آرمان: سوژه انسانی تنها زمانی شکل میگیرد که فرد در برابر شکاف قرار بگیرد. انسان در آستانه، در لبهها، در بزنگاهها به سوژه بدل میشود. هنگام انتخاب، در مواجهه با رخداد، فرد به سوژه تبدیل میشود. درحالی که این روزها تئاتر استارتاپی با توسل به پولهای نامشخص در حال کورکردن تئاتر مستقل است، سکوت و گاهی حتی ترس اهالی تئاتر، به فروپاشی کامل و تخریب قطعی تئاتر مستقل منجر خواهد شد. هرچند این روحیه میانهرو و اعتدال، میراث دولتهای ماست اما شاید این انتقاد وارد باشد که میانهروی و ترس اهالی هنر که قرار بود تاثیرگذار باشند، که قرار بود پیشرو و آگاهیدهنده باشند، که قرار بود منتقد و معترض باشند، با روح هنر در تضاد است.
این یک واقعیت است که تئاتر سرمایهمحور یا تئاتر استارتاپی با هیمنه پول و تبلیغات هار، تئاتر ما را دچار شکاف کرده است. در این آستانه نمیتوان همچنان سکوت کرد و تنها نظارهگر این ترکخوردگی بود. در نمایشنامه فاوست اثر گوته، میخوانیم که فاوست در اوج انتشار مدرنیسم هارش، درحالی که تمامی زمینهای اطراف خود را به تصرف بولدوزها درآورده، تنها قطعه زمین کوچکی در جوار ساحل، دور از دستان او باقی مانده است. کلبه فیلمون و بوسیس، زن و مردی سالخورده که در کلبه تکافتاده خود میزبان ملوانان دریایی هستند. زن و مرد حاضر نیستند کلبهشان را به فاوست بفروشند، در عوض فاوست در تلاش است تا جهان خود را به ساختاری توپر، وحدت ببخشد و آن را یکدست کند. در نهایت فاوست بههمراهی مفیستو و اطرافیانش، فیلمون و بوسیس را میکشد و کلبه را صاحب میشود.تئاتر مستقل سالهاست که به گوشهای پرتاب شده است، اما حالا در حال بلعیدهشدن است. سرمایه تمایلی به ثبات ندارد و حیاتش در گردش است. این قانون بازار است، رقیبی وجود ندارد، این سرمایه است که رقیب خودش را میسازد. «first mover»ها، رقیب خودشان را خودشان خلق میکنند. همانگونه که در این سالیان توانستهاند تئاتر مستقل جعلی و قلابی خود را بسازد؛ طلب دستمزدهای چنددهمیلیونی از سوی بازیگران، میل کارگردانها به استفاده از سلبریتیها، تمایل به نمایشنامههای عامهپسند و یا خلق گروههای سریدوز با نمایشنامههای خارجی خوشساخت درجهچندم، که رفتهرفته به سبک و سازمان تبدیل شدند یا تولید تئاترهای شیک و خنثی، تنها نمونهای از آفتهایی است که مدتهاست تئاتر ما با آن روبهرو است.این یک واقعیت است، تئاتر تجاری تماشاچی با خود نمیآورد؛ تئاتر تجاری تماشاچی هیجانزده میسازد، تئاتر تجاری با پول و تبلیغات فراوان، ذائقه و میل را میسازد. سرمایه، لایفاستایل خودش را میسازد. تئاتری سرگرمکننده، کمخطر. این خصوصیت سرمایه است که با ایدههای انتزاعی و شعارهای دموکراتیک فریبمان دهد. همانطور که سالها با کوکاکولا، نوتلا، مکدونالد، پورش، اپل و... سبک زندگی ما را عوض کرده است. سرمایه مرعوب میکند و فرهنگ را به قول آدورنو تبدیل به صنعت فرهنگی میکند. حالا وظیفه ماست که در پای کلبه تکافتادهمان، ایستادگی کنیم. ما در جای درستی از تاریخ نمایش ایران ایستادهایم. جایی که میتوانیم تاثیرگذار باشیم. و صد البته جایی است که تاریخ هر عمل ما را قضاوت خواهد کرد. تاریخ سکوت ما را یا اعتراض ما را فراموش نخواهد کرد. ما میتوانیم تئاتر مستقل را به سوژه تبدیل کنیم. این به دست نخواهد آمد مگر با غنابخشیدن به تئاترهایمان، به حمایت از جوانها و دانشجوهایمان، به معقولانهکردن دستمزدهایمان، به تولید بیشتر فکر و تعمق در اجراهایمان. آنها که سکوت میکنند و میترسند، به تاریخ بدهکار خواهند شد. نمیشود پدیدهها را بهصورت امر تکین دید، نمیشود از فلسفه و کتاب و شعر و فکر حرف زد اما از تئاترهای مستقل دستمزدهای آنچنانی گرفت. نمیشود از تئاتر مستقل صاحب مال و سرمایه شد. نمیشود از فقر، آزادی، زلزله و نقد دولت حرف زد اما از تئاتر مدیریتی، استارتاپی و سرمایهمحور حرف نزد. نمیشود در برابر ویرانی این کلبه منفعل ماند و سکوت کرد.