درباره ماهیت و چیستی درگاه خلقشده، پرهیز میکنند. همچنان که برای دنیای خیالی آفریدهشان نیز چنین رویکرد و شیوهای دارند. همهچیزِ جهان فانتزی و درگاه ورود به آن، قابلقبول مینماید. مثلاً در داستان «شیر، جادوگر و کمد» از سری «ماجراهای نارنیا»، وقتی برای اولین بار قرار است کاراکتر «لوسی» از طریق کمد قدم به سرزمین خیالی نارنیا بگذارد، نویسنده بدون هیچ توضیح و توجیهی برای عقلانی جلوه نمودن این رخداد، صرفاً به ارائهای گزارشی کوتاه از این صحنه میپردازد. همین وضعیت در داستان «آلیس در سرزمین عجایب» نیز دیده میشود و راوی، مختصر و کوتاه صرفاً میگوید:
«سوراخ مثل دالانی دراز تا مسافتی مستقیم پیش میرفت و بعد ناگهان سرازیر میشد. چنان ناگهان که آلیس هنوز فرصت نکرده بود خودش را جمعوجور کند و بفهمد چی به چیست که دید دارد در جای عمیقی مثل چاه سقوط میکند»
دستآخر اینکه، پرتالها را میتوان در داستانهای مختلف از منظر نمادشناسی و معنای استعاری که در تحلیل محتوایی و شخصیت قهرمان داستان به کار میآید، موردبررسی قرار داد. برخی منتقدان گودال خرگوش داستان آلیس در سرزمین عجایب را از این منظر و غالباً رویکردهای فمینیستی و روانشناختی تحلیل و تفسیر کردهاند.
برخی منابع مورداستفاده:
آلیس در سرزمین عجایب، نوشته لوییس کارول، ترجمه زویا پیرزاد، نشر مرکز
The Rabbit-Hole Rabbit Hole، Kathryn Schulz، The NEWYORKER، ۲۰۱۵
Toward A Taxonomy of Fantasy، Farah Mendlesohn
Alice in wonderland and philosophy، Richard Brian Davis